shoulder
shoulder - شانه
noun - اسم
UK :
US :
یکی از دو قسمت بدن در هر طرف گردن که بازو به آن متصل است
بخشی از یک لباس که شانه های شما را می پوشاند
قسمت بالای پای جلوی حیوان که برای گوشت استفاده می شود
کسی که به شما همدردی می کند
وقتی مشکلات خود را به کسی می گویید از او همدردی کنید
منطقه ای از زمین در کنار جاده، جایی که رانندگان می توانند در صورت بروز مشکل، خودروهای خود را متوقف کنند
قسمت گرد درست زیر بالای چیزی
برای بلند کردن چیزی روی شانه خود آن را حمل کنید
one of the two parts of the body at each side of the neck that join the arms to the rest of the body
یکی از دو قسمت بدن در هر طرف گردن که بازوها را به بقیه بدن متصل می کند
قسمت بالایی پشت فرد
قسمت هایی از یک لباس که شانه های پوشنده را می پوشاند
بخشی از یک بطری که زیر دهانه آن خمیده است
برای اشاره به مسئولیتی که کسی نسبت به چیزی دارد یا احساس می کند استفاده می شود
یک تکه گوشت که شامل قسمت بالایی پای جلوی حیوان است
منطقه ای در کنار جاده اصلی که ماشین ها می توانند در آن توقف کنند
بپذیرید که شما مسئول یک چیز بد یا دشوار هستید
چیزی را روی شانه هایت بگذاری تا آن را حمل کنی
با یکی از شانه هایت چیزی را هل دادن
one of the two rounded, bony parts of a person’s body on either side of the neck where the top of the arm is joined
یکی از دو قسمت گرد و استخوانی بدن فرد در دو طرف گردن جایی که بالای بازو به هم متصل است.
شانه یک جاده لبه ای است درست فراتر از قسمتی که در آن رانندگی می کنید، جایی که می توانید با خیال راحت توقف کنید.
پذیرفتن مسئولیت چیزی
چکه هایش جلوی لباسش را خیس می کند، سر سفت و محکمش روی شانه اش خیره می شود.
He looked as though he'd lost twenty years, as though a ten-ton weight had been lifted from his shoulders.
انگار بیست سال از دست داده بود، انگار وزنه ای ده تنی از روی شانه هایش برداشته شده بود.
لورتون کیفی را روی شانهاش حمل میکرد و زیر لب زمزمه میکرد.
Corbett just grinned over his shoulder and led them out on to the beaten track down to the village of Woodstock.
کوربت فقط روی شانهاش پوزخندی زد و آنها را به مسیر پرتگاهی به سمت روستای وودستاک هدایت کرد.
او را روی شانه ام می اندازم و راه می روم.
شانهها، دستها و پاهای ما درد میکنند، اما به سختی متوجه میشویم.
کباب شانه خوک
زنجیری را که بالای شانه راستش آویزان بود کشید.
Fredrickson dislocated his right shoulder early in the second quarter and did not return to the game.
فردریکسون در اوایل کوارتر دوم کتف راست خود را در رفت و به بازی برنگشت.
بن دستش را دور شانه های کاری انداخت.
شانه چپ/راست شما
مردی قد بلند با شانه های پهن
کیف را روی دوشش انداخت.
از روی شانه اش به عقب نگاه کرد.
کودک را روی شانه های خود حمل کرد.
دستی روی شانه اش گذاشتم تا جلویش را بگیرم.
ضربه ای به شانه او زد.
دستی دور شانه هایش انداخت و او را به نزدیکی کشید.
شانه هایش را بالا انداخت (= نشان داد که نمی داند یا اهمیتی نمی دهد).
یک لباس بیرون از شانه (= که شانه ها را نمی پوشاند)
آسیب شانه
باید شانه را جراحی کنم.
broad-shouldered
شانه پهن
یک ژاکت با شانه های پر شده
بر دوش کت سیاه سنگینش برف بود.
روستا درست در اطراف شانه تپه قرار داشت.
بدون شانه برای 5 مایل بعدی (= در یک اطلاعیه).
عملکرد او سر و شانه بالاتر از بقیه بود.
او یک تراشه واقعی در مورد فرزندخواندگی بر روی شانه خود دارد.
از تلاش برای انداختن تقصیر به گردن دیگران دست بردارید.
همه باید شانه خود را روی فرمان بگذارند.
او مدام با ستاره ها می مالید.
او با افراد مشهور آرنج مالیده بود.
او شانه ای پدرانه بود که وقتی اوضاع خراب می شد، گریه می کرد.
جمعیت زیادی شانه به شانه در جایگاه ها ایستاده بودند.
مسیر راهپیمایی با افسران پلیس دوش به دوش ایستاده بود.
شانه هایش را در برابر باد سرد خم کرد.
شانه هایش با شانه ای مبهم بالا رفت.
شانه های پهنش از هق هق بلند شد.
شانه یخ زده او را از بازی تنیس باز داشته است.
در یک موقعیت تهاجمی، ما قد بلند می ایستیم و شانه هایمان را صاف می کنیم.
تایید کنید
فرض
خرس
حمل
undertake
بعهده گرفتن
حمایت کردن
حفظ کنند
به عهده گرفتن
برداشتن
بر عهده خودت بگذار
بر عهده گرفتن
مسئول چیزی بودن
رسیدگی
مدیریت کنید
سر و کار دارد با
برخورد با
قبول مسئولیت برای
tackle
وارد کنید
شروع
با
پذیرفتن
آغاز شود
تلاش
commence
تلاش كردن
را وارد کنید
متعهد به
تنظیم کردن
خود را خطاب کند
راه اندازی به
disavow
انکار کردن
disclaim
سلب مسئولیت
disown
رد کردن
repudiate
انکار
تناقض دارند
به دست آوردن
چشم پوشی کردن
contradict
قسم خوردن
gainsay
منفی
abjure
نفی کردن
forswear
صرف نظر کردن
rebut
پس گرفتن
اجازه ندادن
negate
اجتناب
renounce
رها کردن
retract
رد
refute
شرک کردن
disallow
تسلیم شدن
eschew
امتناع از تصدیق
shirk
abnegate
surrender
relinquish