expert

base info - اطلاعات اولیه

expert - کارشناس

noun - اسم

/ˈekspɜːrt/

UK :

/ˈekspɜːt/

US :

family - خانواده
expertise
تجربه و تخصص
expert
کارشناس
inexpert
بی خبره
expertly
ماهرانه
inexpertly
به طور غیر کارشناسی
google image
نتیجه جستجوی لغت [expert] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a legal/security/medical/computer expert


    کارشناس حقوقی/امنیتی/پزشکی/کامپیوتر

  • Police consulted their own team of forensic experts.


    پلیس با تیم متخصصان پزشکی قانونی خود مشورت کرد.

  • According to our panel of leading industry experts, a downturn is inevitable.


    به گفته پانل ما از کارشناسان برجسته صنعت، رکود اجتناب ناپذیر است.

  • Experts believe/predict/say…


    کارشناسان معتقدند/پیش بینی/می گویند…

  • Experts in the field of child psychology warn of the dangers of social media.


    کارشناسان حوزه روانشناسی کودک نسبت به خطرات شبکه های اجتماعی هشدار می دهند.

  • I don't pretend to be an expert on the subject .


    من وانمود نمی کنم که در این موضوع متخصص هستم.

  • Nobody can be an expert at everything.


    هیچ کس نمی تواند در همه چیز متخصص باشد.

  • You will need to become an expert in analysing data.


    شما باید در تجزیه و تحلیل داده ها متخصص شوید.

  • an expert on managing change in the workplace


    یک متخصص در مدیریت تغییرات در محل کار

  • He's an expert at getting his own way.


    او در راه خود متخصص است.

  • Don't ask me—I'm no expert!


    از من نپرس - من متخصص نیستم!

  • A panel of experts will answer questions from the television audience.


    گروهی از کارشناسان به سوالات مخاطبان تلویزیون پاسخ خواهند داد.

  • Experts agree that a balanced diet is the key to great health.


    کارشناسان معتقدند که یک رژیم غذایی متعادل کلید سلامتی عالی است.

  • She is a world expert on butterflies.


    او یک متخصص جهانی در مورد پروانه ها است.

  • Medical experts are predicting a massive rise in obesity-related illnesses.


    کارشناسان پزشکی افزایش گسترده بیماری های مرتبط با چاقی را پیش بینی می کنند.

  • Weapons experts were sent to try to uncover evidence of a nuclear programme.


    کارشناسان تسلیحاتی برای تلاش برای کشف شواهدی از برنامه هسته ای اعزام شدند.

  • I'm no expert but I think you should get that cut seen to.


    من متخصص نیستم، اما فکر می‌کنم شما باید این برش را ببینید.


  • به نظر می رسد به اصطلاح کارشناسان هیچ توضیحی برای این موضوع ندارند.

  • The article quoted climate experts as saying that we should expect more extreme weather events.


    در این مقاله به نقل از کارشناسان آب و هوا آمده است که باید منتظر رویدادهای شدید آب و هوایی باشیم.

  • a gardening/medical expert


    کارشناس باغبانی/پزشکی

  • My mother is an expert at dress-making (= she does it very well).


    مادر من در لباس دوزی خبره است (= او این کار را خیلی خوب انجام می دهد).

  • The centre provides expert advice for people with financial problems.


    این مرکز به افراد دارای مشکلات مالی مشاوره تخصصی ارائه می دهد.

  • What's your expert opinion?


    نظر تخصصی شما چیست؟

  • an expert fisherman


    یک ماهیگیر متخصص

  • He is the administration’s foreign-policy expert for eastern Europe.


    او کارشناس سیاست خارجی دولت برای اروپای شرقی است.

  • She’s an expert swimmer.


    او یک شناگر خبره است

  • The professor is an expert on the rights of tax-exempt organizations.


    استاد کارشناس حقوق سازمان های معاف از مالیات است.

  • We need someone who is an expert at display design.


    به یک نفر متخصص در طراحی نمایشگر نیازمندیم.

  • He is a leading expert in the field of waste management.


    او یک متخصص برجسته در زمینه مدیریت پسماند است.

  • a marketing/security/computer expert


    کارشناس بازاریابی/امنیت/کامپیوتر

  • medical/legal/financial experts


    کارشناسان پزشکی/حقوقی/مالی

synonyms - مترادف
  • skilled


    ماهر

  • masterly


    استادانه


  • استاد

  • skilfulUK


    انگلستان ماهر

  • virtuoso


    دارای ذوق هنری

  • accomplished


    انجام شده است

  • adept


    با تجربه

  • experienced


    با استعداد

  • talented


    قادر


  • در انگلستان تمرین کرد

  • practisedUK


    مسلط

  • proficient


    باهوش

  • clever


    برجسته

  • outstanding


    حرفه ای


  • واجد شرایط

  • qualified


    apt

  • apt


    براوورا

  • bravura


    صالح

  • competent


    عالی

  • deft


    چیره دست


  • درخشان

  • adroit


    ماهر ایالات متحده


  • خوب

  • dexterousUS


    آگاه


  • باشکوه


  • ترک

  • knowledgeable


    خیره کننده

  • magnificent



  • dazzling



antonyms - متضاد
  • inexpert


    بی خبره

  • amateur


    آماتور

  • amateurish


    آماتوری

  • inexperienced


    بی تجربه

  • unknowledgeable


    ناشناخته

  • unprofessional


    غیر حرفه ای

  • incompetent


    بی عرضه

  • unaccustomed


    غیرعادی

  • unenlightened


    ناروشن

  • uninstructed


    بی دستور

  • unlearned


    ناآموخته

  • unqualified


    فاقد صلاحیت

  • unskilled


    غیر ماهر

  • unskillful


    بی مهارت

  • untried


    امتحان نشده

  • benighted


    شب زده

  • ignorant


    نادان

  • imbecilic


    مبهم

  • inept


    بی منطق

  • jackleg


    سرگرد

  • moronic


    احمقانه

  • naive


    آدم ساده

  • prentice


    پرنسس

  • rookie


    تازه کار


  • ساده

  • unacquainted


    ناآشنا

  • uncomprehending


    غیر قابل درک

  • unfamiliar


    نا آشنا

  • uninformed


    بی اطلاع

  • unpracticed


    تمرین نشده

  • unpractised


    عمل نشده

لغت پیشنهادی

fountains

لغت پیشنهادی

lessens

لغت پیشنهادی

important