opinion
opinion - نظر
noun - اسم
UK :
US :
عقاید یا باورهای شما در مورد یک موضوع خاص
قضاوت یا توصیه یک فرد حرفه ای در مورد چیزی
آنچه در مورد چیزی یا کسی فکر می کنید
نظر شما در مورد یک موضوع جدی یا مهم
نظر شما، به خصوص زمانی که تحت تأثیر موقعیتی است که در آن هستید
نظر رسمی یک دولت، حزب سیاسی، یا فردی که دارای قدرت است
نظرات و احساسات شما در مورد چیزی یا کسی، به خصوص زمانی که این در رفتار شما نمایان می شود
an opinion that one group of people have about a subject especially when this is different from that of another group
نظری که گروهی از مردم در مورد موضوعی دارند، به ویژه زمانی که این نظر با نظر گروهی دیگر متفاوت باشد
یک فکر یا باور در مورد چیزی یا کسی
افکار یا باورهایی که گروهی از مردم دارند
قضاوت در مورد کسی یا چیزی
قضاوت توسط یک متخصص
the ideas that a person or a group of people have about something or someone which are based mainly on their feelings and beliefs, or a single idea of this type
عقایدی که یک فرد یا گروهی از مردم در مورد چیزی یا شخصی دارند که عمدتاً مبتنی بر احساسات و باورهای اوست یا یک ایده واحد از این نوع
به نظر می رسید که نظر به نفع شاکیان رئیس جمهور حرکت می کند.
نظرات در این مورد بسیار متفاوت است.
لطفا برای نظرات و نظرات خود تماس بگیرید.
آنها نظرات بسیار متفاوتی در مورد دین دارند.
یک نظر کارشناسی
با این حال در عین حال او نمی تواند از نظر تندرو در خانه چشم پوشی کند.
او اعتراف کرد که هیچ مدرکی برای تایید عقیده خود ندارد.
او البته حق دارد نظرش را بدهد، اما این حق به او نمی دهد که توهین آمیز باشد.
مشکل این است که بدانیم نظر محلی واقعاً در مورد این مسائل چه می گوید.
سیاستمداران عموماً نظر کمی نسبت به مطبوعات دارند.
نظرات پزشکی در مورد اثربخشی داروی جدید تقسیم شده است.
در 10 سال تدریس، هیچ وقت نظرم را در مورد هیچ سیاستی نپرسیده اند.
به نظر من اکثر وکلا حقوق بیشتری می گیرند.
آیا واقعا نظر من را می خواهید؟
بسیاری از اعضای هیئت مدیره گفتند که در مورد پیشنهاد گلدمن نظری ندارند.
من فقط با سن اختلاف نظر دارم.
تنها اختلاف نظر تا کنون بر سر بوکس بوده است.
Although this conversation too has sequences of opinion and justification, it does not proceed in a linear fashion.
اگرچه این گفتگو نیز دارای توالی نظر و توجیه است، اما به صورت خطی پیش نمی رود.
او عقاید سیاسی بسیار قوی دارد.
از ما دعوت شد تا نظرات خود را در مورد نحوه انجام کار اعلام کنیم.
من اخیراً نظرم را در مورد او تغییر داده ام.
شما این فرصت را خواهید داشت که نظرات خود را در مورد این موضوع بیان کنید.
همه ما در مورد اینکه چه چیزی در فرآیند اشتباه است نظراتی داریم.
رئیس اظهار داشت که از دست دادن شغل اجتناب ناپذیر است.
من این عقیده را داشتم که نباید به او اعتماد کرد.
نظر ما این است که او باید استعفا دهد.
به نظر شخصی من، این یک سرمایه گذاری بسیار خوب است.
اگر نظر من را می خواهید، فکر می کنم دیوانه می شوید که قبول نکنید.
به نظر حقیر من اشتباه کردی
او در «نیویورک تایمز» نظری می نویسد.
نظر حقوقی/پزشکی/سیاسی (= اعتقادات افراد شاغل در حرفه وکالت و غیره)
در محاسن طرح اختلاف نظر وجود دارد (= اختلاف نظر مردم).
نظر در این موضوع تقسیم شده است (= مردم اختلاف دارند).
تقسیم کردن/قطبی کردن عقاید
تحت تأثیر قرار دادن / شکل دادن / تأثیر گذاشتن بر عقیده
افکار عمومی به نفع تغییر تغییر می کند.
نظرات گسترده ای وجود دارد که از این پیشنهاد حمایت می کنند.
اینکه کدام بهتر است یک امر نظری است (= مردم در مورد آن نظرات متفاوتی دارند).
نظرات در میان طرفداران متفاوت است، اما اکثر آنها جهت جدید را تایید می کنند.
این زوج نظر پزشکان دیگری را که تشخیص را تایید کردند، جویا شدند.
قبل از سرمایه گذاری یک نظر تخصصی بگیرید.
قبل از اینکه تصمیمی بگیرم، نظر دوم (= نصیحت شخص دیگری) را می خواهم.
They called in a psychologist to give an independent opinion.
آنها از یک روانشناس خواستند تا نظر مستقلی بدهد.
ما قویاً معتقدیم که در برخورد با این موضوع باید احتیاط زیادی کرد.
این نظر من است که شما اشتباه می کنید.
رئیس نظر بسیار بالایی نسبت به او دارد.
به نظر من همه باید تا حدودی از علم درک داشته باشند.
به نظر من همه باید تا حدودی از علم درکی داشته باشند.
به نظر من بسیاری از مردم این کشور درک ضعیفی از علم دارند.
باور
چشم انداز
احساس
judgementUK
قضاوت انگلستان
ذهن
estimation
برآورد کردن
sentiment
احساسات
تئوری
فکر
viewpoint
نظر
نگرش
محکومیت
احساس؛ عقیده؛ گمان
outlook
متقاعد کردن
persuasion
مایل
slant
فكر كردن
اندیشه ها
thoughts
حکم
verdict
زاویه
نتیجه
قضاوت ایالات متحده
judgmentUS
سمت
پایان نامه
thesis
فرض
فرضیه
موقعیت
حدس و گمان
حالت
speculation
دیدگاه
stance
standpoint
دانش
درك كردن
apprehension
دلهره
اطلاع
قابلیت
comprehension
درک مطلب
توجه
grasp
فهم
apperception
ادراک
appreciation
قدردانی
grip
گرفتن
بینش، بصیرت، درون بینی
discernment
تشخیص
realizationUS
تحقق ایالات متحده
احساس، مفهوم
فرمان
مهارت
proficiency
بینش داشتن راجع به
نگه دارید
ادراکی
perceptivity
تسلط
mastery
آشنایی
familiarity
ادغام
perceptiveness
دست و پنجه نرم کردن
تجربه و تخصص
assimilation
هضم
grapple
تبعیض
expertise
digestion
percipience