so-called

base info - اطلاعات اولیه

so-called - باصطلاح

adjective - صفت

/ˌsəʊ ˈkɔːld/

UK :

/ˌsəʊ ˈkɔːld/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [so-called] در گوگل
description - توضیح

  • برای توصیف کسی یا چیزی که نامی به آن داده شده است که فکر می کنید اشتباه است


  • برای نشان دادن اینکه چیزی یا شخصی معمولاً با نام خاصی خوانده می شود استفاده می شود


  • برای نشان دادن اینکه فکر می کنید کلمه ای که برای توصیف کسی یا چیزی استفاده می شود مناسب نیست یا صحیح نیست استفاده می شود


  • برای معرفی یک کلمه یا عبارت جدید که هنوز توسط بسیاری از مردم شناخته نشده است استفاده می شود

  • named or called in a particular way


    نامگذاری شده یا به روشی خاص نامیده می شود


  • افراد یا چیزهایی که به اصطلاح هستند ممکن است با نام آنها مناسب نباشد

  • Maggie's so-called apartment consisted of one small room with a closet-sized bathroom.


    به اصطلاح آپارتمان مگی شامل یک اتاق کوچک با یک حمام به اندازه کمد بود.

  • It was in 1886 that she could be seen in the evenings at the Elysees-Montmare as a so-called artist.


    در سال 1886 بود که او را می‌توان در شب‌ها در Elysees-Montmare به‌عنوان یک هنرمند به اصطلاح دید.


  • هیچ مدرک مشابهی در گذشته برای استفاده از به اصطلاح علم مغز برای اهداف خوش خیم وجود نداشت.

  • He was one of the defendants in the so-called Conspiracy Eight trial.


    او یکی از متهمان دادگاه موسوم به توطئه هشت بود.

  • However they may provide an explanation of the observed value of one very important quantity: the so-called cosmological constant.


    با این حال، آنها ممکن است توضیحی درباره مقدار مشاهده شده یک کمیت بسیار مهم ارائه دهند: به اصطلاح ثابت کیهانی.

  • The so-called hybrid bus is virtually silent and produces fewer exhaust fumes.


    اتوبوس هیبریدی تقریباً بی صدا است و دود اگزوز کمتری تولید می کند.

  • By bribery - all men are corruptible - and by removing permanently any so-called idealists who stand in our way.


    با رشوه - همه انسانها فاسد هستند - و با حذف دائمی هر به اصطلاح ایده آلیستی که در راه ما قرار دارد.

  • A lot has been written in recent years about the so-called male menopause.


    در سال های اخیر مطالب زیادی در مورد یائسگی مردانه نوشته شده است.

  • I went to see the playwright's so-called masterpiece and was very disappointed by it.


    به دیدن شاهکار نمایشنامه نویس به اصطلاح رفتم و خیلی از آن ناامید شدم.

  • But it may also have to do with the so-called sports that were on display.


    اما ممکن است مربوط به ورزش های به اصطلاحی باشد که به نمایش گذاشته شد.

  • However the so-called Street v Mountford test fails to cope with the demands placed upon it by its own social context.


    با این حال، آزمون موسوم به «خیابان در برابر مانتفورد» نمی‌تواند با خواسته‌هایی که بافت اجتماعی خود بر آن تحمیل می‌شود، کنار بیاید.

example - مثال
  • the opinion of a so-called ‘expert’


    نظر یک به اصطلاح کارشناس

  • How have these so-called improvements helped the local community?


    این به اصطلاح بهبودها چگونه به جامعه محلی کمک کرده است؟

  • artists from the so-called ‘School of London’


    هنرمندانی از به اصطلاح مدرسه لندن

  • It was one of his so-called friends who supplied him with the drugs that killed him.


    این یکی از دوستان به اصطلاح او بود که مواد مخدری را که او را کشت.

  • It isn't yet clear how dangerous these so-called super-rats are.


    هنوز مشخص نیست که این به اصطلاح سوپر موش ها چقدر خطرناک هستند.

  • Married taxpayers are hit hard by the so-called marriage penalty.


    مالیات دهندگان متاهل از جریمه به اصطلاح ازدواج به شدت آسیب می بینند.

  • These so-called experts don’t know anything.


    این به اصطلاح متخصصان چیزی نمی دانند.

synonyms - مترادف
  • counterfeit


    تقلبی

  • artificial


    ساختگی


  • فرض شده است

  • ostensible


    ظاهری

  • professed


    اظهار داشت

  • pretended


    تظاهر کرد

  • purported


    ادعا شده است

  • alleged


    مصنوعی

  • synthetic


    جعل شده

  • feigned


    شهرت دارد

  • presumed


    اسمی

  • reputed


    عنوان دار

  • nominal


    رسمی

  • titular


    ظاهرا


  • itular

  • allegedly


    soi-disant

  • itular


    خودساخته

  • soi-disant


    خواهد بود

  • self-styled


    خود منصوب شده

  • would-be


    خود عنوان

  • self-appointed


    فقط به نام

  • self-titled


    فقط در عنوان


  • خود نامدار


  • نامناسب

  • self-named


    معمولاً نامگذاری می شود

  • inappropriately named


    اشتباه نامگذاری شده است

  • commonly named


    آشکار

  • wrongly named


    به نظر می رسد


  • فرضی

  • seeming


  • putative


antonyms - متضاد
  • nameless


    بی نام

  • unnamed


    ناشناخته


  • نامزد کردن

  • innominate


    بدون عنوان

  • untitled


    ناشناس

  • anonymous


    نام مستعار

  • unidentified


    اسرار امیز

  • pseudonymous


    بدون برچسب

  • incognito


    بی چهره

  • mysterious


    تعیین نشده

  • unlabelled


    تایید نشده

  • faceless


    نامشخص

  • undesignated


    بدون نام

  • unacknowledged


    سایه دار

  • unspecified


    ناشناس ایالات متحده

  • no-name


    ناشناخته انگلستان

  • shadowy


  • untagged


  • unrecognizedUS


  • unrecognisedUK


لغت پیشنهادی

deliberation

لغت پیشنهادی

gavel

لغت پیشنهادی

deserve