stir

base info - اطلاعات اولیه

stir - هم بزنید

verb - فعل

/stɜːr/

UK :

/stɜː(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [stir] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She stirred her tea.


    چایش را هم زد.


  • قبل از استفاده رنگ را هم بزنید.

  • The vegetables are stirred into the rice while it is hot.


    سبزی ها را در حالی که برنج داغ است به هم می زنند.

  • Stir in the milk until the sauce thickens.


    شیر را هم بزنید تا سس غلیظ شود.

  • She heard the baby stir in the next room.


    صدای تکان بچه را در اتاق کناری شنید.

  • A slight breeze was stirring the branches.


    نسیم خفیفی شاخه ها را تکان می داد.

  • A noise stirred me from sleep.


    صدایی مرا از خواب بیدار کرد.

  • You haven't stirred from that chair all evening!


    تمام غروب از آن صندلی تکان نخوردی!

  • Come on stir yourself. You're late!


    بیا خودت را هم بزن دیر آمدی!

  • Their complaints have finally stirred him into action.


    شکایت های آنها در نهایت او را به عمل واداشت.

  • It's a book that really stirs the imagination.


    این کتابی است که واقعاً تخیل را تحریک می کند.

  • She was stirred by his sad story.


    او از داستان غم انگیز او هیجان زده شد.

  • The preachers were stirred to new zeal.


    واعظان به غیرت جدید برانگیخته شدند.

  • A feeling of guilt began to stir in her.


    احساس گناه در او شروع شد.

  • New optimism was stirring throughout the country.


    خوش بینی جدیدی در سراسر کشور موج می زد.

  • You're just stirring it!


    شما فقط آن را به هم می زنید!

  • The atmosphere in a theatre never failed to stir her blood.


    فضای یک تئاتر هرگز نتوانست خون او را تحریک کند.

  • Mix all the ingredients together in a bowl.


    تمام مواد را در یک کاسه با هم مخلوط کنید.

  • Oil and water do not mix.


    روغن و آب با هم مخلوط نمی شوند.

  • Blend the flour with the milk to make a smooth paste.


    آرد را با شیر مخلوط کنید تا خمیر یکدستی به دست آید.

  • Boil the mixture stirring frequently.


    مخلوط را بجوشانید و مرتباً هم بزنید.

  • Bring to the boil, stirring all the time.


    به جوش بیاورید و همیشه هم بزنید.

  • Chop an onion and stir it into the sauce.


    یک پیاز را خرد کرده و داخل سس بریزید.

  • Gradually stir in the beaten egg.


    به تدریج تخم مرغ زده شده را هم بزنید.


  • به مدت سه دقیقه روی حرارت متوسط ​​هم بزنید.

  • Nothing stirred except the wind.


    جز باد هیچ چیز تکان نمی خورد.

  • The wind came in tiny puffs that hardly stirred the surface of the water.


    باد به صورت پفک های کوچکی می آمد که به سختی سطح آب را تکان می داد.

  • The students stirred restlessly in their seats.


    دانش‌آموزان در صندلی‌های خود بی‌قرار تکان می‌خوردند.

  • She could hear the baby stirring in the next room.


    او می توانست صدای تکان بچه را در اتاق کناری بشنود.

  • He was stirred by the child's sad story.


    داستان غم انگیز کودک او را به هم ریخت.

  • It was not music to set hearts on fire or deeply stir the emotions.


    این موسیقی برای آتش زدن قلب ها یا تحریک عمیق احساسات نبود.

synonyms - مترادف
  • agitate


    به هم زدن

  • blend


    مخلوط کردن

  • mix


    ضرب و شتم


  • هم زدن

  • whisk


    برگرداندن

  • churn


    چرخش

  • swirl


    شستشو


  • شلاق زدن

  • whip


    چرخیدن

  • whirl


    درهم ریختن

  • muddle


    تا کردن

  • fold


    پرتاب کردن


  • حرکت کردن

  • fold in


    ترکیب کردن


  • تلاطم


  • هوادهی


  • تکان دادن

  • ruffle


    کرک کردن

  • aerate


    به شدت هم بزنید


  • به شدت مخلوط کنید

  • fluff up


    رول

  • stir vigorously


    کار کردن

  • mix vigorously


    پوره

  • roil


    هم بزنید


  • کرم رنگ

  • whip up



  • puree





antonyms - متضاد
  • calm


    آرام

  • discourage


    دلسرد کردن


  • تقسیم کردن

  • laze


    تنبلی


  • از دست دادن


  • باقی مانده


  • جداگانه، مجزا

  • soothe


    آرام کردن

  • surrender


    تسلیم شدن

  • unmix


    مخلوط کردن


  • صبر کن


  • تنها گذاشتن


  • آرام باش


  • ماندن


  • اقامت کردن


  • آروم باش


  • یخ زدگی


  • آرام بنشین


  • راحت باش

لغت پیشنهادی

cheated

لغت پیشنهادی

bosomy

لغت پیشنهادی

storage