table
table - جدول
noun - اسم
UK :
US :
یک تکه مبلمان با یک صفحه صاف که توسط پاها پشتیبانی می شود
میزی برای غذا خوردن مردم در رستوران
فهرستی از اعداد، حقایق، یا اطلاعاتی که در ردیفهایی در سراسر و پایین صفحه مرتب شدهاند
گروهی که دور یک میز نشسته اند
به مکانی گفته می شود که افراد برای بحث در مورد موضوعات مهم گرد هم می آیند
پیشنهاد، ایده و غیره که روی میز است رسما پیشنهاد شده است و شما در حال بررسی آن هستید
پیشنهاد، ایده و غیره ای که روی میز است، دیگر در حال حاضر در نظر گرفته نمی شود، اما در آینده به آن رسیدگی خواهد شد
an offer idea etc that is on the table is no longer being considered at the moment but will be dealt with in the future
پولی که زیر میز پرداخت می شود مخفیانه و غیرقانونی به شخصی پرداخت می شود تا به آنچه می خواهید برسید
money that is paid under the table is paid secretly and illegally to someone in order to get what you want
پیشنهاد دادن چیزی برای دیگران
گذاشتن چیزی که در آینده با آن برخورد شود
یک سطح صاف که معمولاً توسط چهار پایه پشتیبانی می شود و برای پوشاندن وسایل استفاده می شود
افرادی که پشت یک میز نشسته اند
میزی که در دفتر کار روی آن کار می کنید
گذاشتن پارچه و چاقو و چنگال و غیره روی میز برای تهیه غذا
ترتیبی از حقایق و اعداد در ردیف ها یا بلوک ها، به ویژه در مواد چاپی
an arrangement of facts and numbers in rows or blocks, especially in printed material
آ جدول ضرب
فهرستی از اطلاعات موجود در یک کتاب
پیشنهاد چیزی برای بحث
به تاخیر انداختن بحث در مورد یک موضوع
یک تکه مبلمان که دارای یک صفحه صاف است که توسط پاها پشتیبانی می شود
میز همچنین به معنای همه افراد حاضر در یک میز است
ترتیبی از حقایق و اعداد، معمولاً در ردیف های یک صفحه، که درک اطلاعات را آسان می کند
an arrangement of facts and numbers, usually in rows on a page that makes information easy to understand
فهرست مطالب فهرستی از آنچه در یک کتاب آمده است.
گذاشتن چیزی برای بحث یا بررسی در فرصتی دیگر
ترتیبی از حقایق یا اعداد در ردیف یا ستون، به ویژه در مواد چاپی، روی صفحه نمایش کامپیوتر و غیره.
an arrangement of facts or numbers in rows or columns, especially in printed material on computer screens, etc.
مکان یا فرصتی برای افراد برای ملاقات و گفتگو در مورد چیزی
دیگر در نظر گرفته نمی شود
پیشنهاد یا پیشنهاد شده باشد تا قابل بررسی باشد
قرار نیست تا بعدا مورد بحث قرار گیرد
پیشنهاد یا پیشنهاد چیزی برای بحث
سر یک میز گرد در گوشه ای نشستیم.
دور میز آشپزخانه نشسته بودند.
او در انتهای میز نشست.
پدرم همیشه سر سفره می نشیند.
یک میز برای دو نفر، لطفا (= در یک رستوران).
من می خواهم برای شام امشب (= در رستوران) میز رزرو کنم
برای چیدن میز
سفره گذاشتن (= برای صرف غذا، بشقاب ها و چاقوها و غیره را روی آن گذاشتن)
میز را پاک کردن (= بشقاب های کثیف و غیره را در پایان غذا بردارید)
صبح روز بعد سر میز صبحانه (= هنگام صبحانه) از او سؤال کرد.
یک میز استخر/بیلیارد/اسنوکر
تمام میز را با شوخی هایش سرگرم می کرد.
a table of contents (= a list of the main points or information in a book usually at the front of the book)
فهرست مطالب (= فهرستی از نکات یا اطلاعات اصلی یک کتاب، معمولاً در جلوی کتاب)
جدول زیر نشان می دهد که قیمت ها در 20 سال گذشته چگونه تغییر کرده اند.
وی نوسانات قیمت را در جدولی آماری نشان داد.
See Table XII for population figures.
برای ارقام جمعیت به جدول XII مراجعه کنید.
اگر آرسنال در این بازی پیروز شود به صدر جدول خواهد رفت.
پایین جدول
یونایتد در رده دوم جدول قرار دارد.
این تیم خوش شانس خواهد بود که فصل را در میانه جدول به پایان برساند.
آیا جدول شش بار خود را می شناسید؟
چیزی که هیسلوپ روی میز آورد تعهد و انرژی واقعی بود.
کشورهای مختلف با انتظارات متفاوت در مورد آنچه که می توانند به دست آورند پای میز مذاکره می آیند.
برخی موضوعات آنقدر بحث برانگیز بود که از روی میز حذف شدند.
مدیریت چندین پیشنهاد جدید روی میز گذاشته است.
با عجله میز را ترک کرد.
جیمز از زیر میز بیرون خزید.
به میز خم شد و او را بوسید.
آنها روی میز شام معاشقه کردند.
یک میز خالی در پشت رستوران پیدا کردیم.
دور میز جمع شدیم تا اخبارش را بشنویم.
میز مطالعه
tabletop
رومیزی
نیمکت
سطح
slab
اسلب
workbench
میز کار
worktable
دبیر، منشی
بوفه
sideboard
پیشخوان
buffet
داونپورت
وصیت نامه
davenport
ایستادن
escritoire
هیئت مدیره
سکو
worktop
کمد
میز غذاخوری
میز شام
dresser
سطح افقی
سطح کار
میز تحریر
horizontal surface
بالا
بار
کانتر
وارسی
benchtop
سه پایه
طاقچه
countertop
checkout
easel
ledge