country
country - کشور
noun - اسم
UK :
US :
منطقه ای از زمین که توسط دولت خود، رئیس جمهور، پادشاه و غیره کنترل می شود
an area of land that is suitable for a particular activity has particular features, or is connected with a particular person or people
منطقه ای از زمین که برای فعالیت خاصی مناسب است، ویژگی های خاصی دارد یا با شخص یا افراد خاصی در ارتباط است
موسیقی کانتری و غربی
منطقه ای از زمین که توسط دولت، رئیس جمهور، پادشاه و غیره کنترل می شود
کشوری که به ویژه در ارتباط با مردم و ساختار سیاسی و اقتصادی آن مورد توجه قرار می گیرد
a country considered as a political organization with its own government
کشوری که به عنوان یک سازمان سیاسی با دولت خود در نظر گرفته می شود
کشوری که بسیار قوی و مهم است
یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان
یک کشور - در داستان ها استفاده می شود
متعلق به روستا یا مرتبط با آن
مربوط به موسیقی کانتری و غربی
منطقه ای از زمین که دولت، ارتش و غیره خود را دارد.
همه مردمی که در یک کشور زندگی می کنند
land that is not in towns, cities, or industrial areas and is either used for farming or left in its natural condition
زمینی که در شهرها، شهرها یا نواحی صنعتی نیست و یا برای کشاورزی مورد استفاده قرار می گیرد یا در شرایط طبیعی خود باقی مانده است
منطقه ای از زمین که در رابطه با یک ویژگی خاص در نظر گرفته می شود
→ کشور و غرب
an area of land that forms an independent political unit with its own government; a nation considered esp. as a place
منطقه ای از زمین که یک واحد سیاسی مستقل با دولت خود تشکیل می دهد. ملتی در نظر گرفته شده به ویژه به عنوان یک مکان
این مراسم در بیش از 30 کشور از تلویزیون پخش شد.
یکی از مهمترین مسائلی که همه کشورها با آن مواجه هستند، تهدید گرمایش زمین است.
غرب میانه عمدتاً کشوری کشاورزی است.
دیگر مردم زیادی در منطقه تپه ای زندگی نمی کنند.
They evolved in the bloodstreams of people in hot countries as a defence against malaria and occur mainly in black people.
آنها در جریان خون مردم کشورهای گرم به عنوان دفاعی در برابر مالاریا تکامل یافتند و عمدتاً در سیاه پوستان رخ می دهند.
صدای بیش از 13000 کودک در سراسر کشور، امروز تحت درمان با Kids Out قرار گرفته اند.
سوانپول، خلبانی که در اولین ورودم به کشور با او آشنا شده بودم، به من گوشزد کرد.
در حوزه ما، احتمالا قدرتمندترین مرد کشور است.
When he formed his own contracting firm his partners were some of the best-known politicians and railway men in the country.
زمانی که او شرکت پیمانکاری خود را تأسیس کرد، شرکای او برخی از مشهورترین سیاستمداران و مردان راه آهن در کشور بودند.
شمال شرق کشور بارندگی شدید و وزش باد شدید را تجربه خواهد کرد.
The bill proposes raising the ownership limit from the current 12 stations covering no more than 25 percent of the country.
این لایحه پیشنهاد می کند که سقف مالکیت 12 ایستگاه فعلی که بیش از 25 درصد از کشور را پوشش نمی دهند، افزایش یابد.
Riots and demonstrations broke out all over the country after the assassination of Martin Luther King.
پس از ترور مارتین لوتر کینگ، شورش و تظاهرات در سراسر کشور به راه افتاد.
اکثر مردم این کشور نگران اقتصاد هستند.
شما در کشور خود فساد دارید.
European countries
کشورهای اروپایی
developing countries
کشورهای در حال توسعه
ملاقات با مردم از نقاط مختلف کشور خوب است.
او نمی دانست زندگی در یک کشور خارجی چگونه خواهد بود.
این جشنواره محبوب ترین موسیقی در کشور است.
قیمت مسکن در سراسر کشور در حال افزایش است.
تظاهرات در شهرهای سراسر کشور برگزار شد.
مردم کشورهای دیگر
من در کشور زندگی میکنم.
روز خوشی را در کشور گذراندیم.
خانه در انتهای یک کوچه روستایی باریک است.
این شهر توسط مایل ها و مایل ها فضای باز احاطه شده است.
این بخش از آفریقا کشور کشاورزی غنی است.
superb walking country
کشور پیاده روی عالی
Explore Thomas Hardy country.
کشور توماس هاردی را کاوش کنید.
آنها از حمایت بیشتر کشور برخوردارند.
ثروتمندان از اصلاحات سود بردند، نه کل کشور.
کل کشور به شما وابسته است.
پاپ، فولکلور و کانتری
سواری در سراسر کشور
این کشور آزاد است. هرچی دوست دارم میگم!
آنچه دوست دارید بپوشید. این یک کشور آزاد است.
او فریاد زد: این یک کشور آزاد است! من می توانم کاری را که دوست دارم انجام دهم!
کشورهای عضو اتحادیه اروپا
دولت آموزش رایگان ارائه می دهد.
همه کالاها باید به وضوح برچسب کشور مبدا خود را داشته باشند.
او را نمی توان به کشور مبدا اخراج کرد.
او عمیقاً کشورش را دوست داشت.
او قصد دارد با موتور سیکلت به کشور سفر کند.
او با موتورش به کشور سفر کرد.
من افتخار می کنم که به کشورم خدمت می کنم.
ملت
حالت
commonwealth
مشترک المنافع
استان
republic
جمهوری
kingdom
پادشاهی
زمین
realm
قلمرو
دوک نشین
duchy
امپراتوری
empire
کام
palatinate
اصالت
principality
حق حاکمیت
sovereignty
دولت ملت
nation-state
دولت مستقل
sovereign state
دامنه
domain
منطقه
چمن
turf
سلطه
dominion
ناحیه
حوزه
پچ
terrain
مستعمره
محصور کردن
colony
شهرستان
سرزمین مادری
enclave
ویژگی
سرزمین پدری
motherland
fatherland
ungoverned territory
قلمرو بدون حکومت
nonecumene
غیرمعمول
non-ecumene
غیر اکومن
wasteland
زمین بایر
barren
عقیم
wilderness
بیابان
heath
سلامتی
وحشی
no-man's-land
سرزمین هیچکس
heathland
هیتلند
sand dunes
تپه های شن و ماسه
icy region
منطقه یخی
کاسه گرد و غبار
uninhibited land
زمین بی بند و بار
swamp
باتلاق
barren region
منطقه بایر
arid region
منطقه خشک
barren land
کویر
تخت گدازه
lava bed