country

base info - اطلاعات اولیه

country - کشور

noun - اسم

/ˈkʌntri/

UK :

/ˈkʌntri/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [country] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • European countries


    کشورهای اروپایی

  • developing countries


    کشورهای در حال توسعه

  • It's good to meet people from different parts of the country.


    ملاقات با مردم از نقاط مختلف کشور خوب است.


  • او نمی دانست زندگی در یک کشور خارجی چگونه خواهد بود.

  • It's the most popular music festival in the country.


    این جشنواره محبوب ترین موسیقی در کشور است.

  • House prices are rising across the whole country.


    قیمت مسکن در سراسر کشور در حال افزایش است.

  • Demonstrations were held in cities around the country.


    تظاهرات در شهرهای سراسر کشور برگزار شد.

  • people from other countries


    مردم کشورهای دیگر

  • I live in the country.


    من در کشور زندگی میکنم.

  • We spent a pleasant day in the country.


    روز خوشی را در کشور گذراندیم.


  • خانه در انتهای یک کوچه روستایی باریک است.

  • The town is surrounded by miles and miles of open country.


    این شهر توسط مایل ها و مایل ها فضای باز احاطه شده است.

  • This part of Africa is rich farming country.


    این بخش از آفریقا کشور کشاورزی غنی است.

  • superb walking country


    کشور پیاده روی عالی

  • Explore Thomas Hardy country.


    کشور توماس هاردی را کاوش کنید.


  • آنها از حمایت بیشتر کشور برخوردارند.

  • The rich benefited from the reforms, not the country as a whole.


    ثروتمندان از اصلاحات سود بردند، نه کل کشور.


  • کل کشور به شما وابسته است.


  • پاپ، فولکلور و کانتری

  • riding across country


    سواری در سراسر کشور

  • It's a free country; I'll say what I like!


    این کشور آزاد است. هرچی دوست دارم میگم!

  • Wear what you like. It's a free country.


    آنچه دوست دارید بپوشید. این یک کشور آزاد است.

  • ‘It's a free country!’ he shouted. ‘I can do what I like!’


    او فریاد زد: این یک کشور آزاد است! من می توانم کاری را که دوست دارم انجام دهم!

  • the member states of the EU


    کشورهای عضو اتحادیه اروپا

  • The state provides free education.


    دولت آموزش رایگان ارائه می دهد.

  • All goods must be clearly labelled with their country of origin.


    همه کالاها باید به وضوح برچسب کشور مبدا خود را داشته باشند.

  • He cannot be deported to his country of origin.


    او را نمی توان به کشور مبدا اخراج کرد.

  • He loved his country deeply.


    او عمیقاً کشورش را دوست داشت.

  • He plans to travel the country by motorcycle.


    او قصد دارد با موتور سیکلت به کشور سفر کند.

  • He travelled the country on his motorbike.


    او با موتورش به کشور سفر کرد.

  • I'm proud to serve my country.


    من افتخار می کنم که به کشورم خدمت می کنم.

synonyms - مترادف

  • ملت


  • حالت

  • commonwealth


    مشترک المنافع


  • استان

  • republic


    جمهوری

  • kingdom


    پادشاهی


  • زمین

  • realm


    قلمرو


  • دوک نشین

  • duchy


    امپراتوری

  • empire


    کام

  • palatinate


    اصالت

  • principality


    حق حاکمیت

  • sovereignty


    دولت ملت

  • nation-state


    دولت مستقل

  • sovereign state


    دامنه

  • domain


    منطقه


  • چمن

  • turf


    سلطه

  • dominion


    ناحیه


  • حوزه


  • پچ

  • terrain


    مستعمره


  • محصور کردن

  • colony


    شهرستان


  • سرزمین مادری

  • enclave


    ویژگی


  • سرزمین پدری

  • motherland



  • fatherland


antonyms - متضاد
  • ungoverned territory


    قلمرو بدون حکومت

  • nonecumene


    غیرمعمول

  • non-ecumene


    غیر اکومن

  • wasteland


    زمین بایر

  • barren


    عقیم

  • wilderness


    بیابان

  • heath


    سلامتی


  • وحشی

  • no-man's-land


    سرزمین هیچکس

  • heathland


    هیتلند

  • sand dunes


    تپه های شن و ماسه

  • icy region


    منطقه یخی


  • کاسه گرد و غبار

  • uninhibited land


    زمین بی بند و بار

  • swamp


    باتلاق

  • barren region


    منطقه بایر

  • arid region


    منطقه خشک

  • barren land


    کویر


  • تخت گدازه

  • lava bed


لغت پیشنهادی

presume

لغت پیشنهادی

graduating

لغت پیشنهادی

crafting