wealth
wealth - ثروت
noun - اسم
UK :
US :
مقدار زیادی پول، دارایی و غیره که یک شخص یا کشور مالک آن است
مقدار زیادی پول یا دارایی با ارزش
مقدار زیادی پول یا دارایی با ارزشی که کسی دارد
مقدار زیادی از چیز خوب
مقدار زیادی پول و سایر دارایی های ارزشمند
مقدار زیادی
مقدار زیادی پول، اموال یا دارایی های با ارزشی که یک شخص یا یک کشور مالک آن است
بازی اقتصادی بازار باید با توزیع اولیه درآمد و ثروت آغاز شود.
This chapter is concerned with the study of the unequal distribution of power prestige and wealth in society.
این فصل به بررسی توزیع نابرابر قدرت، اعتبار و ثروت در جامعه می پردازد.
Table 8-5 tracks the share of total household wealth held by the richest 1 percent of households between 1922 and 1981.
جدول 8-5 سهم کل ثروت خانوارها را در اختیار 1 درصد ثروتمندترین خانوارها بین سالهای 1922 و 1981 نشان می دهد.
آنها آن را برای ایجاد ثروت بیشتر سرمایه گذاری می کنند.
It must be cleaned up and sanitized lest our environment become intolerable and our wealth a curse instead of a blessing.
باید تمیز و ضد عفونی شود تا مبادا محیط ما غیرقابل تحمل شود و ثروت ما به جای نعمت، نفرین شود.
Gradually we realised that despite the wealth warmth and comfort Templecombe held an eerie, sinister air.
به تدریج متوجه شدیم که با وجود ثروت، گرما و راحتی، تمپلکامب هوای وهم انگیز و شوم داشت.
میل به کسب ثروت و قدرت
او متعهد شده است که ثروت عظیم نفتی کشور را دوباره توزیع کند.
هدف آنها پایین نگه داشتن مالیات به اندازه کافی برای تشویق تولید ثروت است.
فردی دارای ثروت و نفوذ
هدف صنعت خلق ثروت است.
ثروت شخصی او حدود 100 میلیون دلار تخمین زده می شود.
the distribution of wealth in Britain
توزیع ثروت در بریتانیا
آموزش خوب اغلب به ثروت بستگی دارد.
نخبگان ثروتمند جدید علناً ثروت خود را به رخ کشیدند.
ثروت نسبی ملت
وب سایت انبوهی از اطلاعات را ارائه می دهد.
مدیر جدید، تجربه زیادی را در این کار به ارمغان می آورد.
او خانواده ای ندارد که بتواند ثروتش را با آنها تقسیم کند.
او ثروت خود را با سرمایه گذاری ضعیف از دست داد.
او هرگز ثروت خود را به رخ نکشیده است.
این کشور دارای ثروت افسانه ای است.
Rising employment and household wealth are bolstering spending.
افزایش اشتغال و ثروت خانوارها هزینه ها را تقویت می کند.
او از ثروت عظیم و لذت های مادی برخوردار است.
او زنی است با ثروتی ناگفته.
او می خواهد از ثروت تازه یافته آنها محافظت کند.
یک خانواده متوسط بین سال های 1989 و 2001 ثروت خالص خود را 50 درصد افزایش داد.
توزیع مجدد ثروت از طریق مالیات
مالیات بر ثروت موروثی
ثروت انباشته شده از تجارت او
ثروت بزرگ نفتی منطقه
نوعی سرمایه که ثروت جدید تولید می کند
به دنبال ثروت فوری
کل ثروت اقتصاد جهانی
او خواستار توزیع مجدد ثروت و قدرت در جامعه شد.
بدون شک مالیات های جدیدی بر ثروت شرکت ها اعمال خواهد شد.
سوئیس دارای ثروت عظیمی از ساختمان های زیبای قدیمی است.
ثروت
riches
ثروتمندی
affluence
مجلل
opulence
رفاه
prosperity
سرمایه، پایتخت
منابع مالی
funds
ماده
پول نقد
پول
دارایی های
assets
اموال
possessions
منابع
resources
به معنای
means
لوکس
luxury
فراوانی
املاک
کالاها
goods
غنا
richness
گنج
treasure
متعلقات
belongings
اثرات
effects
دارایی، مالیه، سرمایه گذاری
دارایی ها
holdings
پلف
pelf
اصلی
ویژگی
به موجب آن
wherewithal
احشام، برده زرخرید
chattels
خمیر
dough
سود
lucre
فقر
deprivation
محرومیت
destitution
فقیر شدن
indigence
دشواری
penury
حقوق خصوصی
poorness
سختی
impoverishment
ناچیز بودن
destituteness
فقر گرایی
پریشانی
privation
گدایی
hardship
ضرورت
meagerness
بی پولی
pauperdom
دلتنگی
pauperism
گرسنگی
distress
بدهی
beggary
ورشکستگی
necessitousness
بی عفتی
pennilessness
بی عیب و نقصی
penuriousness
خواری
starvation
نیازمندی
خواستن
insolvency
جنون
impecuniosity
پوچی
impecuniousness
تخلیه
abjection
neediness
bankruptcy
mendicity
emptiness
depletion