identify

base info - اطلاعات اولیه

identify - شناسایی

verb - فعل

/aɪˈdentɪfaɪ/

UK :

/aɪˈdentɪfaɪ/

US :

family - خانواده
identification
شناسایی
identity
هویت
identifiable
قابل شناسایی
unidentified
ناشناس
google image
نتیجه جستجوی لغت [identify] در گوگل
description - توضیح

  • شناسایی و نامگذاری صحیح کسی یا چیزی


  • تشخیص دادن چیزی یا کشف اینکه دقیقاً چیست، ماهیت یا منشأ آن چیست و غیره


  • اگر یک چیز خاص کسی یا چیزی را شناسایی کند، تشخیص آن را آسان می کند


  • شناسایی کسی یا چیزی و گفتن یا اثبات اینکه آن شخص یا چیز کیست یا چیست


  • برای تشخیص مشکل، نیاز، واقعیت و غیره و نشان دادن وجود آن


  • احساس کنید و بگویید که به گروه خاصی از مردم تعلق دارید


  • تشخیص دادن یا توانایی نام بردن کسی یا چیزی، یا اثبات اینکه کسی یا چیزی کیست یا چیست


  • پیدا کردن و قادر به توصیف کسی یا چیزی


  • گفتن یا اثبات اینکه کسی یا چیزی کیست یا چیست

  • Experts are examining the wreckage, but the cause of the accident has not yet been identified.


    کارشناسان در حال بررسی لاشه هواپیما هستند اما هنوز علت حادثه مشخص نشده است.

  • The airline says it will be difficult to identify all the bodies retrieved from the crash.


    این شرکت هواپیمایی می‌گوید شناسایی همه اجساد بیرون آمده از سانحه دشوار خواهد بود.

  • Most plants in our aquariums identified as A. crispus are actually hybrids that were produced in nature or under artificial conditions.


    اکثر گیاهان موجود در آکواریوم های ما که به عنوان A. crispus شناخته می شوند در واقع هیبریدهایی هستند که در طبیعت یا در شرایط مصنوعی تولید شده اند.

  • The girl identified as Shelly Barnes, fell from the window when her mother's back was turned.


    این دختر که شلی بارنز نام داشت، زمانی که پشت مادرش برگردانده شد، از پنجره سقوط کرد.

  • Dubois was identified by immigration control and arrested at Kennedy airport.


    دوبوا توسط کنترل مهاجرت شناسایی و در فرودگاه کندی دستگیر شد.

  • We identified co-operative federalism with concurrent powers as a contrast to competitive federalism and exclusive powers.


    ما فدرالیسم تعاونی را با اختیارات همزمان به عنوان تضاد با فدرالیسم رقابتی و اختیارات انحصاری شناسایی کردیم.

  • The victim identified her attacker in court.


    قربانی در دادگاه مهاجم خود را شناسایی کرد.

  • An element of public accountability can also be identified in the recurrent attentions of elected Members of Parliament.


    یک عنصر پاسخگویی عمومی را نیز می توان در توجهات مکرر اعضای منتخب پارلمان شناسایی کرد.

  • This will help you identify little-word buildup and eventually cut little words before you write them.


    این به شما کمک می کند تا کلمات کم را شناسایی کنید و در نهایت، کلمات کوچک را قبل از نوشتن آنها کاهش دهید.

  • What matters is to identify problems and opportunities.


    آنچه مهم است شناسایی مشکلات و فرصت هاست.

  • Greg had to identify the body of his wife.


    گرگ مجبور شد جسد همسرش را شناسایی کند.

  • proposals to identify the fathers of children born to single mothers


    پیشنهادهایی برای شناسایی پدران فرزندان متولد شده از مادران مجرد

  • Sara identified the man as Kang, a notorious gang leader and drug baron.


    سارا این مرد را کانگ، یک رهبر بدنام باند و بارون مواد مخدر معرفی کرد.

