comfort

base info - اطلاعات اولیه

comfort - راحتی

noun - اسم

/ˈkʌmfərt/

UK :

/ˈkʌmfət/

US :

family - خانواده
discomfort
درد و ناراحتی
comforter
تسلی دهنده
comfortable
راحت
uncomfortable
ناراحت
comforting
آرامش بخش
comfort
راحتی
comfortably
ناراحت کننده
uncomfortably
به راحتی
comfortingly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [comfort] در گوگل
description - توضیح
  • a feeling of being physically relaxed and satisfied, so that nothing is hurting you making you feel too hot or cold etc


    احساس آرامش و رضایت جسمی، به طوری که هیچ چیزی به شما آسیبی نمی رساند، باعث می شود احساس گرما یا سردی بیش از حد کنید و غیره

  • if someone or something gives you comfort they make you feel calmer, happier, or more hopeful after you have been worried or unhappy


    اگر کسی یا چیزی به شما آرامش دهد، پس از اینکه نگران یا ناراضی هستید، باعث می شود احساس آرامش، شادی یا امیدواری بیشتری داشته باشید.

  • someone or something that helps you feel calmer, happier, or more hopeful after you have been worried or unhappy


    کسی یا چیزی که به شما کمک می کند بعد از نگرانی یا ناراحتی احساس آرامش، شادی یا امیدواری بیشتری داشته باشید.


  • راهی برای زندگی که در آن همه پول و دارایی مورد نیاز یا می خواهید را در اختیار داشته باشید

  • to make someone feel less worried unhappy, or upset, for example by saying kind things to them or touching them


    برای اینکه کسی کمتر احساس نگرانی، ناراحتی یا ناراحتی کند، مثلاً با گفتن چیزهای محبت آمیز به او یا لمس کردن آنها

  • a type of fabric conditioner (=liquid for making clothes feel soft), sold in the UK


    نوعی نرم کننده پارچه (=مایع برای نرم کردن لباس ها) که در بریتانیا به فروش می رسد

  • a pleasant feeling of being relaxed and free from pain


    احساس خوشایند آرامش و عاری از درد


  • حالت احساس بهتر بعد از احساس غم و اندوه یا نگرانی، یا چیزی که از این طریق باعث می شود احساس بهتری داشته باشید


  • وضعیت داشتن یک زندگی دلپذیر با پول کافی برای هر چیزی که نیاز دارید

  • something that makes your life easy and pleasant


    چیزی که زندگی شما را آسان و دلپذیر می کند


  • برای ایجاد احساس بهتر در زمانی که کسی غمگین یا نگران است

  • the pleasant and satisfying feeling of being physically or mentally free from pain and suffering, or something that provides this feeling


    احساس خوشایند و رضایت بخش بودن از لحاظ جسمی یا روحی از درد و رنج، یا چیزی که این احساس را فراهم می کند.

  • After he became rich he lived a life of idleness and comfort.


    بعد از اینکه ثروتمند شد، زندگی در بیکاری و آسایش داشت.

  • And there are other things about my job that remind me too much of Ghostbusters for comfort.


    و چیزهای دیگری در مورد شغل من وجود دارد که برای راحتی بیش از حد مرا به یاد شکارچیان ارواح می اندازد.

  • Emily goes to a women's group for comfort and emotional support.


    امیلی برای راحتی و حمایت عاطفی به یک گروه زنانه می رود.

  • We opted for comfort and retired to our favourite chippie for lots of it.


    ما راحتی را انتخاب کردیم و برای مقدار زیادی از آن به چیپس مورد علاقه خود بازنشسته شدیم.

  • Jesse Jackson has had entree to those countries and could be perceived as giving comfort to them.


    جسی جکسون به آن کشورها سفر کرده است و می‌توان آن‌ها را آرامش بخش دانست.

  • Your letter brought me great comfort after John died.


    نامه شما پس از مرگ جان باعث آرامش من شد.


  • ایمان او در زمان بسیار سختی به او آرامش داد.

  • I was even earning enough to support myself in modest comfort.


    حتی به اندازه‌ای درآمد داشتم که بتوانم در آسایش کمی از خودم حمایت کنم.

  • She was no longer a threat to him but a source of comfort and hope.


    او دیگر تهدیدی برای او نبود، بلکه منبع آرامش و امید بود.

  • The hotel staff made sure nothing disturbed our comfort or enjoyment.


    کارکنان هتل مطمئن شدند که هیچ چیز آسایش یا لذت ما را مختل نکند.

  • Headroom isn't such a problem though and actual rear seat comfort is very good.


    با این حال، فضای سر چنین مشکلی ندارد و راحتی واقعی صندلی‌های عقب بسیار خوب است.

  • The family has taken some comfort from the fact that her conditions has stabilized.


    خانواده از این واقعیت که شرایط او تثبیت شده است کمی آرامش گرفته اند.

  • It does not originate in the comforts of religion.


    نشات گرفته از آسایش دین نیست.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • contentment


    قناعت


  • سهولت


  • لذت

  • enjoyment


    لذت بردن

  • luxury


    لوکس

  • relaxation


    آرامش

  • well-being


    تندرستی

  • bliss


    سعادت

  • leisure


    اوقات فراغت


  • رضایت

  • serenity


    succourUK

  • succourUK


    کمک ایالات متحده

  • succorUS


    آرامش ایالات متحده

  • tranquilityUS


    آرامش انگلستان

  • tranquillityUK


    ثروتمندی

  • wellbeing


    راحتی

  • affluence


    cosinessUK

  • comfiness


    cozinessUS

  • comfortableness


    مجلل

  • contentedness


    صلح

  • cosinessUK


    خوشایند

  • cozinessUS


    رفاه

  • easefulness


    آرام گرفتن

  • equanimity


  • opulence



  • peacefulness


  • pleasantness


  • prosperity


  • prosperousness


  • repose


antonyms - متضاد
  • discomfort


    درد و ناراحتی

  • hardship


    سختی

  • adversity


    ناملایمات


  • دشواری

  • malaise


    بی حالی

  • misfortune


    بد شانسی

  • woe


    وای


  • فقر

  • destitution


    حقوق خصوصی

  • privation


    بی آلایشی

  • penury


    بی عفتی

  • impecuniousness


    محرومیت

  • impecuniosity


    نیازمندی

  • deprivation


    خواستن

  • neediness


    گدایی


  • رنج کشیدن

  • beggary


    خوش بینی

  • suffering


    مصیبت

  • asperity


    بار

  • tribulation


    مشکل


  • پریشانی


  • ریاضت

  • indigence


    درد

  • distress


    عذاب

  • austerity


    شکایت


  • ظلم

  • torment


    آزمایش های

  • affliction


  • grievance


  • oppression


  • trials


لغت پیشنهادی

blitz

لغت پیشنهادی

clean

لغت پیشنهادی

accreditation