past

base info - اطلاعات اولیه

past - گذشته

adjective - صفت

/pæst/

UK :

/pɑːst/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [past] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • in past years/centuries


    در سال ها/قرن های گذشته

  • in times past


    در زمان های گذشته

  • The time for discussion is past.


    زمان بحث گذشته است.

  • The days are long past when people worked at the same company all their lives.


    روزهایی که مردم تمام عمرشان را در یک شرکت کار می کردند خیلی گذشته است.

  • in the past year/month/week


    در سال/ماه/هفته گذشته

  • I've seen her several times over the past few days.


    در چند روز گذشته چندین بار او را دیدم.

  • The past month has been really busy at work.


    ماه گذشته در محل کار بسیار شلوغ بوده است.

  • This past summer I worked at a theatre.


    تابستان گذشته در یک تئاتر کار کردم.

  • From past experience I'd say he'd probably forgotten the time.


    از تجربه گذشته می توانم بگویم که او احتمالا زمان را فراموش کرده است.


  • دانشجویان گذشته و حال دانشکده

  • Let's forget about who was more to blame—it's all past history.


    بیایید فراموش کنیم که چه کسی مقصرتر بود - این همه تاریخ گذشته است.

  • I warned her not to repeat her past mistakes.


    به او هشدار دادم که اشتباهات گذشته اش را تکرار نکند.

  • past events


    رویدادهای گذشته

  • Americans hold past presidents in high regard.


    آمریکایی ها برای روسای جمهور گذشته احترام زیادی قائل هستند.

  • He is reluctant to speak about his past life as a professional musician.


    او تمایلی به صحبت در مورد زندگی گذشته خود به عنوان یک موسیقیدان حرفه ای ندارد.

  • the past tense


    زمان گذشته

  • You've passed all your exams—well done!


    شما تمام امتحانات خود را پس داده اید - آفرین!

  • It's arguably the best novel of the past 20 years.


    مسلماً این بهترین رمان 20 سال گذشته است.

  • Let's put the past behind us and move on.


    گذشته را پشت سر بگذاریم و ادامه دهیم.

  • You shouldn't be up it's past your bedtime!


    تو نباید بیدار باشی، وقت خوابت گذشته است!

  • In past years the industry received large subsidies.


    در سال های گذشته این صنعت یارانه های زیادی دریافت می کرد.

  • Theatre in past centuries was mass entertainment but that is not the case today.


    تئاتر در قرون گذشته سرگرمی دسته جمعی بود، اما امروزه اینطور نیست.


  • این کتاب جشن زندگی طبقه کارگر در زمان های گذشته است.


  • من در خیابان ایستگاه زندگی می کنم، همین الان از اداره پست می گذرم.

  • Three boys went past us on mountain bikes.


    سه پسر با دوچرخه کوهستان از کنار ما گذشتند.

  • Was that Peter who just jogged past in those bright pink shorts?


    آیا آن پیتر بود که با آن شورت صورتی روشن رد شد؟

  • It's five/ten/a quarter/twenty/twenty-five/half past three.


    ساعت پنج / ده / یک ربع / بیست / بیست و پنج / سه و نیم است.

  • I need to leave at twenty past or I'll miss that train.


    باید ساعت بیست و نه بروم وگرنه آن قطار را از دست خواهم داد.

  • She's past the age where she needs a babysitter.


    او از سنی گذشته است که به پرستار بچه نیاز دارد.

  • Do what you want I'm past caring (= I don't care any longer).


    هر چه می خواهی بکن، من از مراقبت گذشته ام (= دیگر اهمیتی نمی دهم).

  • The average temperature worldwide has risen by about one degree Fahrenheit in the past 100 years.


    میانگین دمای جهان در 100 سال گذشته حدود یک درجه فارنهایت افزایش یافته است.

synonyms - مترادف
  • done


    انجام شده


  • بر فراز

  • gone


    رفته

  • ended


    به پایان رسید

  • finished


    تمام شده

  • forgotten


    فراموش شده

  • extinct


    منقرض شده


  • سابق


  • کهن

  • bygone


    گذشته

  • completed


    تکمیل شد

  • gone by


    صرف کرد

  • spent


    انجام شده است

  • accomplished


    از بین رفته

  • defunct


    زودتر

  • earlier


    سپری شده

  • elapsed


    گذشت

  • foregone


    بیشتر نه


  • پیش

  • ago


    قدیمی

  • olden


    مرده و دفن شده

  • dead and buried


    خیلی وقت پیش

  • long-ago


    از گذشته


  • تمام شد و تمام شد

  • of yore


    تمام شد و با

  • over and done


    منقضی شده

  • over and done with


    مرده

  • expired


    دور زدن


  • رفت

  • bypast


  • departed


antonyms - متضاد

  • بعد


  • آینده

  • deferred


    به تعویق افتاد

  • postponed


    خلفی

  • posterior


    متعاقب


  • باطن

  • upcoming


    بعد از

  • ensuing


    نهایی

  • ulterior


    دومی


  • قریب الوقوع

  • eventual


    آینده نگر


  • موفق شدن

  • forthcoming


    پایین دست

  • imminent


    آشکار می شود

  • impending


    بالا آمدن

  • prospective


    بالا و آمدن

  • succeeding


    پایین خط

  • downstream


    هنوز در راه است

  • coming


  • unfolding


  • coming up


  • up and coming




لغت پیشنهادی

bones

لغت پیشنهادی

sudan

لغت پیشنهادی

healthful