land

base info - اطلاعات اولیه

land - زمین

noun - اسم

/lænd/

UK :

/lænd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [land] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The new project will reclaim the land from the sea.


    پروژه جدید زمین را از دریا بازپس خواهد گرفت.

  • It was good to be back on land.


    خوب بود که به خشکی برگشتم.

  • Some animals can live both on land and in water.


    برخی از حیوانات می توانند هم در خشکی و هم در آب زندگی کنند.

  • We travelled by land though flying would have been cheaper.


    ما از طریق زمینی سفر کردیم، اگرچه پرواز ارزان‌تر بود.


  • دسترسی به این ساحل از طریق زمینی به دلیل صخره های بلند غیرممکن است.

  • We can organize air transport, land transport and all accommodation for your trip.


    ما می توانیم حمل و نقل هوایی، حمل و نقل زمینی و کلیه محل های اقامتی را برای سفر شما سازماندهی کنیم.

  • agricultural/arable/fertile land


    زمین کشاورزی / زراعی / حاصلخیز

  • Changes in land use can have significant effects on the local wildlife.


    تغییر کاربری زمین می تواند اثرات قابل توجهی بر حیات وحش محلی داشته باشد.

  • a piece/plot of land


    یک قطعه / قطعه زمین

  • They are not permitted to build on the surrounding green belt land (= open land around a city).


    آنها مجاز به ساخت و ساز در زمین کمربند سبز اطراف (= زمین باز در اطراف شهر) نیستند.

  • The land rose to the east.


    زمین به سمت شرق بالا رفت.

  • Some of the country's richest grazing lands are in these valleys.


    برخی از غنی ترین چراگاه های کشور در این دره ها هستند.

  • public/private land


    زمین عمومی/خصوصی

  • to own/buy/purchase/sell land


    مالکیت/خرید/خرید/فروش زمین

  • He acquired a parcel of several acres of land.


    او یک قطعه زمین چند هکتاری به دست آورد.

  • The college owns vast tracts of land.


    این کالج دارای زمین های وسیعی است.

  • land ownership/acquisition


    مالکیت / تملک زمین

  • Land values in the area are falling.


    ارزش زمین در این منطقه در حال کاهش است.

  • During the war their lands were occupied by the enemy.


    در طول جنگ زمین های آنها توسط دشمن اشغال شد.

  • Ancient tribes were forced off their ancestral lands.


    قبایل باستانی سرزمین های اجدادی خود را ترک کردند.

  • The adjoining plot of land belongs to the local council.


    قطعه زمین مجاور متعلق به شورای محلی است.

  • At the beginning of the 20th century almost a third of the population lived off the land (= grew or produced their own food).


    در آغاز قرن بیستم تقریباً یک سوم جمعیت از روی زمین زندگی می‌کردند (= غذای خود را رشد می‌دادند یا تولید می‌کردند).

  • Many people leave the land to find work in towns and cities.


    بسیاری از مردم زمین را برای یافتن کار در شهرها و شهرها ترک می کنند.

  • Her family had farmed the land for generations.


    خانواده او برای نسل‌ها زمین را کشاورزی کرده بودند.

  • She longed to return to her native land.


    او آرزوی بازگشت به سرزمین مادری خود را داشت.

  • They dreamed of travelling to foreign lands.


    آنها آرزوی سفر به سرزمین های خارجی را داشتند.

  • faraway lands beyond the sea


    سرزمین های دور آن سوی دریا

  • America is the land of freedom and opportunity.


    آمریکا سرزمین آزادی و فرصت است.

  • the land of the fairies/elves/giants


    سرزمین پری ها / جن ها / غول ها

  • I’m glad to see you’re back in the land of the living. We were worried about you.


    خوشحالم که دوباره به سرزمین زندگان برگشتی. ما نگران تو بودیم

  • By lunchtime I’d returned to the land of the living.


    تا وقت ناهار به سرزمین زندگان برگشته بودم.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • sky


    آسمان


  • آبی


  • جو

  • heavens


    بهشت

  • airspace


    حریم هوایی

  • skies


    آسمان ها


  • بالا

  • stratosphere


    استراتوسفر

  • empyrean


    امپریایی

  • firmament


    فلک

  • ether


    اتر

  • blue yonder


    آبی آنطرف

  • celestial sphere


    کره آسمانی


  • جو فوقانی

  • upper regions


    مناطق بالا

  • vault of heaven


    طاق بهشت

  • welkin


    welkin

  • wide blue yonder


    آبی پهن آنطرف

  • wild blue yonder


    آبی وحشی آنطرف

  • sea


    دریا


  • اقیانوس


  • عمیق

  • waves


    امواج


لغت پیشنهادی

misquoted

لغت پیشنهادی

bibles

لغت پیشنهادی

dealers