embrace

base info - اطلاعات اولیه

embrace - پذیرفتن

noun - اسم

/ɪmˈbreɪs/

UK :

/ɪmˈbreɪs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [embrace] در گوگل
description - توضیح

  • برای قرار دادن آغوش خود در اطراف کسی و او را به روشی دوستانه یا محبت آمیز نگه دارید


  • پذیرفتن مشتاقانه یک ایده، عقیده، دین و غیره جدید


  • گنجاندن چیزی به عنوان بخشی از موضوع، بحث و غیره


  • عمل نگه داشتن کسی به خود، به ویژه به عنوان نشانه ای از عشق

  • to accept something enthusiastically


    پذیرفتن چیزی با اشتیاق

  • to hold someone tightly with both arms to express love liking, or sympathy, or when greeting or leaving someone


    برای ابراز عشق، علاقه یا همدردی، یا هنگام احوالپرسی یا ترک کسی، کسی را با هر دو بازو محکم در آغوش گرفتن


  • شامل کردن چیزی، اغلب به عنوان یکی از چندین چیز

  • the act of holding someone tightly with both arms to express love liking, or sympathy, or when greeting or leaving someone


    عمل محکم گرفتن کسی با هر دو بازو برای ابراز عشق، علاقه، یا همدردی، یا هنگام احوالپرسی یا ترک کسی

  • to hold someone close to you with your arms to express affection, love or sympathy, or when greeting or leaving someone


    برای ابراز محبت، عشق، یا همدردی، یا هنگام احوالپرسی یا ترک کسی، کسی را با آغوش خود نزدیک خود نگه دارید.


  • پذیرفتن چیزی با علاقه یا اشتیاق زیاد

  • Before my flight was called we stood and embraced.


    قبل از اینکه پروازم را صدا کنند، ایستادیم و در آغوش گرفتیم.

  • The word culture' embraces both artistic and sociological aspects of a society.


    واژه «فرهنگ» هر دو جنبه هنری و جامعه شناختی یک جامعه را در بر می گیرد.

  • The category kinsmen' also embraces grandparents and grandchildren.


    مقوله بستگان پدربزرگ و مادربزرگ و نوه ها را نیز در بر می گیرد.

  • Phoebe ran to embrace her mother.


    فیبی دوید تا مادرش را در آغوش بگیرد.

  • He jumped up and embraced his lawyer with both arms.


    از جا پرید و با دو دست وکیلش را در آغوش گرفت.

  • And like its counterparts within the high-performance loop, a program of inclusiveness can be insincerely embraced or carried to ridiculous lengths.


    و مانند همتایان خود در حلقه عملکرد بالا، یک برنامه فراگیر می‌تواند به طور غیرصادقانه مورد استقبال قرار گیرد یا تا حد مضحک انجام شود.

  • Though they were alone they did not embrace or kiss.


    با اینکه تنها بودند، آنها را در آغوش نمی گرفتند و نمی بوسیدند.

  • We embrace our rules and red tape to prevent bad things from happening, of course.


    البته ما قوانین و تشریفات اداری خود را قبول می کنیم تا از اتفاقات بد جلوگیری کنیم.

  • I embraced the external formalities of femininity, its appearances, behaviors, look and feel.


    من تشریفات بیرونی زنانگی، ظواهر، رفتارها، ظاهر و احساس آن را پذیرفتم.

  • By the end of the last century Americans had embraced the idea of the right to free public education for all children.


    در پایان قرن گذشته، آمریکایی ها ایده حق آموزش عمومی رایگان برای همه کودکان را پذیرفته بودند.

  • The President said he wholeheartedly embraced the need for further talks on the refugee crisis.


    رئیس جمهور گفت که با تمام وجود از نیاز به گفتگوهای بیشتر در مورد بحران پناهجویان استقبال می کند.

  • Shadwell embraced them and they kissed him apparently without revulsion.


    شادول آنها را در آغوش گرفت و آنها او را بوسیدند، ظاهراً بدون انزجار.

  • The dark edge of the forest showed before them advanced and embraced them.


    لبه تاریک جنگل جلوی آنها ظاهر شد، پیش رفت و آنها را در آغوش گرفت.

  • Wings embracing, they play in bright sunlight, Necks caressing roam the blue clouds.


    بال‌هایی که در آغوش گرفته‌اند، زیر نور درخشان خورشید بازی می‌کنند، گردن‌های نوازشگر ابرهای آبی را پرسه می‌زنند.

  • The reality of reengineering has begun to gnaw away at those who had earnestly embraced this newest form of management self-improvement.


    واقعیت مهندسی مجدد شروع به نادیده گرفتن کسانی کرده است که این جدیدترین شکل خود-بهبودی مدیریت را با جدیت پذیرفته بودند.

example - مثال
  • He held her in a warm embrace.


    او را در آغوش گرمی گرفت.

  • There were tears and embraces as they said goodbye.


    هنگام خداحافظی اشک و آغوشی جاری شد.


  • استقبال مشتاقانه این کشور از فناوری مدرن

  • This was an opportunity that he would embrace.


    این فرصتی بود که او از آن استقبال می کرد.

  • She saw them embrace on the station platform.


    او آنها را روی سکوی ایستگاه در آغوش گرفتند.

  • He leaned over to embrace the child.


    خم شد تا کودک را در آغوش بگیرد.

  • Linguistics embraces a diverse range of subjects such as phonetics and stylistics.


    زبان شناسی طیف متنوعی از موضوعات مانند آوایی و سبک شناسی را در بر می گیرد.

  • She greeted me with a warm embrace.


    با آغوش گرمی به من سلام کرد.

  • They embraced (each other) before saying good-bye.


    قبل از خداحافظی (یکدیگر) را در آغوش گرفتند.

  • He has wholeheartedly embraced life in south Louisiana.


    او با تمام وجود زندگی در جنوب لوئیزیانا را پذیرفته است.

  • They greeted each other with a warm embrace.


    آنها با آغوشی گرم از یکدیگر احوالپرسی کردند.

synonyms - مترادف
  • hug


    در آغوش گرفتن

  • clasp


    گیره


  • نگه دارید

  • cuddle


    در اغوش گرفتن

  • nuzzle


    نازل

  • canoodle


    کانودل

  • caress


    نوازش

  • snuggle


    بغل کردن

  • cling to


    چسبیدن به

  • fondle


    نوازش کردن

  • crush


    خرد کردن

  • strain


    نژاد

  • bear hug


    آغوش خرس

  • entwine oneself around


    خود را در هم بپیچد


  • فشار بر علیه

  • take in arms


    اسلحه گرفتن

  • fall on someone's neck


    افتادن روی گردن کسی

  • clasp to one's bosom


    بستن به آغوش

  • hold in one's arms


antonyms - متضاد

  • رایگان


  • آروم باش


  • رهایی

  • relinquish


    رها کردن

  • loosen


    شل کردن

  • unhand


    بی دست

  • unloosen


    باز کردن


  • شل

  • unfasten


    باز کردن قفل

  • unwrap


    لغو کردن

  • unlock


    تسلیم شدن

  • unhitch


    بازده

  • undo


    باز کن

  • surrender


    رها کن


  • در معرض گذاشتن

  • unloose


    برملا کردن

  • unclasp


    بغل کردن


  • دوست نداشتن


  • رد کردن


  • نفرت




  • uncover


  • unhug



  • dislike




لغت پیشنهادی

banged

لغت پیشنهادی

front

لغت پیشنهادی

trapping