ocean

base info - اطلاعات اولیه

ocean - اقیانوس

noun - اسم

/ˈəʊʃn/

UK :

/ˈəʊʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ocean] در گوگل
description - توضیح
  • one of the very large areas of sea on the Earth’s surface


    یکی از مناطق بسیار بزرگ دریا در سطح زمین


  • یک منطقه بسیار بزرگ از دریا

  • used in the name of each of the world's five main areas of sea


    در نام هر یک از پنج منطقه اصلی دریا استفاده می شود

  • the large mass of salt water that covers most of the earth’s surface


    توده بزرگ آب نمک که بیشتر سطح زمین را پوشانده است

  • Ocean is also used in the name of the world’s five main divisions of this mass of water


    اقیانوس همچنین به نام پنج بخش اصلی جهان از این توده آب استفاده می شود

  • It is also worth thinking about the possibility that rearrangements of the continents and oceans would themselves have considerable climatic effects.


    همچنین شایان ذکر است که این امکان وجود دارد که بازآرایی قاره‌ها و اقیانوس‌ها اثرات آب و هوایی قابل توجهی داشته باشد.

  • Amid the barren ocean floor swarmed legions of bizarre, new animals.


    در میان کف اقیانوس بی ثمر، لشکرهایی از حیوانات عجیب و غریب و جدید ازدحام کردند.

  • These shells, which came from the great oceans, impart sacred knowledge.


    این پوسته ها که از اقیانوس های بزرگ آمده اند، دانش مقدسی را منتقل می کنند.

  • You think I let her scare me about that ocean?


    فکر می کنی اجازه دادم او مرا در مورد آن اقیانوس بترساند؟

  • Everything was hygienically sluiced away by the ocean.


    همه چیز از نظر بهداشتی در کنار اقیانوس خلاص شده بود.

  • About 100 tons of contaminated sediments still lie on the ocean floor.


    حدود 100 تن رسوبات آلوده هنوز در کف اقیانوس قرار دارد.

  • Obviously if we close up the ocean again the resemblances would not be so startling.


    بدیهی است که اگر دوباره اقیانوس را ببندیم، شباهت ها چندان شگفت انگیز نخواهد بود.

  • You could get seasick at the top watching the clouds scudding across a full moon in a vast ocean of space.


    با تماشای ابرها که در یک ماه کامل در اقیانوس وسیعی از فضا می‌چرخند، در اوج دریازده شوید.

example - مثال
  • The ship was dredged from the depths of the ocean.


    این کشتی از اعماق اقیانوس لایروبی شد.

  • People were swimming in the ocean despite the hurricane warning.


    مردم با وجود هشدار طوفان در اقیانوس شنا می کردند.

  • The plane hit the ocean several miles offshore.


    هواپیما چند مایلی دورتر از ساحل به اقیانوس برخورد کرد.

  • Our beach house is just a couple of miles from the ocean.


    خانه ساحلی ما فقط چند مایل با اقیانوس فاصله دارد.

  • ships large enough to sail the open ocean


    کشتی هایی به اندازه کافی بزرگ هستند که بتوانند در اقیانوس آزاد حرکت کنند

  • an ocean liner


    یک کشتی اقیانوس پیما


  • گونه ای از ماهی که در کف اقیانوس زندگی می کنند

  • El Nino is a warm ocean current that appears off the coast of Peru during the winter.


    ال نینو یک جریان گرم اقیانوسی است که در طول زمستان در سواحل پرو ظاهر می شود.

  • Ocean levels are rising.


    سطح اقیانوس ها در حال افزایش است.

  • the Antarctic/Arctic/Atlantic/Indian/Pacific Ocean


    قطب جنوب / قطب شمال / اقیانوس اطلس / هند / اقیانوس آرام

  • They travelled across oceans in search of a new life.


    آنها در جستجوی زندگی جدید در اقیانوس ها سفر کردند.

  • The amount of money raised was a drop in the ocean compared to what we needed.


    مقدار پول جمع آوری شده در مقایسه با آنچه ما نیاز داشتیم قطره ای در دریا بود.

  • Before him lay the vast endless ocean.


    در مقابل او اقیانوس وسیع و بی پایانی قرار داشت.

  • Various toxic substances have been dumped in the ocean.


    مواد سمی مختلفی در اقیانوس ریخته شده است.

  • A swimmer drowned in the sea/​ocean this morning.


    یک شناگر صبح امروز در دریا/اقیانوس غرق شد.

  • the Mediterranean Sea


    دریای مدیترانه

  • the Atlantic Ocean.


    اقیانوس اطلس.

  • We’re spending a week by the sea/​at the ocean in June.


    ما در ماه ژوئن یک هفته را در کنار دریا/در اقیانوس می گذرانیم.

  • We’re going to the beach for vacation.


    ما برای تعطیلات به ساحل می رویم.

  • a vessel which can explore the depths of the great oceans


    کشتی ای که می تواند اعماق اقیانوس های بزرگ را کشف کند

  • great ships that sailed the oceans of the world


    کشتی های بزرگی که در اقیانوس های جهان حرکت می کردند

  • penguins of the southern oceans


    پنگوئن های اقیانوس های جنوبی

  • trade across the Atlantic Ocean


    تجارت در سراسر اقیانوس اطلس

  • These mysterious creatures live at the bottom of the ocean.


    این موجودات مرموز در اعماق اقیانوس زندگی می کنند.

  • the Atlantic/Pacific/Indian/Arctic/Antarctic Ocean


    اقیانوس اطلس / اقیانوس آرام / هند / قطب شمال / اقیانوس قطب جنوب

  • oceanic conditions


    شرایط اقیانوسی

synonyms - مترادف
  • sea


    دریا


  • عمیق


  • آبی

  • brine


    آبنمک

  • briny


    شور


  • نوشیدنی


  • اصلی

  • Neptune


    نپتون

  • waves


    امواج

  • foam


    فوم


  • اب

  • moana


    موانا

  • pond


    حوضچه


  • فرو رفتن

  • profound


    راه دریا

  • seaway


    جزر و مد

  • tide


    شور عمیق

  • briny deep


    هفت دریا

  • seven seas


    دریاهای آزاد

  • high seas


    چاک نمکی


  • خط اصلی مرزبندی

  • salt chuck


    آب نمک

  • the briny


    کمد دیوی جونز


  • اعماق

  • the waves


    موج سواری

  • bounding main


    دریای آبی عمیق


  • Davy Jones's locker


  • depths


  • surf



antonyms - متضاد
  • ace


    آس

  • bit


    بیت

  • dab


    ضربه زدن

  • dram


    درام

  • driblet


    دریبلت

  • glimmer


    با روشنایی ضعیف تابیدن


  • تعداد انگشت شماری

  • hint


    اشاره

  • lick


    لیسیدن


  • مقدار کمی

  • mite


    کنه

  • mouthful


    قلنبه سلنبه

  • nip


    نیش زدن

  • ounce


    اونس

  • peanuts


    بادام زمینی

  • pinch


    نیشگون گرفتن

  • pittance


    کمک هزینه مختصر

  • scruple


    سرکشی


  • سایه


  • کوچک

  • smidgen


    smidgeon

  • smidgeon


    لکه. خال

  • speck


    نقطه


  • پاشیدن

  • sprinkle


    نژاد

  • sprinkling


    خط

  • strain


    سوء ظن

  • streak


    بچه

  • suspicion


    طعم

  • tad



لغت پیشنهادی

overlooks

لغت پیشنهادی

holdups

لغت پیشنهادی

exponentially