remaining

base info - اطلاعات اولیه

remaining - باقی مانده است

adjective - صفت

/rɪˈmeɪnɪŋ/

UK :

/rɪˈmeɪnɪŋ/

US :

family - خانواده
remainder
باقی مانده
remains
باقی
remain
ماندن
google image
نتیجه جستجوی لغت [remaining] در گوگل
description - توضیح
  • the remaining people or things are those that are left when the others have gone, been used or been dealt with


    افراد یا چیزهای باقی مانده آنهایی هستند که وقتی دیگران رفتند، مورد استفاده قرار گرفتند یا با آنها برخورد شد، باقی می مانند

  • continuing to exist or be left after other parts or things have been used or taken away


    ادامه وجود یا باقی ماندن پس از استفاده یا برداشتن سایر قطعات یا چیزها

  • This priming often has to last the entire remaining 51 weeks.


    این پرایمینگ اغلب باید کل 51 هفته باقی مانده را ادامه دهد.

  • the Navy's one remaining aircraft-carrier


    یکی از ناو هواپیمابر باقی مانده نیروی دریایی

  • Similar ideas for features, visits and events could be thought up for the remaining areas.


    ایده های مشابهی برای ویژگی ها، بازدیدها و رویدادها می تواند برای مناطق باقی مانده اندیشیده شود.


  • خرس های سیاه باقی مانده در معرض خطر توسعه در منطقه هستند.

  • Add the shallots or salad onions to the remaining butter in the pan and cook until just soft.


    موسیر یا پیاز سالاد را به کره باقی مانده در تابه اضافه کنید و تفت دهید تا نرم شوند.

  • One remaining couple carried on dancing.


    یک زوج باقیمانده به رقصیدن ادامه دادند.

  • Add all the remaining ingredients and bring to the boil.


    تمام مواد باقیمانده را اضافه کنید و بگذارید تا بجوشد.

  • Combine the remaining ingredients, mixing well.


    مواد باقیمانده را با هم ترکیب کنید، خوب هم بزنید.

  • Stir the flour into the remaining juices and cook slowly until well browned, stirring all the time.


    آرد را در آب باقیمانده هم بزنید و به آرامی بپزید تا خوب قهوه ای شود و همیشه هم بزنید.

  • Briefly heat a quarter of mayonnaise with spice, then add remaining mayonnaise, chutney and juice.


    به طور خلاصه یک چهارم سس مایونز را با ادویه گرم کنید، سپس باقیمانده سس مایونز، چاتنی و آب آن را اضافه کنید.

  • Six candles went out the first time the remaining three the second time.


    شش شمع بار اول خاموش شد، سه شمع باقی مانده بار دوم.

  • The remaining two items may be chosen from the cards in Warhammer Battle Magic.


    دو آیتم باقی مانده ممکن است از کارت های Warhammer Battle Magic انتخاب شوند.

example - مثال
  • The remaining twenty patients were transferred to another hospital.


    بیست بیمار باقی مانده به بیمارستان دیگری منتقل شدند.

  • Any remaining tickets for the concert will be sold on the door.


    تمامی بلیت های باقی مانده برای کنسرت درب منزل فروخته می شود.

  • Bernstein's remaining lecture will take place on 22 January.


    سخنرانی باقی مانده برنشتاین در 22 ژانویه برگزار خواهد شد.


  • نصف کره را با هم مخلوط کنید و نصف باقی مانده را برای بعد نگه دارید.

synonyms - مترادف
  • surplus


    مازاد

  • residual


    باقی مانده


  • اضافی

  • outstanding


    برجسته

  • leftover


    پس مانده غذا

  • excess


    زیادی

  • superfluous


    درنگ

  • vestigial


    یدکی

  • lingering


    استفاده نشده

  • spare


    ترک کرد

  • unused


    علاوه بر این


  • بیش از حد

  • left-over


    پشت سر گذاشت


  • بقیه ی


  • بیش از اندازه

  • in excess


    غیر ضروری


  • ناخواسته


  • زائد

  • excessive


    نافله

  • unneeded


    هدر

  • unwanted


    مصرف نشده

  • supernumerary


    غیر قابل مصرف

  • redundant


    قابل مصرف


  • بلا استفاده

  • supererogatory



  • unconsumed


  • dispensable


  • expendable


  • useless


  • residuary


antonyms - متضاد
  • short-lived


    کوتاه مدت


  • مختصر


  • موقت

  • impermanent


    ناپایدار

  • fleeting


    زودگذر

  • passing


    گذراندن

  • ephemeral


    گذرا

  • transient


    انی

  • transitory


    محو شدن

  • momentary


    کوتاه

  • evanescent


    سریع


  • برگریز


  • فراری

  • deciduous


    پرواز کردن

  • cursory


    رعد و برق

  • fugitive


    شهاب سنگی

  • fugacious


    متوقف می شود

  • flying


    پایان دادن

  • lightning


    ثابت نشده

  • meteoric


    ضعیف

  • fading


    تمام شده

  • ceasing


  • ending


  • unfixed


  • tenuous


  • finished


لغت پیشنهادی

Amharic

لغت پیشنهادی

ugly

لغت پیشنهادی

winter