bar

base info - اطلاعات اولیه

bar - بار

noun - اسم

/bɑːr/

UK :

/bɑː(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bar] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We arranged to meet in a bar called the Flamingo.


    قرار گذاشتیم در باری به نام فلامینگو همدیگر را ببینیم.

  • The area is full of restaurants and bars.


    این منطقه پر از رستوران و بار است.

  • The bar staff are very friendly.


    کارکنان بار بسیار مهربان هستند.

  • It's the island’s only licensed bar (= one that is allowed to sell alcoholic drinks).


    این تنها بار مجاز جزیره است (= باری که مجاز به فروش نوشیدنی های الکلی است).

  • I found David in the bar of the Red Lion (= a room in a pub where drinks are served).


    دیوید را در بار شیر سرخ (= اتاقی در میخانه ای که در آن نوشیدنی سرو می شود) پیدا کردم.

  • a sushi bar


    یک بار سوشی

  • The hotel has a cocktail bar on the top floor.


    هتل دارای یک کوکتل بار در طبقه آخر است.

  • She was sitting at the bar.


    او در بار نشسته بود.


  • او تابستان را پشت بار در میخانه محلی کار می کرد.

  • It was so crowded I couldn't get to the bar.


    آنقدر شلوغ بود که نتوانستم به بار بروم.

  • a bar of chocolate/soap


    یک تکه شکلات/صابون


  • یک تخته شکلات

  • a candy bar


    یک آب نبات

  • He smashed the window with an iron bar.


    با میله آهنی پنجره را شکست.

  • The room was small with bars on the windows.


    اتاق کوچک بود و میله هایی روی پنجره ها وجود داشت.

  • The windows at street level were fitted with bars.


    پنجره‌های سطح خیابان با میله‌ها نصب شده بودند.

  • a five-bar gate (= one made with five horizontal bars of wood)


    دروازه پنج میله ای (= دروازه ای که با پنج میله چوبی افقی ساخته شده است)

  • His shot hit the bar.


    ضربه او به تیر دروازه برخورد کرد.

  • Bars of sunlight slanted down from the tall narrow windows.


    میله‌های نور خورشید از پنجره‌های باریک بلند کج می‌شدند.

  • At that time being a woman was a bar to promotion in most professions.


    در آن زمان زن بودن مانعی برای ترفیع در بیشتر مشاغل بود.

  • four beats to the bar


    چهار ضربه به نوار


  • میله های آغازین یک قطعه موسیقی

  • She played a few bars on the piano.


    او چند میله را روی پیانو نواخت.

  • to be called to the Bar (= allowed to work as a qualified barrister)


    فراخوانده شدن به وکالت (= مجاز به کار به عنوان یک وکیل واجد شرایط)

  • Switch another bar on if you’re cold.


    اگر سردتان است نوار دیگری را روشن کنید.

  • The murderer is now safely behind bars.


    قاتل اکنون به سلامت پشت میله های زندان است.


  • در شرایط اقتصادی کنونی ممکن است نیاز باشد که نوار سهمیه ها را کاهش دهیم.

  • If he tries to sell you his car don't have a bar of it.


    اگر او سعی کرد ماشینش را به شما بفروشد، یک میله از آن نداشته باشید.

  • The factory has raised the bar on productivity, food safety and quality.


    این کارخانه سطح بهره وری، ایمنی مواد غذایی و کیفیت را بالا برده است.

  • This latest computer game raises the bar for interface design.


    این جدیدترین بازی رایانه ای سطح طراحی رابط را بالا می برد.

  • The awards go to people who have truly raised the bar.


    جوایز به افرادی تعلق می گیرد که واقعاً سطح را بالا برده اند.

synonyms - مترادف
  • rod


    میله


  • چوب


  • قطب

  • shaft


    شفت


  • سهام

  • batten


    چاقو زدن


  • ریل

  • baton


    باتوم

  • beam


    پرتو

  • crosspiece


    قطعه متقاطع

  • paling


    رنگ پریدگی

  • spar


    اسپار


  • کارکنان


  • باند

  • billet


    شمش


  • رونق


  • رنگ پریده

  • prop


    پشتیبانی

  • shank


    ساق پا

  • spoke


    صحبت کرد

  • girder


    تیر اهن

  • palisade


    پالیز

  • strut


    چوب بند

  • crossbar


    میله متقاطع

  • lever


    اهرم

  • mace


    گرز

  • rib


    دنده


  • قانون


  • حمایت کردن


  • پست

  • cane


    نیشکر

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

conveyer

لغت پیشنهادی

coordinators

لغت پیشنهادی

coupe