banishing

base info - اطلاعات اولیه

banishing - تبعید کردن

N/A - N/A

ˈbæn.ɪʃ

UK :

ˈbæn.ɪʃ

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [banishing] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He was banished to an uninhabited island for a year.


    او به مدت یک سال به جزیره ای خالی از سکنه تبعید شد.

  • They were banished (= sent out) from the library for making a noise.


    آنها را به خاطر سروصدا از کتابخانه بیرون کردند.

  • Try to banish all thoughts of revenge from your mind.


    سعی کنید تمام افکار انتقام جویی را از ذهن خود دور کنید.

synonyms - مترادف
  • expelling


    اخراج کردن

  • ejecting


    بیرون انداختن

  • exiling


    تبعید

  • ousting


    بیرون راندن

  • dismissing


    خارج نشین

  • evicting


    مستثنی کردن

  • expatriating


    تبعید کردن

  • excluding


    تکفیر کردن

  • deporting


    ostracisingUK

  • excommunicating


    طرد کردن ایالات متحده

  • ostracisingUK


    ممنوع کردن

  • ostracizingUS


    جابجایی

  • barring


    استرداد

  • displacing


    بازگشت به کشور

  • extraditing


    مسیریابی

  • repatriating


    حمل و نقل

  • routing


    جهنده

  • transporting


    تعقیب

  • banning


    تخلیه

  • bouncing


    غیرقانونی کردن

  • chasing


    رد کردن

  • discharging


    سقوط کردن

  • outlawing


    رانندگی کردن

  • rejecting


    اکسترود کردن

  • relegating


    منزوی کردن

  • driving off


    گردش

  • expulsing


    منع کردن

  • extruding


  • isolating


  • outing


  • proscribing


antonyms - متضاد
  • admitting


    اعتراف کردن

  • accepting


    پذیرش

  • embracing


    در آغوش گرفتن

  • hailing


    hailing

  • inviting


    دعوت کردن

  • readmitting


    پذیرش مجدد

  • receiving


    دریافت

  • welcoming


    استقبال کردن

  • allowing


    اجازه می دهد

  • fixing


    تثبیت

  • holding


    برگزاری


  • شامل

  • incorporating


    گنجاندن

  • keeping


    نگه داشتن

  • permitting


    کاشتن

  • planting


    ارائه میهمان نوازی به

  • offering hospitality to


    گرفتن

  • taking in


لغت پیشنهادی

surfaces

لغت پیشنهادی

prepare

لغت پیشنهادی

ascend