extra

base info - اطلاعات اولیه

extra - اضافی

adjective - صفت

/ˈekstrə/

UK :

/ˈekstrə/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [extra] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • extra money/cash/funding


    پول اضافی / نقدی / بودجه

  • Breakfast is provided at no extra charge.


    صبحانه بدون هزینه اضافی ارائه می شود.

  • The rate for a room is £60, but breakfast is extra.


    نرخ یک اتاق 60 پوند است، اما صبحانه اضافی است.

  • plans to offer increased broadband speeds at no extra cost


    قصد دارد سرعت پهنای باند را بدون هزینه اضافی ارائه دهد

  • Employees are expected to put in extra hours without pay.


    از کارمندان انتظار می رود که ساعات بیشتری را بدون حقوق کار کنند.

  • The DVD comes with lots of extra features.


    DVD با بسیاری از ویژگی های اضافی همراه است.

  • extra help for single parents


    کمک اضافی برای والدین مجرد


  • رژیمی که می تواند به کاهش وزن اضافی شما کمک کند

  • The conference is going to be a lot of extra work.


    کنفرانس کار اضافی زیادی خواهد داشت.

  • The government has promised an extra £1 billion for healthcare.


    دولت وعده 1 میلیارد پوند اضافی برای مراقبت های بهداشتی داده است.

  • Take extra care on the roads this evening.


    امروز عصر در جاده ها بیشتر مراقب باشید.

  • Calm down—you're being so extra right now.


    آرام باش - تو الان خیلی زیاده روی.


  • شما می توانید واقعاً فوق العاده باشید و یک کیک کیک تولد سگ بخرید.

  • an extra pint of milk


    یک پیمانه شیر اضافی

  • We've had to take on extra staff to cope with the demand.


    ما مجبور شدیم کارکنان بیشتری را برای مقابله با تقاضا استخدام کنیم.


  • این یک خانه بزرگ است، اما ما به فضای اضافی نیاز داریم زیرا اکنون یک دختر داریم.


  • همه ما باید تلاش بیشتری برای کاهش ضایعات انجام دهیم.

  • The play is to run for an extra week!


    این نمایش برای یک هفته بیشتر اجرا می شود!


  • اگر به کمک اضافی نیاز دارید، فقط با من تماس بگیرید.

  • Recently he's been working an extra two hours a day.


    اخیراً او دو ساعت در روز کار می کند.

  • The price includes travel and accommodation but meals are extra (= there is an additional charge for meals).


    قیمت شامل سفر و اقامت است اما وعده های غذایی اضافی است (= هزینه اضافی برای وعده های غذایی وجود دارد).

  • Olivia's so extra - she built a model of an island when she only needed to do a rough sketch.


    اولیویا خیلی زیاد است - او مدلی از یک جزیره را زمانی ساخت که فقط نیاز به انجام یک طرح خشن داشت.

  • They pay her extra to work nights.


    آنها برای شب کار به او پول اضافی می دهند.

  • We agreed on a price but afterwards they wanted £10 extra.


    ما روی قیمت به توافق رسیدیم اما پس از آن آنها 10 پوند اضافی خواستند.

  • I worked extra hard (= more than usual) on that essay.


    من خیلی سخت (= بیشتر از حد معمول) روی آن مقاله کار کردم.

  • A sunroof is an optional extra on this model of the car.


    سانروف یک گزینه اضافی اختیاری در این مدل از خودرو است.

  • extraterrestrial beings (= imaginary creatures which come from outside the planet Earth)


    موجودات فرازمینی (= موجودات خیالی که از خارج از سیاره زمین می آیند)


  • رابطه غیر زناشویی (= رابطه جنسی یک فرد متاهل با فردی غیر از زن یا شوهرش)

  • extracurricular activities (= activities which are not part of the usual school or college course)


    فعالیت های فوق برنامه (= فعالیت هایی که بخشی از دوره معمول مدرسه یا کالج نیستند)

  • Some students needed extra help.


    برخی از دانش آموزان به کمک بیشتری نیاز داشتند.

  • He’s been working an extra two hours a day.


    او روزی دو ساعت بیشتر کار می کند.

synonyms - مترادف

  • اضافی


  • بیشتر

  • added


    اضافه

  • excess


    به علاوه

  • further


    زائد

  • redundant


    مکمل

  • supplemental


    مازاد

  • supplementary


    خارجی

  • surplus


    زیادی

  • extraneous


    تازه

  • superfluous


    بی نیاز


  • غیر ضروری

  • needless


    پس مانده غذا

  • unnecessary


    نافله

  • leftover


    اختیاری

  • inessential


    خاص

  • supererogatory


    افزودنی

  • supernumerary


    بیش از حد

  • unneeded


    یدکی

  • optional


    باقی مانده است


  • بیش از اندازه

  • add-on


    استفاده نشده


  • ناخواسته

  • spare


    غیر قابل مصرف


  • دیگر

  • excessive


  • unused



  • unwanted


  • dispensable



antonyms - متضاد
  • required


    ضروری

  • obligatory


    واجب

  • compulsory


    اجباری

  • mandatory


    لازم است


  • طبیعی


  • پایه ای


  • مورد نیاز است

  • needed


    مورد نیاز

  • requisite


    مشترک


  • اصلی


  • ضروری است


  • معمولی


  • عادی

  • commonplace


    دائمی


لغت پیشنهادی

interfered

لغت پیشنهادی

Botswana

لغت پیشنهادی

russia