celebration

base info - اطلاعات اولیه

celebration - جشن

noun - اسم

/ˌselɪˈbreɪʃn/

UK :

/ˌselɪˈbreɪʃn/

US :

family - خانواده
celebrity
فرد مشهور
celebrated
جشن گرفت
celebratory
جشن
celebrate
جشن گرفتن
google image
نتیجه جستجوی لغت [celebration] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The occasion was the 40th anniversary celebrations of the orchestra.


    مناسبت جشن چهلمین سالگرد ارکستر بود.

  • birthday celebrations


    جشن های تولد

  • wedding/victory celebrations


    جشن های عروسی/پیروزی

  • I hope you'll join in the Christmas celebrations.


    امیدوارم شما هم در جشن کریسمس شرکت کنید.

  • They held a celebration to mark forty years of the lifeboat service.


    آنها جشنی را به مناسبت چهل سال خدمت قایق نجات برگزار کردند.

  • As part of the celebrations, the school is planning an open day for the public.


    به عنوان بخشی از جشن ها، مدرسه یک روز باز برای عموم در نظر گرفته است.

  • They were among the crowd that attended the celebration.


    آنها در میان جمعیتی بودند که در این جشن شرکت کردند.

  • The winners will be honoured at a celebration in Boston next week.


    برندگان هفته آینده در جشنی در بوستون تجلیل خواهند شد.

  • Her triumph was a cause for celebration.


    پیروزی او دلیلی برای جشن بود.

  • The service was a celebration of his life (= praised what he had done in his life).


    عبادت جشن زندگی او بود (= ستایش از آنچه در زندگی خود کرده بود).

  • The city's annual celebration of Caribbean culture kicks off on June 4.


    جشن سالانه فرهنگ کارائیب در این شهر از 4 ژوئن آغاز می شود.


  • یک مهمانی در جشن پنجاهمین سالگرد ازدواجشان


  • روز جشن و اتحاد ملی

  • 50th anniversary celebrations


    جشن های پنجاهمین سالگرد

  • Poor weather prevented the official celebrations from taking place.


    هوای نامناسب مانع از برگزاری جشن های رسمی شد.

  • There were wild street celebrations when England won the Cup.


    وقتی انگلیس جام را برد، جشن های خیابانی وحشیانه ای برگزار شد.

  • They held a special celebration in his honour.


    جشن ویژه ای به افتخار او برگزار کردند.


  • یک جشن تولد دوگانه

  • The celebrations continued with a cabaret dinner.


    این جشن با یک شام کاباره ادامه یافت.

  • The villagers are so delighted they're holding a celebration to mark the best harvest in years.


    روستاییان بسیار خوشحال هستند که جشنی را برای نشان دادن بهترین محصول در سال‌های اخیر برگزار می‌کنند.

  • They are already preparing for his 80th birthday celebrations in October.


    آنها در حال حاضر برای جشن تولد 80 سالگی او در ماه اکتبر آماده می شوند.

  • The country is gearing up for Republic Day celebrations on 26 January.


    این کشور برای جشن های روز جمهوری در 26 ژانویه آماده می شود.

  • The victory was a cause for great celebration.


    این پیروزی دلیلی برای جشن بزرگ بود.

  • They organized a dinner in celebration of the year's successes.


    آنها شامی را برای تجلیل از موفقیت های سال ترتیب دادند.

  • a joyous celebration of life


    جشن شاد زندگی

  • There were lively New Year celebrations all over town.


    جشن های سال نو پر جنب و جوش در سراسر شهر برگزار شد.

  • Such good news calls for (= deserves) a celebration!


    چنین خبرهای خوبی دعوت به (= سزاوار) جشن است!

  • Let's buy some champagne in celebration of her safe arrival.


    بیایید برای جشن ورود سالم او مقداری شامپاین بخریم.

synonyms - مترادف
  • festival


    جشنواره

  • gala


    جشن


  • مهمانی - جشن

  • fete


    کارناوال

  • carnival


    رویداد


  • سالگرد

  • fest


    دیوانه

  • festivity


    ضربه شدید

  • jubilee


    تابع

  • rave


    جابجایی

  • bash


    فستا


  • جمع آوری

  • jamboree


    هوپلو

  • fiesta


    مناسبت

  • gathering


    کوبیدن پی در پی

  • hoopla


    امر


  • انفجار

  • thrash


    چرخ و فلک


  • انجام دادن

  • blast


    هولابالو

  • carousal


    آشغال

  • do


    فوران

  • hullabaloo


    بند جنگ

  • junketing


    مراسم

  • blowout


    خوشگذرانی

  • bunfight


    جشن باقلا


  • لوبیا

  • revel


    خوشرویی

  • beanfeast


  • beano


  • conviviality


antonyms - متضاد
  • solitude


    تنهایی

  • secludedness


    گوشه گیری

  • seclusion


    انزوا

  • isolation


    ویرانی

  • loneliness


    تنها بودن

  • aloneness


    کمبود همراه

  • lonesomeness


    عدم شرکت

  • solitariness


  • desolation



  • lack of companions



لغت پیشنهادی

nosing

لغت پیشنهادی

tops

لغت پیشنهادی

age group