bowl
bowl - کاسه
noun - اسم
UK :
US :
یک ظرف گرد پهن که در بالا باز است و برای نگهداری مایعات، غذا، گل و غیره استفاده می شود
مقدار چیزی که در یک کاسه است
an outdoor game played on grass in which you try to roll big balls as near as possible to a small ball
یک بازی در فضای باز که روی چمن انجام میشود، که در آن سعی میکنید توپهای بزرگ را تا حد امکان به یک توپ کوچک بغلتانید.
یک بازی ویژه در فوتبال آمریکایی که توسط بهترین تیم ها پس از فصل عادی بازی انجام می شود
توپی که در بازی کاسه استفاده می کنید
بخشی از یک جسم مانند قاشق، لوله، توالت و غیره که به شکل کاسه است
a large stadium shaped like a bowl where people go to watch special events such as sports games or music concerts
یک استادیوم بزرگ به شکل یک کاسه، جایی که مردم برای تماشای رویدادهای خاص مانند بازی های ورزشی یا کنسرت های موسیقی می روند
زمانی که در حال بازی با کاسه هستید، یک توپ را در امتداد یک سطح بغلتانید
در کریکت توپ را به سوی batsman (=کسی که توپ را می زند) پرتاب کردن
برای ایجاد یک ضربه زن باید با پرتاب توپ زمین را ترک کند تا به ویکت پشت سر او برخورد کند.
برای سفر با سرعت و روان
یک ظرف گرد که در بالا باز است و به اندازه کافی عمیق است که میوه، شکر و غیره را در خود جای دهد.
ظرفی که از لایههایی از غذاهای مختلف در یک کاسه سرو میشود
قسمت داخلی گرد چیزی
یک ساختمان یا سازه بزرگ کاسه ای شکل که برای رویدادهای ورزشی مهم یا اجراهای موسیقی استفاده می شود
a game played either outside on smooth grass or inside on an artificial surface in which the players roll a large black or brown ball as close as possible to a smaller white ball
یک بازی یا بیرون بر روی چمن صاف یا داخل روی یک سطح مصنوعی انجام می شود که در آن بازیکنان یک توپ بزرگ سیاه یا قهوه ای را تا حد امکان به یک توپ سفید کوچکتر نزدیک می کنند.
یک توپ بزرگ که در بازی کاسه استفاده می شود
(در ایالات متحده) یک بازی ویژه فوتبال آمریکایی که معمولاً پس از پایان فصل انجام می شود
برای چرخاندن یک توپ در امتداد یک سطح صاف در طول بازی کاسه یا بولینگ
to throw a ball towards a batsman (= the player who hits the ball) using a vertical circular movement of the arm while running
پرتاب توپ به سمت ضربه زن (= بازیکنی که به توپ ضربه می زند) با استفاده از حرکت دایره ای عمودی بازو هنگام دویدن
a round container that is open at the top and is used esp. to hold liquids or other food or the food it contains
یک ظرف گرد که در بالا باز است و از آن استفاده می شود. برای نگهداری مایعات یا مواد غذایی دیگر یا مواد غذایی موجود در آن
یک کاسه همچنین قسمت منحنی، داخل یک چیزی است
A bowl is also a large circular building used esp. for sports, or a special football game played in it after the regular season has ended
کاسه نیز یک ساختمان بزرگ دایرهای است که از آن استفاده میشود. برای ورزش، یا یک بازی فوتبال ویژه که پس از پایان فصل عادی در آن انجام شود
در حین بازی، به خصوص در بازی بولینگ، توپ را در امتداد یک سطح صاف بغلتانید
اما 95 نفر از این صندلی ها برای یک گروه موسیقی دبیرستانی رزرو شده بود که قرار بود در یک بازی کاسه بازی کنند.
کالچو یک بطری راکسی از اتاق درونی آورد و برای هر یک از ما یک کاسه پر کرد.
کاپیتان یک کاسه خورش سرد به او داد که فقط با خوردن شراب می توانست آن را ببلعد.
پس از برداشتن تشت یا ادرار به بیمار یک کاسه و آب برای شستن دست ها بدهید.
