combine
combine - ترکیب کردن
verb - فعل
UK :
US :
ترکیب شده
if you combine two or more different things, or if they combine they begin to exist or work together
اگر دو یا چند چیز مختلف را با هم ترکیب کنید، یا اگر ترکیب شوند، شروع به وجود یا کار می کنند
داشتن دو یا چند ویژگی یا کیفیت مختلف به طور همزمان
if two or more different substances combine or if you combine them they mix or join together to produce a new single substance
اگر دو یا چند ماده مختلف با هم ترکیب شوند، یا اگر آنها را ترکیب کنید، آنها با هم مخلوط می شوند یا به هم می پیوندند تا یک ماده واحد جدید تولید کنند
برای انجام همزمان دو فعالیت مختلف
if two or more groups, organizations etc combine or if you combine them they join or work together in order to do something
اگر دو یا چند گروه، سازمان و غیره با هم ترکیب شوند، یا اگر آنها را ترکیب کنید، برای انجام کاری به یکدیگر می پیوندند یا با هم کار می کنند.
ماشینی که کشاورزان برای بریدن دانه، جدا کردن دانه ها از آن و تمیز کردن آن استفاده می کنند
گروهی از افراد، مشاغل و غیره که با هم کار می کنند
اگر دو یا چند گروه یا سازمان با هم ترکیب شوند، یا اگر آنها را ترکیب کنید، به هم می پیوندند
an association of two or more businesses or companies that work together on a temporary or permanent basis
انجمنی متشکل از دو یا چند شرکت یا شرکت که به طور موقت یا دائم با هم کار می کنند
با هم وجود داشته باشند یا به هم بپیوندند تا یک چیز یا گروه واحد بسازند
اگر کسی دو یا چند ویژگی را با هم ترکیب کند، هر دو ویژگی را دارد
انجام دو فعالیت همزمان
گروهی از افراد یا سازمان هایی که با هم در تجارت فعالیت می کنند
a large farming machine that cuts the plant separates the seed from the stem, and cleans the grain as it moves across a field
یک ماشین کشاورزی بزرگ که گیاه را قطع می کند، دانه را از ساقه جدا می کند، و دانه را در حین حرکت در مزرعه تمیز می کند.
متحد شدن یا به هم پیوستن برای ایجاد یک چیز یا گروه واحد
اگر دو فعالیت را با هم ترکیب کنید، هر دو را همزمان انجام می دهید
گروهی از افراد یا سازمان هایی که با هم عمل می کنند
به هم پیوستن برای ایجاد یک چیز یا گروه واحد یا به هم پیوستن چیزها از این طریق
به هم پیوستن تا اثری خاص داشته باشند یا از این طریق چیزها را به هم وصل کنند
داشتن دو بخش یا کیفیت متفاوت
گروهی از افراد یا سازمان هایی که با هم در تجارت کار می کنند
کارل بیش از هر یک از آنها تجربه دارد.
او از مجموع همه افراد دیگر در دفتر درآمد کسب می کند.
The grammar of the language can be used to restrict word combinations because they do not combine arbitrarily to form sentences.
گرامر زبان را می توان برای محدود کردن ترکیبات کلمات استفاده کرد زیرا آنها به طور دلخواه برای تشکیل جملات ترکیب نمی شوند.
روش های تدریس مدرن و سنتی در مدرسه ترکیب می شوند.
او اولین پل معلق عالی را طراحی کرد، ایده ای که زیبایی و عملکرد را به خوبی ترکیب می کند.
خط کمر - پنیر دلمه، فلفل قرمز خرد شده و ذرت شیرین را با هم ترکیب کنید. 7.
این یک سیستم کامپیوتری است که حداکثر انعطاف پذیری را با دقت مطلق ترکیب می کند.
بالاترین امتیاز ممکن در هر بخش 800 است، برای نمره ترکیبی 1600.
زرده تخم مرغ و خامه را با هم مخلوط کرده و روی حرارت ملایم بپزید.
حتی نقل شده است که ملا طوسی مفتیله را با تدریس در صحن ترکیب کرده است.
هیدروژن و اکسیژن با هم ترکیب می شوند و آب را تشکیل می دهند.
عوامل متعددی دست به دست هم داده بود تا برنامه های ما را خراب کند.
