stir
stir - هم بزنید
verb - فعل
UK :
US :
حرکت دادن مایع یا ماده با قاشق یا چوب به منظور مخلوط کردن آن با یکدیگر
کمی حرکت کردن، یا چیزی را کمی حرکت دادن
ترک یا حرکت از یک مکان
وادار کردن کسی احساس یا واکنش شدیدی داشته باشد
اگر احساسی در شما ایجاد شود، شروع به احساس آن می کنید
وادار کردن کسی به انجام کاری
احساس هیجان یا آزار
عمل هم زدن چیزی
یک زندان
مخلوط کردن مایع یا ماده دیگر با حرکت دادن یک جسم مانند قاشق به صورت دایره ای
حرکت دادن یا به حرکت در آوردن چیزی
بیدار شدن یا شروع به حرکت یا اقدام کردن
اگر چیزی شما را تحریک می کند، احساس قوی در شما ایجاد می کند
ایجاد مشکل عمدی بین افراد دیگر، به ویژه با گفتن اطلاعات نادرست یا سری
to cause trouble intentionally between other people especially by telling false or secret information
عمل هم زدن یک مایع یا ماده دیگر به منظور مخلوط کردن آن
علاقه یا هیجان زیاد
موقعیتی که گروهی از مردم راهپیمایی میکنند یا کنار هم میایستند تا نشان دهند که با چیزی یا شخصی مخالف هستند یا از آنها حمایت میکنند. یک تظاهرات
an occasion when a group of people march or stand together to show that they disagree with or support something or someone; a demonstration
برای مخلوط کردن مایعات یا مواد دیگر یا حرکت دادن جسمی مانند قاشق در یک حرکت دایره ای
کمی حرکت کردن، یا باعث حرکت دادن چیزی
برای ایجاد احساسات یا عواطف
عمل مخلوط کردن مایعات یا مواد دیگر با جسمی مانند قاشق
کودک خوابیده تکان خورد و چشمانش را باز کرد.
جورج تکان خورد و با اکراه چشمانش را باز کرد.
وقتی گروه روی صحنه رفتند، جمعیت شروع به تکان خوردن کرد.
برنج ریزوتو را اضافه کنید و با هم زدن مداوم 2 تا 3 دقیقه تفت دهید.
هیچ چیز تکان نمی خورد، چه در ادارات و چه در چهارراه.
فدرال رزرو به دلیل تورمی که سالها هیچ نشانهای از تحریک را نشان نداده است، به طور خودسرانه رشد را متوقف میکند.
The Fed continues to hold growth back arbitrarily, spooked by inflation that has shown no signs of stirring for years.
وقتی کره ذوب شد، سس سویا و زنجبیل را هم بزنید.
پنیر رنده شده را به سس اضافه کنید و هم بزنید.
10 تا 15 دقیقه بجوشانید و هر از گاهی هم بزنید.
چایش را هم زد.
قبل از استفاده رنگ را هم بزنید.
سبزی ها را در حالی که برنج داغ است به هم می زنند.
شیر را هم بزنید تا سس غلیظ شود.
صدای تکان بچه را در اتاق کناری شنید.
نسیم خفیفی شاخه ها را تکان می داد.
صدایی مرا از خواب بیدار کرد.
تمام غروب از آن صندلی تکان نخوردی!
بیا خودت را هم بزن دیر آمدی!
شکایت های آنها در نهایت او را به عمل واداشت.
این کتابی است که واقعاً تخیل را تحریک می کند.
او از داستان غم انگیز او هیجان زده شد.
واعظان به غیرت جدید برانگیخته شدند.
احساس گناه در او شروع شد.
New optimism was stirring throughout the country.
خوش بینی جدیدی در سراسر کشور موج می زد.
You're just stirring it!
شما فقط آن را به هم می زنید!
فضای یک تئاتر هرگز نتوانست خون او را تحریک کند.
تمام مواد را در یک کاسه با هم مخلوط کنید.
روغن و آب با هم مخلوط نمی شوند.
آرد را با شیر مخلوط کنید تا خمیر یکدستی به دست آید.
مخلوط را بجوشانید و مرتباً هم بزنید.
به جوش بیاورید و همیشه هم بزنید.
یک پیاز را خرد کرده و داخل سس بریزید.
به تدریج تخم مرغ زده شده را هم بزنید.
به مدت سه دقیقه روی حرارت متوسط هم بزنید.
جز باد هیچ چیز تکان نمی خورد.
باد به صورت پفک های کوچکی می آمد که به سختی سطح آب را تکان می داد.
دانشآموزان در صندلیهای خود بیقرار تکان میخوردند.
او می توانست صدای تکان بچه را در اتاق کناری بشنود.
داستان غم انگیز کودک او را به هم ریخت.
این موسیقی برای آتش زدن قلب ها یا تحریک عمیق احساسات نبود.
agitate
به هم زدن
blend
مخلوط کردن
ضرب و شتم
هم زدن
whisk
برگرداندن
churn
چرخش
swirl
شستشو
شلاق زدن
whip
چرخیدن
whirl
درهم ریختن
muddle
تا کردن
fold
پرتاب کردن
حرکت کردن
fold in
ترکیب کردن
تلاطم
هوادهی
تکان دادن
ruffle
کرک کردن
aerate
به شدت هم بزنید
به شدت مخلوط کنید
fluff up
رول
stir vigorously
کار کردن
mix vigorously
پوره
roil
هم بزنید
کرم رنگ
whip up
puree
calm
آرام
discourage
دلسرد کردن
تقسیم کردن
laze
تنبلی
از دست دادن
باقی مانده
جداگانه، مجزا
soothe
آرام کردن
surrender
تسلیم شدن
unmix
مخلوط کردن
صبر کن
تنها گذاشتن
آرام باش
ماندن
اقامت کردن
آروم باش
یخ زدگی
آرام بنشین
راحت باش