حالا یک الک را روی یک کاسه بزرگ قرار دهید.
Return to a clean bowl and cover with damp towel or plastic wrap or put the bowl inside a plastic bag.
به یک کاسه تمیز برگردانید و با حوله مرطوب یا پوشش پلاستیکی بپوشانید یا کاسه را داخل یک کیسه پلاستیکی قرار دهید.
تخم مرغ و کره را در یک کاسه بزرگ مخلوط کنید.
یک کاسه سالاد/میوه/شکر
یک کاسه لباسشویی
کاسه آب سگ را دوباره پر کردم.
آرد را در یک کاسه الک کنید.
یک کاسه سوپ برای خودش ریخت.
من یک کاسه غلات خوردم.
یک کاسه برنج / رشته فرنگی / فرنی / آب
کاسه یک قاشق
توالت/کاسه دستشویی
کاسه هالیوود
سوپر بول
به خودم کمک کردم تا سیبی را از کاسه بیرون بیاورم.
مواد را در یک کاسه عمیق مخلوط کنید.
کاسه پر شده بود.
پسر از کاسه شیر می خورد.
گربه مقداری شیر از کاسه نوشید
ظرف لباسشویی پر شده بود.
این کاسه حدود چهار پیمانه را در خود جای می دهد.
ظرفشویی پر از ظروف کثیف
یک سوپ / غلات / سالاد / کاسه شکر
یک کاسه سوپ / برنج / فرنی
او هر روز صبح یک کاسه (= محتویات یک کاسه) غلات می خورد.
آرد و بکینگ پودر را در کاسه ای الک کنید.
فقط ظروف کثیف را در ظرفشویی بریزید و بعداً آنها را انجام می دهم.
The healthy acai bowl has three layers: a blended, yogurt-like bottom of acai and hemp milk homemade granola in the middle and fresh bananas and strawberries on top.
کاسه آکای سالم دارای سه لایه است: ته مخلوط و ماست مانند شیر آکای و کنف، گرانولای خانگی در وسط، و موز و توت فرنگی تازه روی آن.
I always order a burrito bowl with chicken salsa, beans, corn guacamole, and extra lettuce, because I just don't like tortillas.
من همیشه یک کاسه بوریتو با مرغ، سالسا، لوبیا، ذرت، گواکاموله و کاهو اضافی سفارش میدهم، چون فقط تورتیلا دوست ندارم.
کاسه توالت ترک خورده و لکه دار شده بود و دیوارها با قالب پوشانده شده بود.
کاسه یکی از محبوب ترین ورزش ها در انگلستان است.
پرینگل بعد از یک ساعت بولینگ خسته بود.
یک کاسه سالاد/سوپ
او هر روز صبح یک کاسه غلات می خورد.
ظرف
کشتی
بشقاب
قابلمه
casserole
پورنجر
receptacle
مخزن
porringer
خمره
repository
بوته
crock
ماهی تابه
crucible
گلدان
کاسه پانچ
دهانه
punchbowl
ژوروم
crater
میزر
jorum
ملات
mazer
حوضه
mortar
قایق
reservatory
نعلبکی
basin
بوقلمون
کاسه انگشتی
saucer
ظرف میوه
tureen
کاسه مخلوط کن
کاسه پودینگ
کاسه گل رز
mixing bowl
کاسه سوپ
pudding bowl
کاسه شکر
ظرف مقعر
ظرف عمیق
concave container
crawl
خزیدن
creep
بهم زدن
poke
جست و خیز کردن
dawdle
تقلا
آهسته. تدریجی
راه رفتن
دست و پا کردن
flounder
بالا رفتن
amble
قدم زدن
stroll
تاخیر انداختن
اقامت کردن
صبر کن
متوقف کردن
مکث
halt
سونگر
saunter
کند کردن
decelerate
ماندن
دلتنگ
dally
دلسرد کردن
discourage
منصرف کردن
dissuade
دست کشیدن
cease
عقب مانده
retard
مانع شود
hinder
پلد
plod
به تعویق انداختن
procrastinate
باقی مانده
آهسته برو
موسی
mosey
سرگردان
loiter
بررسی