shoulder

base info - اطلاعات اولیه

shoulder - شانه

noun - اسم

/ˈʃəʊldər/

UK :

/ˈʃəʊldə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [shoulder] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • your left/right shoulder


    شانه چپ/راست شما

  • a tall man with broad shoulders


    مردی قد بلند با شانه های پهن

  • He slung the bag over his shoulder.


    کیف را روی دوشش انداخت.

  • He looked back over his shoulder.


    از روی شانه اش به عقب نگاه کرد.

  • He carried the child on his shoulders.


    کودک را روی شانه های خود حمل کرد.


  • دستی روی شانه اش گذاشتم تا جلویش را بگیرم.

  • She tapped him on the shoulder.


    ضربه ای به شانه او زد.

  • He put an arm around her shoulders and pulled her close.


    دستی دور شانه هایش انداخت و او را به نزدیکی کشید.

  • She shrugged her shoulders (= showing that she didn't know or care).


    شانه هایش را بالا انداخت (= نشان داد که نمی داند یا اهمیتی نمی دهد).

  • an off-the-shoulder dress (= that does not cover the shoulders)


    یک لباس بیرون از شانه (= که شانه ها را نمی پوشاند)


  • آسیب شانه

  • I have to have shoulder surgery.


    باید شانه را جراحی کنم.

  • broad-shouldered


    شانه پهن

  • a jacket with padded shoulders


    یک ژاکت با شانه های پر شده

  • There was snow on the shoulders of his heavy black coat.


    بر دوش کت سیاه سنگینش برف بود.


  • روستا درست در اطراف شانه تپه قرار داشت.

  • No shoulder for next 5 miles (= on a notice).


    بدون شانه برای 5 مایل بعدی (= در یک اطلاعیه).

  • His performance stood head and shoulders above the rest.


    عملکرد او سر و شانه بالاتر از بقیه بود.

  • He has a real chip on his shoulder about being adopted.


    او یک تراشه واقعی در مورد فرزندخواندگی بر روی شانه خود دارد.

  • Stop trying to put the blame on somebody else’s shoulders.


    از تلاش برای انداختن تقصیر به گردن دیگران دست بردارید.

  • Everyone is going to have to put their shoulder to the wheel.


    همه باید شانه خود را روی فرمان بگذارند.

  • He’s rubbing shoulders with stars all the time.


    او مدام با ستاره ها می مالید.

  • She had been rubbing elbows with celebrities.


    او با افراد مشهور آرنج مالیده بود.

  • He was a fatherly shoulder to cry on when things went wrong.


    او شانه ای پدرانه بود که وقتی اوضاع خراب می شد، گریه می کرد.


  • جمعیت زیادی شانه به شانه در جایگاه ها ایستاده بودند.

  • The route of the procession was lined with police officers standing shoulder to shoulder.


    مسیر راهپیمایی با افسران پلیس دوش به دوش ایستاده بود.

  • He hunched his shoulders against the cold wind.


    شانه هایش را در برابر باد سرد خم کرد.

  • Her shoulders lifted in a vague shrug.


    شانه هایش با شانه ای مبهم بالا رفت.

  • His broad shoulders heaved with sobs.


    شانه های پهنش از هق هق بلند شد.

  • His frozen shoulder has stopped him from playing tennis.


    شانه یخ زده او را از بازی تنیس باز داشته است.


  • در یک موقعیت تهاجمی، ما قد بلند می ایستیم و شانه هایمان را صاف می کنیم.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • disavow


    انکار کردن

  • disclaim


    سلب مسئولیت

  • disown


    رد کردن

  • repudiate


    انکار


  • تناقض دارند


  • به دست آوردن


  • چشم پوشی کردن

  • contradict


    قسم خوردن

  • gainsay


    منفی

  • abjure


    نفی کردن

  • forswear


    صرف نظر کردن

  • rebut


    پس گرفتن


  • اجازه ندادن

  • negate


    اجتناب

  • renounce


    رها کردن

  • retract


    رد

  • refute


    شرک کردن

  • disallow


    تسلیم شدن

  • eschew


    امتناع از تصدیق



  • shirk


  • abnegate


  • surrender


  • relinquish



لغت پیشنهادی

bedpost

لغت پیشنهادی

idioms

لغت پیشنهادی

developing