search
search - جستجو کردن
noun - اسم
UK :
US :
تلاش برای یافتن کسی یا چیزی
مجموعه ای از اقدامات انجام شده توسط کامپیوتر برای یافتن اطلاعات
تلاش برای یافتن توضیح یا راه حل
تلاش برای یافتن کسی یا چیزی با نگاه بسیار دقیق
استفاده از کامپیوتر برای یافتن اطلاعات
if someone in authority searches you or the things you are carrying, they look for things you might be hiding
اگر یکی از مقامات شما یا وسایلی را که حمل می کنید بازرسی کند، به دنبال چیزهایی می گردد که ممکن است پنهان کرده باشید
بررسی دقیق چیزی برای یافتن چیزی، تصمیم گیری در مورد چیزی و غیره
با دقت دنبال کسی یا چیزی گشتن
تلاش برای به دست آوردن کسی یا چیزی که می خواهید یا نیاز دارید
مخصوصاً زمانی استفاده می شود که پیدا کردن کسی یا چیزی دشوار باشد
تلاش برای یافتن چیزی یا شخصی - به ویژه در مورد شغل، کمک یا اطلاعات استفاده می شود. همچنین هنگام تلاش برای یافتن فرد مناسب در تبلیغات روزنامه استفاده می شود
to try to find something or someone – used especially about jobs, help or information. Also used in newspaper advertisements when trying to find a suitable person
به دنبال کسی یا چیزی گشتن زمانی استفاده می شود که با دقت و دقت نگاه می کنید یا در عبارت خانه/شغل/ شکار معامله
to look for someone or something. Used when you look very carefully and thoroughly, or in the phrase house/job/bargain hunting
پیوسته به دنبال کسی یا چیزی بودن
در هر مکان ممکن به دنبال کسی یا چیزی بگردیم
تلاش برای یافتن کسی یا چیزی، معمولاً تلاشی که زمان زیادی می برد
هنگامی که پلیس یا سایر افراد دارای قدرت رسمی از طریق دارایی ها، سوابق تجاری و غیره شخصی به این دلیل که فکر می کنند کار غیرقانونی انجام داده اند نگاه می کنند.
when police or other people with official power look through someone’s possessions, business records etc because they think they have done something illegal
عمل جستجوی اطلاعات در حافظه رایانه یا اینترنت
وقت گذاشتن به دنبال کسی یا چیزی
برای جستجوی اطلاعات در رایانه یا اینترنت
با دقت به جایی بگردیم تا چیزی پیدا کنیم
تلاش برای یافتن پاسخ یک مشکل
افسر پلیسی که شما یا داراییهایتان را بازرسی میکند، به دنبال چیزی میگردد که ممکن است پنهان کنید
برای جستجوی اطلاعات در رایانه، اینترنت و غیره
تلاش برای یافتن پاسخی برای یک مشکل
تلاش برای یافتن اطلاعات در رایانه، اینترنت و غیره.
تلاش برای پیدا کردن چیزی
عمل یا فرآیند جستجوی دقیق برای یافتن چیزی
با دقت به جایی نگاه کردن تا چیزی یا کسی را پیدا کنم
جستجوی طولانی برای سلاح قتل
او شروع به جستجو برای مکان های جدید کرد
جستجو برای درمان ادامه دارد.
جستجو برای کسی که پست را پر کند روشن است (= شروع شده است).
کارآگاهان به بررسی دقیق ساختمان پرداختند.
پلیس با انگشتان خود باغ را جستجو کرد.
او در جستجوی (= به دنبال) نوشیدنی به آشپزخانه رفت.
Eventually the search was called off.
در نهایت جستجو متوقف شد.
یک تیم جستجو و نجات
من همین الان در اینترنت جستجو کردم و به این سایت رسیدم.
من یک جستجوی تصویری برای وینیل رکورد انجام دادم.
جستجوی نام او در گوگل چیزی به دست نیاورد.
سایت ما در صفحه اول نتایج جستجو قرار دارد.
ناپدید شدن او باعث جستجوی یک هفته ای شد.
تیمی از افسران پلیس منطقه را با نوک انگشتان جستجو کردند.
ماموران گمرک تحت بازرسی بدنی قرار گرفتند.
بازرس بینز جستجو برای نقاشی های دزدیده شده را رهبری می کند.
پلیس تمام خانه های این منطقه را به طور معمول بازرسی کرد.
جستجو برای یافتن مردان گمشده در شرایط بد جوی انجام شد.
پلیس بلافاصله جستجوی سراسری را برای یافتن قاتل آغاز کرد.
پلیس عملیات جستجوی گسترده ای را آغاز کرد.
We're constantly in search of new talent.
ما دائماً در جستجوی استعدادهای جدید هستیم.
random security searches
جستجوهای امنیتی تصادفی
جستجوی نفت در سواحل
برای محدود کردن منطقه جستجو
من در اینترنت سایت های موسیقی رایگان را جستجو کردم.
شرکت ها سعی می کنند محبوب ترین عبارات جستجو را شناسایی کنند.
نام دامنه خود را در کادر جستجو تایپ کنید.
پلیس جنگل ها را برای یافتن پسر گمشده جستجو کرد.
چهره او را برای نشانهای از بخشش جستجو کرد، اما بیتفاوت ماند.
او جیب هایش را (در/از میان) برای مقداری پول جست و جو کرد.
به دنبال
hunt
شکار
نگاه کن
comb
شانه کردن
delve
کنده کردن
کاوش
forage
علوفه
دنبال کردن
ferret
موش خرما
scan
اسکن کنید
تعقیب
بازیگران در مورد
دور انداختن
دور ریخته گری
ferret about
فرت در مورد
ferret around
فرت در اطراف
ماهی در مورد
ماهی در اطراف
بالا و پایین نگاه کنید
ریشه در مورد
ریشه در اطراف
کاوش در مورد
rummage about
زیر و رو کردن
rummage around
دیده بانی
scout out
فسیک
rummage
جمع کردن
fossick
الک کردن
scavenge
آبشستگی
sift
اطراف را خراش دهید
scour
scratch around