burden
burden - بار
noun - اسم
UK :
US :
چیزی سخت یا نگران کننده که شما مسئول آن هستید
چیزی که حمل می شود
چیزی که مردم را با مشکل یا نگرانی زیادی مواجه می کند
هزینه های خاص مانند مالیات یا پرداخت بهره به عنوان یک مشکل دیده می شود، به خصوص زمانی که آنها بالا هستند
وظیفه ای که شخصی به طور قانونی یا رسمی وعده انجام آن را داده است
بار سنگینی که حمل می کنید
چیزی سخت یا ناخوشایند که باید با آن کنار بیایید یا نگران آن باشید
مشکل یا ناراحت کردن کسی
وظیفه یا مسئولیتی که تحمل آن سخت است
دادن مشکلات، مشکل یا مسئولیت به کسی
یک موقعیت دشوار یا مسئولیت ناخوشایند که باید با آن کنار بیایید یا نگران آن باشید
مسئولیت پرداخت پولی که مدیون هستید یا مقدار زیادی پولی که مدیون هستید
to make someone responsible for something that is very difficult unpleasant, or expensive to deal with
مسئول ساختن شخصی برای چیزی که رسیدگی به آن بسیار دشوار، ناخوشایند یا پرهزینه است
مدیریت کسب و کار به تنهایی گاهی اوقات می تواند بار سنگینی باشد.
من نمی خواهم در سنین پیری سربار فرزندانم باشم.
باری بر دوش آفتابیترین مزاجها هم است، به کسانی که از مالیخولیا بیش از حد رنج میبرند اهمیت نده.
It is women who have traditionally borne the daily burden of caring for ill parents, children, relatives and friends.
این زنان هستند که به طور سنتی بار روزانه مراقبت از والدین، فرزندان، اقوام و دوستان بیمار را به دوش میکشند.
او سه فرزند دارد و بار مالی سنگینی در خانه دارد.
Wives bore a greater burden in dealing with these daily difficulties than did their preoccupied husbands.
همسران در مواجهه با این مشکلات روزانه بار بیشتری نسبت به شوهران مشغله خود بر دوش میکشیدند.
After his attentions she supposed he would propose marriage and relieve her of the odious burden of Rushworth.
پس از توجه او، او تصور کرد که او به او پیشنهاد ازدواج می دهد و او را از بار نفرت انگیز راشورث رها می کند.
ما باید بار مالیاتی آمریکایی های با درآمد متوسط را کاهش دهیم.
اما به هر حال بار را به دوش کشیدند.
Carrying the burdens of leadership is never an easy task.
حمل بارهای رهبری هرگز کار آسانی نیست.
نرخهای غیرداخلی نیز نزولی هستند، اما اقدامات مختلف به دنبال کاهش بار بودهاند.
وزیر وظیفه دارد توضیح دهد که چرا باید مالیات ها را افزایش دهد.
She added, by way of conversation that she must wait patiently to be relieved of the burden of living.
او از طریق گفتگو افزود که باید صبورانه منتظر بماند تا از زیر بار زندگی رها شود.
Coupled with the financial implications if carers decided they could no longer shoulder this burden the case for supporting respite care becomes overwhelming.
همراه با پیامدهای مالی، اگر مراقبین تصمیم بگیرند که دیگر نمی توانند این بار را به دوش بکشند، مورد حمایت از مراقبت های تنفسی طاقت فرسا می شود.
تحمل کردن / حمل / آسان کردن / کاهش / تقسیم بار
بار اصلی مراقبت از سالمندان بر دوش دولت است.
بار مالیاتی سنگین بر کارگران
من نمی خواهم در سنین پیری سربار فرزندانم شوم.
الاغ کوچولو زیر بار سنگینش تقلا کرد.
بار مسئولیت
مادر مسن من نگران است که او برای من سربار باشد.
خرید خانه اغلب بار مالی زیادی را بر دوش زوج های جوان وارد می کند.
من نمی خواهم شما را با مشکلاتم سنگین کنم.
من نمی خواهم سربار فرزندانم باشم.
او بار بدهی ها را بر دوش می کشید.
By training additional staff management could significantly ease the burden on its over-worked personnel.
با آموزش کارکنان اضافی، مدیریت می تواند به طور قابل توجهی از بار کارکنانی که بیش از حد کار می کنند، بکاهد.
من با بار سنگین کاغذبازی که آنها باید با آن دست و پنجه نرم کنند، همدردی می کنم.
بار اداری / حقوقی
در صورت تصویب قانون جدید، مالیات دهندگان بار افزایش هزینه های انرژی را بر عهده خواهند گرفت.
او پیشنهاد کرد که دولت بار مالی را بپذیرد.
بار مالیاتی / وام مسکن / وام
Borrowers are already burdened with mortgage extras such as arrangement fees and life assurance cover.
وام گیرندگان در حال حاضر با هزینه های اضافی وام مسکن مانند هزینه های تنظیم و پوشش تضمین زندگی مواجه هستند.
ملتی که زیر بار بیکاری سنگین است
نگران بودن
affliction
مصیبت
اضطراب
strain
نژاد
liability
مسئولیت
فشار
albatross
آلباتروس
دشواری
encumbrance
بار
millstone
سنگ آسیاب
misfortune
بد شانسی
مسئله
وزن
grievance
شکایت
sorrow
غم و اندوه
tribulation
زه کشی
drain
مجازات
یوغ
yoke
خار در چشم
مشکل
آزمایش
سختی
hardship
بدبختی
misery
ناملایمات
adversity
عذاب
torment
عذاب، عذاب دادن
درد
hassle
پریشانی
distress
ordeal