land
land - زمین
noun - اسم
UK :
US :
یک منطقه از زمین، به ویژه زمانی که برای کشاورزی یا ساختمان استفاده می شود
بخش خشک جامد سطح زمین
یک کشور یا منطقه
مساحت زمینی که کسی مالک آن است
منطقه ای که متعلق به شخصی است یا می توان از آن برای کشاورزی یا ساختن خانه استفاده کرد
زمینی که برای کشاورزی استفاده می شود
زمینی که متعلق به یک کشور است یا در طول جنگ توسط یک کشور کنترل می شود
باغ ها و زمین های اطراف یک ساختمان بزرگ مانند قلعه، مدرسه یا بیمارستان
مساحت وسیعی از زمین در کشور، معمولاً با یک خانه بزرگ و یک مالک
اگر هواپیما، پرنده یا حشره ای فرود بیاید، با خیال راحت روی زمین حرکت می کند
تا یک هواپیما در پایان سفر با خیال راحت روی زمین حرکت کند
رسیدن به جایی در هواپیما، قایق و غیره
پایین آمدن از طریق هوا روی چیزی
if a boat or aircraft lands people or goods, it brings them to a place and the people get out or the goods are carried out
اگر یک قایق یا هواپیما افراد یا کالاها را فرود آورد، آنها را به مکانی می آورد و مردم از آن خارج می شوند یا کالاها حمل می شود.
برای موفقیت در به دست آوردن شغل، قرارداد و غیره که به سختی به دست می آمد
به طور غیرمنتظره وارد شده و مشکل ایجاد کند
برای صید ماهی
زمین، به ویژه زمینی که برای ساخت و ساز یا کشاورزی استفاده می شود
زمینی در کشور که برای پرورش غذا، حیوانات و غیره استفاده می شود
مساحت زمینی که یک شخص یا سازمان مالک آن است
اگر هواپیما فرود بیاید، یا اگر خلبان آن را فرود بیاورد، به صورت کنترل شده روی زمین حرکت می کند.
قرار دادن کسی یا چیزی روی زمین از هواپیما یا قایق
اگر شغل یا قراردادی داشته باشید، موفق به دریافت آن خواهید شد
سطح زمین که توسط آب پوشانده نشده است
یک منطقه از زمین، به ویژه هنگامی که برای یک هدف خاص مانند کشاورزی یا ساختمان استفاده می شود
مزارع، کشاورزی و حومه شهر
یک کشور
رسیدن به زمین یا سطح دیگر پس از حرکت در هوا
برای رسیدن به خشکی از دریا
برای رسیدن به یک وب سایت خاص یا ظاهر شدن در آن
برای بردن کالا یا افراد از کشتی یا هواپیما
پروژه جدید زمین را از دریا بازپس خواهد گرفت.
خوب بود که به خشکی برگشتم.
برخی از حیوانات می توانند هم در خشکی و هم در آب زندگی کنند.
ما از طریق زمینی سفر کردیم، اگرچه پرواز ارزانتر بود.
دسترسی به این ساحل از طریق زمینی به دلیل صخره های بلند غیرممکن است.
ما می توانیم حمل و نقل هوایی، حمل و نقل زمینی و کلیه محل های اقامتی را برای سفر شما سازماندهی کنیم.
agricultural/arable/fertile land
زمین کشاورزی / زراعی / حاصلخیز
تغییر کاربری زمین می تواند اثرات قابل توجهی بر حیات وحش محلی داشته باشد.
یک قطعه / قطعه زمین
آنها مجاز به ساخت و ساز در زمین کمربند سبز اطراف (= زمین باز در اطراف شهر) نیستند.
زمین به سمت شرق بالا رفت.
برخی از غنی ترین چراگاه های کشور در این دره ها هستند.
public/private land
زمین عمومی/خصوصی
مالکیت/خرید/خرید/فروش زمین
او یک قطعه زمین چند هکتاری به دست آورد.
این کالج دارای زمین های وسیعی است.
land ownership/acquisition
مالکیت / تملک زمین
ارزش زمین در این منطقه در حال کاهش است.
در طول جنگ زمین های آنها توسط دشمن اشغال شد.
قبایل باستانی سرزمین های اجدادی خود را ترک کردند.
قطعه زمین مجاور متعلق به شورای محلی است.
At the beginning of the 20th century almost a third of the population lived off the land (= grew or produced their own food).
در آغاز قرن بیستم تقریباً یک سوم جمعیت از روی زمین زندگی میکردند (= غذای خود را رشد میدادند یا تولید میکردند).
بسیاری از مردم زمین را برای یافتن کار در شهرها و شهرها ترک می کنند.
خانواده او برای نسلها زمین را کشاورزی کرده بودند.
او آرزوی بازگشت به سرزمین مادری خود را داشت.
آنها آرزوی سفر به سرزمین های خارجی را داشتند.
سرزمین های دور آن سوی دریا
آمریکا سرزمین آزادی و فرصت است.
سرزمین پری ها / جن ها / غول ها
خوشحالم که دوباره به سرزمین زندگان برگشتی. ما نگران تو بودیم
تا وقت ناهار به سرزمین زندگان برگشته بودم.