table

base info - اطلاعات اولیه

table - جدول

noun - اسم

/ˈteɪbl/

UK :

/ˈteɪbl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [table] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We sat at a round table in the corner.


    سر یک میز گرد در گوشه ای نشستیم.

  • They were sitting around the kitchen table.


    دور میز آشپزخانه نشسته بودند.

  • She took a seat at the end of the table.


    او در انتهای میز نشست.

  • My father always sits at the head of the table.


    پدرم همیشه سر سفره می نشیند.

  • A table for two please (= in a restaurant).


    یک میز برای دو نفر، لطفا (= در یک رستوران).

  • I'd like to book a table for dinner tonight (= in a restaurant)


    من می خواهم برای شام امشب (= در رستوران) میز رزرو کنم


  • برای چیدن میز

  • to lay the table (= to put the plates, knives, etc. on it for a meal)


    سفره گذاشتن (= برای صرف غذا، بشقاب ها و چاقوها و غیره را روی آن گذاشتن)

  • to clear the table (= take away the dirty plates, etc. at the end of a meal)


    میز را پاک کردن (= بشقاب های کثیف و غیره را در پایان غذا بردارید)

  • He questioned her next morning over the breakfast table (= during breakfast).


    صبح روز بعد سر میز صبحانه (= هنگام صبحانه) از او سؤال کرد.

  • a pool/billiard/snooker table


    یک میز استخر/بیلیارد/اسنوکر

  • He kept the whole table entertained with his jokes.


    تمام میز را با شوخی هایش سرگرم می کرد.

  • a table of contents (= a list of the main points or information in a book usually at the front of the book)


    فهرست مطالب (= فهرستی از نکات یا اطلاعات اصلی یک کتاب، معمولاً در جلوی کتاب)

  • The table below shows how prices have changed over the past 20 years.


    جدول زیر نشان می دهد که قیمت ها در 20 سال گذشته چگونه تغییر کرده اند.

  • He showed the price fluctuations in a statistical table.


    وی نوسانات قیمت را در جدولی آماری نشان داد.

  • See Table XII for population figures.


    برای ارقام جمعیت به جدول XII مراجعه کنید.

  • If Arsenal win this game they'll go to the top of the table.


    اگر آرسنال در این بازی پیروز شود به صدر جدول خواهد رفت.


  • پایین جدول

  • United are second in the table.


    یونایتد در رده دوم جدول قرار دارد.


  • این تیم خوش شانس خواهد بود که فصل را در میانه جدول به پایان برساند.

  • Do you know your six times table?


    آیا جدول شش بار خود را می شناسید؟

  • What Hislop brought to the table was real commitment and energy.


    چیزی که هیسلوپ روی میز آورد تعهد و انرژی واقعی بود.

  • Different countries come to the table with differing expectations about what they can achieve.


    کشورهای مختلف با انتظارات متفاوت در مورد آنچه که می توانند به دست آورند پای میز مذاکره می آیند.

  • Some issues were so controversial they were taken off the table.


    برخی موضوعات آنقدر بحث برانگیز بود که از روی میز حذف شدند.

  • Management have put several new proposals on the table.


    مدیریت چندین پیشنهاد جدید روی میز گذاشته است.

  • He left the table in a hurry.


    با عجله میز را ترک کرد.

  • James crawled out from under the table.


    جیمز از زیر میز بیرون خزید.

  • She leaned across the table and kissed him.


    به میز خم شد و او را بوسید.

  • They flirted over the dinner table.


    آنها روی میز شام معاشقه کردند.

  • We found an empty table at the back of the restaurant.


    یک میز خالی در پشت رستوران پیدا کردیم.

  • We gathered around the table to hear his news.


    دور میز جمع شدیم تا اخبارش را بشنویم.

synonyms - مترادف

  • میز مطالعه

  • tabletop


    رومیزی


  • نیمکت


  • سطح

  • slab


    اسلب

  • workbench


    میز کار

  • worktable


    دبیر، منشی


  • بوفه

  • sideboard


    پیشخوان

  • buffet


    داونپورت


  • وصیت نامه

  • davenport


    ایستادن

  • escritoire


    هیئت مدیره


  • سکو

  • worktop


    کمد


  • میز غذاخوری


  • میز شام

  • dresser


    سطح افقی


  • سطح کار


  • میز تحریر

  • horizontal surface


    بالا


  • بار


  • کانتر

  • top


    وارسی

  • benchtop


    سه پایه

  • bar


    طاقچه

  • countertop


  • checkout



  • easel


  • ledge


antonyms - متضاد

  • صندلی


  • نیمکت


  • راکر


  • داونپورت

  • rocker


    کاناپه

  • davenport


    کاتدرا

  • settee


    صندلی راحتی

  • cathedra


    عثمانی

  • armchair


    چسترفیلد

  • ottoman


    سالن استراحت

  • chesterfield


    تکیه گاه

  • lounge


  • recliner


  • sofa


لغت پیشنهادی

avalon

لغت پیشنهادی

gentleman

لغت پیشنهادی

balancing