past
past - گذشته
adjective - صفت
UK :
US :
قبلا انجام شده، استفاده شده یا تجربه شده است
قبلاً به دوره ای اشاره می کرد
تمام شده یا به پایان رسیده است
داشتن موقعیت خاصی در گذشته یا کسب افتخار خاصی در گذشته
مربوط به زمان گذشته
دیرتر از یک زمان خاص
further than a particular place
فراتر از یک مکان خاص
تا و فراتر از یک شخص یا مکان، بدون توقف
اگر یک دوره زمانی بگذرد، می گذرد
فراتر یا دیگر در یک نقطه یا مرحله خاص نیست
زندگی یا وجود گذشته کسی یا چیزی
در زمانی قبل از این، به خصوص مدت ها قبل
خیلی وقت پیش در زندگی شما، یا در زندگی والدین یا پدربزرگ و مادربزرگتان، زمانی که همه چیز متفاوت بود
برای گفتن اینکه چیزی در گذشته درست بود استفاده می شد، اما اکنون اینطور نیست
used when you are talking about a time in the past especially one that you remember as being very good
زمانی استفاده می شود که در مورد زمانی در گذشته صحبت می کنید، به خصوص زمانی که به خاطر می آورید که بسیار خوب بوده است
در یا به موقعیتی که فراتر از یک نقطه خاص است
زمانی که بعد از یک ساعت تعداد دقیقه خاصی است، می گفت: ساعت چند است
above a particular age or further than a particular point
بالاتر از یک سن خاص یا فراتر از یک نقطه خاص
برای اشاره به دوره زمانی قبل و تا زمان حال استفاده می شود
پیش از این اتفاق افتاده یا وجود داشته است
finished
تمام شده
از زمان گذشته
دوره قبل و تا قبل، اما بدون احتساب زمان حال
بخشی از زندگی کسی که در آن کارهای غیرقابل قبول یا غیر صادقانه انجام داده است
the form of a verb used to describe actions, events, or states that happened or existed before the present time
شکل یک فعل که برای توصیف اعمال، رویدادها یا حالت هایی که قبل از زمان حال اتفاق افتاده یا وجود داشته است استفاده می شود
گذشته شما زندگی شما قبل از زمان حال است
having the tense used to describe actions, events, or states that happened or existed before the present time
داشتن زمان مورد استفاده برای توصیف اعمال، رویدادها یا حالت هایی که قبل از زمان حال اتفاق افتاده یا وجود داشته است
در سمت دور چیزی یا از یک طرف به طرف دیگر
فراتر یا بالاتر از یک نقطه خاص
بالاتر از یک سن خاص یا خارج از حد اعلام شده
در یک دوره زمانی قبل و تا کنون
در سال ها/قرن های گذشته
در زمان های گذشته
The time for discussion is past.
زمان بحث گذشته است.
روزهایی که مردم تمام عمرشان را در یک شرکت کار می کردند خیلی گذشته است.
در سال/ماه/هفته گذشته
در چند روز گذشته چندین بار او را دیدم.
ماه گذشته در محل کار بسیار شلوغ بوده است.
تابستان گذشته در یک تئاتر کار کردم.
از تجربه گذشته می توانم بگویم که او احتمالا زمان را فراموش کرده است.
دانشجویان گذشته و حال دانشکده
بیایید فراموش کنیم که چه کسی مقصرتر بود - این همه تاریخ گذشته است.
به او هشدار دادم که اشتباهات گذشته اش را تکرار نکند.
past events
رویدادهای گذشته
آمریکایی ها برای روسای جمهور گذشته احترام زیادی قائل هستند.
او تمایلی به صحبت در مورد زندگی گذشته خود به عنوان یک موسیقیدان حرفه ای ندارد.
زمان گذشته
شما تمام امتحانات خود را پس داده اید - آفرین!
مسلماً این بهترین رمان 20 سال گذشته است.
گذشته را پشت سر بگذاریم و ادامه دهیم.
تو نباید بیدار باشی، وقت خوابت گذشته است!
در سال های گذشته این صنعت یارانه های زیادی دریافت می کرد.
تئاتر در قرون گذشته سرگرمی دسته جمعی بود، اما امروزه اینطور نیست.
این کتاب جشن زندگی طبقه کارگر در زمان های گذشته است.
من در خیابان ایستگاه زندگی می کنم، همین الان از اداره پست می گذرم.
سه پسر با دوچرخه کوهستان از کنار ما گذشتند.
آیا آن پیتر بود که با آن شورت صورتی روشن رد شد؟
It's five/ten/a quarter/twenty/twenty-five/half past three.
ساعت پنج / ده / یک ربع / بیست / بیست و پنج / سه و نیم است.
باید ساعت بیست و نه بروم وگرنه آن قطار را از دست خواهم داد.
او از سنی گذشته است که به پرستار بچه نیاز دارد.
هر چه می خواهی بکن، من از مراقبت گذشته ام (= دیگر اهمیتی نمی دهم).
میانگین دمای جهان در 100 سال گذشته حدود یک درجه فارنهایت افزایش یافته است.
done
انجام شده
بر فراز
gone
رفته
ended
به پایان رسید
finished
تمام شده
forgotten
فراموش شده
extinct
منقرض شده
سابق
کهن
bygone
گذشته
completed
تکمیل شد
gone by
صرف کرد
spent
انجام شده است
accomplished
از بین رفته
defunct
زودتر
earlier
سپری شده
elapsed
گذشت
foregone
بیشتر نه
پیش
قدیمی
olden
مرده و دفن شده
خیلی وقت پیش
long-ago
از گذشته
تمام شد و تمام شد
of yore
تمام شد و با
منقضی شده
مرده
expired
دور زدن
رفت
bypast
departed
بعد
آینده
deferred
به تعویق افتاد
postponed
خلفی
posterior
متعاقب
باطن
upcoming
بعد از
ensuing
نهایی
ulterior
دومی
قریب الوقوع
eventual
آینده نگر
موفق شدن
forthcoming
پایین دست
imminent
آشکار می شود
impending
بالا آمدن
prospective
بالا و آمدن
succeeding
پایین خط
downstream
هنوز در راه است
coming
unfolding
coming up