create
create - ايجاد كردن
verb - فعل
UK :
US :
ایجاد چیزی که قبلا وجود نداشت
اختراع یا طراحی چیزی
طراحی یا اختراع چیزی
چیزی جدید ساختن یا چیزی اختراع کردن
تا نشان دهید که عصبانی هستید
ایجاد چیزی یا ایجاد چیزی جدید یا تخیلی
برای اینکه چیزی وجود داشته باشد
چیزی جدید ساختن، به ویژه اختراع چیزی
برای تشکیل یک شرکت جدید و غیره
از سوی دیگر میلیون ها شغل جدید نیز ایجاد شده است.
Picasso created a completely new style of painting.
پیکاسو یک سبک کاملاً جدید از نقاشی ایجاد کرد.
چند کودک مزاحمت ایجاد کردند.
او می خواست باغی ایجاد کند تا مکمل خانه زیبایش باشد.
The end of the cold war helped create a situation in which more countries than ever have access to nuclear weapons.
پایان جنگ سرد به ایجاد شرایطی کمک کرد که در آن کشورهای بیشتری از هر زمان دیگری به سلاح های هسته ای دسترسی داشته باشند.
اما کاری که انجام می دهد ایجاد فضایی برای تجدید و تأمل در جهان و بی عدالتی های آن است.
مری کوانت در دهه 1960 ظاهر کاملا جدیدی برای لباس های زنانه ایجاد کرد.
دیوارهای سفید و آینه ها به ایجاد توهم فضا کمک کردند.
طغیان مارگو جو ناخوشایندی ایجاد کرد و بیشتر مهمانان زودتر رفتند.
ممکن است چند طرح از این دست قبل از تصمیم نهایی توسط هنرمند و مشتری ایجاد شود.
برخی بر این باورند که جهان بر اثر یک انفجار بزرگ ایجاد شده است.
این غذا توسط استاد آشپز مارکو پیر وایت ساخته شده است.
برنامه دوست قلم توسط معلم سیندی لی ساخته شده است.
این نرم افزار ایجاد نمودارها و نمودارهای رنگارنگ را آسان می کند.
این امر تقاضای قابل توجهی برای اجاره و خرید ایجاد کرده است.
ما دریافتیم که این فرآیند شیمیایی کلرید هیدروژن را به عنوان یک محصول جانبی ایجاد می کند.
If these measures had been designed to encourage investment or to create jobs, they would at least have restored economic growth.
اگر این اقدامات برای تشویق سرمایه گذاری یا ایجاد شغل طراحی می شد، حداقل رشد اقتصادی را احیا می کرد.
حرکت زمین کوه های آلپ را ایجاد کرد.
آگاتا کریستی شخصیت هرکول پوآرو را خلق کرد.
پدرم برای ایجاد آنها سه نفر را استخدام کرد.
انسان آفریده شده است تا در این جهان تسلط داشته باشد.
گلوله ای بیش از سرعت صوت دو موج شوک ایجاد می کند.
دانشمندان در مورد چگونگی ایجاد کیهان اختلاف نظر دارند.
هدف اصلی صنعت خلق ثروت است.
دولت قصد دارد برای جوانان شغل بیشتری ایجاد کند.
یک دایرکتوری جدید ایجاد کنید و تمام فایل های خود را در آن قرار دهید.
این غذای جدید را که سرآشپز ما ایجاد کرده است، امتحان کنید.
این توافق فرصت های جدیدی را برای صنعت هوانوردی ایجاد خواهد کرد.
طوفان های شدید برخی از مشکلات سفر را ایجاد کرد.
سمت تازه ایجاد شده سردبیر اجرایی
او مشتاق است که در محل کار تأثیر خوبی ایجاد کند.
این شرکت در تلاش است تا یک تصویر جوان پرانرژی ایجاد کند.
این اعلامیه تنها در ایجاد سردرگمی موفق بود.
سازماندهی مجدد احساس بد زیادی ایجاد کرده است.
آنها آن را قرمز رنگ کرده اند تا احساس گرما ایجاد کنند.
ما سخت کار می کنیم تا محیطی دلپذیر برای بیماران، بازدیدکنندگان و کارکنان ایجاد کنیم.
The government has created eight new peers.
دولت هشت همتای جدید ایجاد کرده است.
او در سال 1715 یک بارونت ایجاد کرد.
این فیلمی است که نوید ایجاد امواج را می دهد.
بحث در اینجا به سختی موج می زند.
خودش لباس درست میکنه
او تأثیر خوبی بر مصاحبه کننده گذاشت.
او یک نقاشی زیبا از یک خانه انجام داد.
چه کسی برای مهمانی غذا درست می کند؟
برای توسعه نرم افزارهای جدید
کارخانه ای که ریزتراشه تولید می کند
برای تولید برق
طوفان فکری راه خوبی برای تولید ایده است.
حروف را دوباره مرتب کنید تا یک کلمه جدید تشکیل شود.
این زنجیره از 136 حلقه تشکیل شده است.
چارلز شولز شخصیت های «اسنوپی» و «چارلی براون» را خلق کرد.
کتاب مقدس می گوید که خدا جهان را آفرید.
او از مواد بسیار کمی یک غذای فوق العاده درست کرد.
ساختن
تولید کردن
forge
بالفعل کردن
سرهم کردن
تشکیل می دهند
actualize
به وجود بیاورد
concoct
به وقوع بپیوندد
catalyseUK
catalyzeUS
باعث شود
مؤثر کردن
catalyseUK
تولید می کنند
catalyzeUS
ایجاد کند
moldUS
effectuate
moldUK
سرچشمه
سکه
moldUS
انجام دادن
mouldUK
رفتن
originate
ضربه زدن
coin
به هم بزن
ساخت
get going
نعناع
synthesiseUK
synthesizeUS
معلوم شود
manufacture
mint
synthesiseUK
synthesizeUS
از بین رفتن
زنگ تفريح
demolish
تخریب
wreck
خراب کردن
annihilate
نابود کردن
extinguish
خاموش کردن
نتیجه گرفتن
ruin
شکست
با خاک یکسان کردن
raze
از دست دادن
جلوگیری کردن
خرد کردن
crush
خسارت
منحط
ویران کردن
degenerate
تقسیم کنید
devastate
ریشه کن کردن
پاک کردن
eradicate
روده
erase
خدشه دار کردن
exterminate
محو کردن
gut
لغو
impair
فرو ریختن
obliterate
پرشور
quash
لغو کردن
quell
خرابکاری
ravage
ravish
rescind
sabotage
shatter