هیدروژن با اکسیژن ترکیب می شود و آب را تشکیل می دهد.
Archaeological and historical evidence combine to create a picture of what life must have been like at that time.
شواهد باستانشناسی و تاریخی با هم ترکیب میشوند تا تصویری از زندگی در آن زمان داشته باشند.
سبکی که ترکیبی از عناصر تپ، باله و رقص مدرن است
من دوست دارم سفر کنم و فیلم بسازم و اکنون می توانم این دو را با هم ترکیب کنم.
تخم مرغ ها را با کمی آرد مخلوط کنید.
تخم مرغ و آرد را با هم مخلوط کنید.
واحدهای کوچک مانند کلمات را می توان در واحدهای بزرگتر مانند بند ترکیب کرد.
ما هنوز به دنبال کسی هستیم که تمام ویژگی های لازم را با هم ترکیب کند.
شوراهای جدید وظایف شوراهای منطقه و منطقه را ترکیب می کنند.
این هتل راحتی را با راحتی ترکیب می کند.
این مواد استحکام بسیار زیادی را با وزن سبک ترکیب می کنند.
این مدل ترکیبی از چاپگر و اسکنر است.
آنها با موفقیت در این اتاق قدیمی را با جدید ترکیب کرده اند.
اتاق دیگر یک آشپزخانه و اتاق غذاخوری ترکیبی بود.
این سفر تجارت را با لذت ترکیب می کند.
او با موفقیت شغل و تشکیل خانواده را ترکیب کرده است.
او با موفقیت حرفه خود را با زندگی خانوادگی ترکیب می کند.
این دوره ها به دانش آموزان اجازه می دهد تا تحصیلات خود را با اشتغال یا سایر فعالیت ها ترکیب کنند.
آنها علیه یک دشمن مشترک ترکیب شدند.
تصاویر به خوبی با متن ترکیب می شوند.
باید سعی کنید ورزش را با یک رژیم غذایی سالم ترکیب کنید.
این دو شرکت برای برنده شدن در این قرارداد با هم متحد شدند.
این دو شرکت برای تشکیل یک کنسرسیوم جدید با هم متحد شده اند.
تمام مواد را در یک کاسه با هم ترکیب کنید.
زمین لرزه و مجموعه ای از زمین لغزش های زیر آب با هم ترکیب شدند و یک سونامی عظیم را به وجود آوردند.
هیچ کدام از ما پول زیادی نداریم، پس بیایید آنچه را که داریم ترکیب کنیم.
بیماری، همراه با (= همراه با) آب و هوای وحشتناک، برای خراب کردن سفر ساخته شد.
دو کشور در برابر دشمن مشترک خود با هم متحد شدند.
این مواد به طور معمول بی ضرر با هم ترکیب می شوند و یک گاز بسیار سمی را تشکیل می دهند.
amalgamate
آمیخته شدن
integrate
ادغام کردن
blend
مخلوط کردن
fuse
فیوز
گنجاندن
merge
ادغام
ازدواج کن
ترکیب
meld
همگن UK
compound
همگن کردن ایالات متحده
homogeniseUK
بستن
homogenizeUS
رابطه، رشته
یکی شدن
در هم آمیختن
coalesce
مخلوط شدن
commingle
استخر
intermingle
آلیاژ
mingle
پیوستن
synthesiseUK
alloy
synthesizeUS
conflate
متحد کردن
interfuse
به هم پیوستن
تحکیم
synthesiseUK
زن و شوهر
synthesizeUS
ارتباط دادن
unify
conjoin
consolidate
intermix
جداگانه، مجزا
تقسیم کنید
unmix
مخلوط کردن
uncombine
ترکیب نکردن
disconnect
قطع شدن
dissociate
جدا کردن
detach
طلاق
حل کردن
dissolve
جداسازی
sever
باز کردن
unfasten
درهم شکستن
شکستن
بخش
منحل کردن
disjoin
پراکنده کردن
disband
خالص - تصفیه
disperse
حذف کردن
purify
تمیز
exclude
مخالف بودن
برداشتن
disengage
تمیز دادن
برخورد
بدون عارضه
سوء تفاهم
segregate
به هم ریختن
clash
منزوی
uncomplicate
misunderstand
disassociate
disorganize
isolate