plenty
plenty - فراوانی
pronoun - ضمیر
UK :
US :
مقدار زیادی که به اندازه کافی یا بیش از اندازه کافی است
زیاد یا خیلی
وضعیتی که در آن مواد غذایی و کالاهای زیادی در اختیار مردم قرار می گیرد
(حالت داشتن) به اندازه کافی یا بیش از اندازه یا مقدار زیادی
مقدار یا عرضه ای که به اندازه کافی یا بیش از اندازه کافی باشد یا تعداد یا مقدار زیادی
دسر بیشتر؟ نه متشکرم، من مقدار زیادی خورده ام.
در این منطقه تفریحی زیبا کارهای زیادی برای انجام و دیدن وجود دارد.
مقدار زیادی تخم مرغ / پول / زمان
«آیا به شیر بیشتری نیاز داریم؟» «نه، مقدار زیادی در یخچال وجود دارد.»
همیشه به ما مقدار زیادی غذا می دادند.
ما چیزهای زیادی برای صحبت داشتیم.
آیا کنسرت های زیادی می روید؟
چند نفر به جلسه آمدند؟
من کنسرت های زیادی نمی روم.
خیلی اشتباه کردی
کنسرت های زیادی می روم.
«چند نمایش دیدی؟» «بسیار زیاد!»
من برای بسیاری / تقریباً چند / ده هفته در انگلیس ماندم.
بسیاری از مردم غذاهای ایتالیایی را دوست دارند.
بسیاری از فروشگاه ها تا دیروقت باز می مانند.
آیا وقت آزاد زیادی دارید؟
How much experience have you had?
چقدر تجربه داشته اید؟
وقت آزاد زیادی ندارم
چقدر (پول) درآمد دارد؟
او پول زیادی به دست می آورد.
دلم برای خانواده ام خیلی تنگ شده است.
خیلی ممنون.
من از فیلم (خیلی) لذت نبردم.
آیا کمی شراب بیشتر میخواهی؟ نه متشکرم، من مقدار زیادی خورده ام.
بچه ها بادکنک ها را نگیرید - برای همه زیاد است.
قبل از رفتن به فرودگاه زمان زیادی داریم.
آنها همیشه پول زیادی داشته اند.
اینجا کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد.
این ماشین برای من هزینه زیادی داشت (= پول زیادی).
مقدار زیادی آبجو در یخچال وجود دارد.
این ماشین قدرت زیادی دارد.
من همه آنها را نخوردم - مقدار زیادی برای شما باقی مانده است.
ثروت
abundance
فراوانی
luxury
لوکس
affluence
ثروتمندی
opulence
مجلل
prosperity
رفاه
bounty
فضل
fruitfulness
باروری
راحتی
feast
جشن
fertility
کفایت
plenteousness
تندرستی
plentifulness
پر رونق
superabundance
موفقیت
copiousness
زندگی لوکس
sufficiency
رونق
well-being
غنا
riches
خوش شانسی
prosperousness
زندگی خوب
wealthiness
اوقات خوب
thriving
بستری از گلهای رز
richdom
successfulness
richness
good times
فقر
destitution
فقیر شدن
indigence
فقر گرایی
penury
بی پولی
impoverishment
دلتنگی
destituteness
خواری
pauperism
بی عفتی
pennilessness
بی عیب و نقصی
penuriousness
کمبود
abjection
محرومیت
impecuniosity
ورشکستگی
impecuniousness
ضرورت
dearth
نیازمندی
deprivation
حقوق خصوصی
insolvency
گرسنگی
necessitousness
گدایی
neediness
سختی
privation
بی کفایتی
starvation
ناچیز بودن
beggary
خواستن
deficiency
دشواری
hardship
inadequacy
insufficiency
meagerness
paucity
pauperdom
poorness
scarcity