  • Can you identify the man who robbed you?


    آیا می توانید مردی را که از شما سرقت کرده است شناسایی کنید؟

  • And both offices have identified the need to pay volunteers something for their work or lose them altogether.


    و هر دو دفتر نیاز به پرداخت مبلغی به داوطلبان برای کارشان را تشخیص داده اند یا آنها را به طور کلی از دست می دهند.

  • Researchers have identified the substances which can cause allergies.


    محققان موادی را شناسایی کرده اند که می توانند آلرژی ایجاد کنند.

  • After years of research scientists have identified the virus that is responsible for the disease.


    پس از سال ها تحقیق، دانشمندان ویروسی را که مسئول این بیماری است شناسایی کردند.

  • Those friends, who were not identified, were invited by Bonin to witness the execution.


    آن دوستانی که شناسایی نشدند، توسط بونین دعوت شدند تا شاهد اعدام باشند.

example - مثال
  • She was able to identify her attacker.


    او توانست مهاجم خود را شناسایی کند.

  • Passengers were asked to identify their own suitcases before they were put on the plane.


    از مسافران خواسته شد تا چمدان های خود را قبل از سوار شدن به هواپیما شناسایی کنند.

  • Many of those arrested refused to identify themselves (= would not say who they were).


    بسیاری از دستگیرشدگان از معرفی خود خودداری کردند (= نگفتند چه کسانی هستند).

  • The bodies were identified as those of two suspected drug dealers.


    اجساد دو مظنون به فروش مواد مخدر شناسایی شد.

  • two species of waterbirds that can be identified by their distinctive beaks


    دو گونه از پرندگان آبزی که با منقار متمایزشان قابل شناسایی هستند


  • اول از همه ما باید مناطق مشکل را شناسایی کنیم.

  • Scientists have identified the gene responsible for the disease.


    دانشمندان ژن مسئول این بیماری را شناسایی کرده اند.

  • As yet they have not identified a buyer for the company.


    آنها هنوز خریدار این شرکت را شناسایی نکرده اند.

  • to identify a need/factor/source/cause


    برای شناسایی نیاز/عامل/منبع/علت

  • They are trying to identify what is wrong with the present system.


    آنها در تلاشند تا تشخیص دهند که چه چیزی در سیستم فعلی اشتباه است.


  • در بسیاری از موارد، لباس هایی که افراد می پوشند، آنها را به عنوان متعلق به یک طبقه اجتماعی خاص شناسایی می کند.

  • a serial number that uniquely identifies the disk


    شماره سریالی که دیسک را به طور منحصر به فرد شناسایی می کند

  • All three structures dated to the third century and were tentatively identified as shrines.


    هر سه بنا مربوط به قرن سوم هستند و به طور آزمایشی به عنوان زیارتگاه شناخته می شدند.

  • Did you identify all the pictures correctly?


    آیا همه تصاویر را به درستی شناسایی کردید؟

  • I could identify him easily if I saw him again.


    اگر دوباره او را می دیدم به راحتی می توانستم او را شناسایی کنم.

  • Jaime successfully identified all 45 different species.


    جیمی با موفقیت تمام 45 گونه مختلف را شناسایی کرد.

  • Most students failed to identify the quotation.


    اکثر دانش آموزان نتوانستند نقل قول را شناسایی کنند.

  • Ms. Wilson was publicly identified as a CIA operative.


    خانم ویلسون علناً به عنوان یک عامل سیا معرفی شد.

  • The newspaper declined to identify the source of the allegations.


    این روزنامه از شناسایی منبع این اتهامات خودداری کرد.

  • Business trends are rapidly identified by this system.


    روندهای تجاری به سرعت توسط این سیستم شناسایی می شوند.

  • He has stepped up efforts to identify and acquire other small companies.


    او تلاش‌ها را برای شناسایی و تصاحب سایر شرکت‌های کوچک افزایش داده است.

  • The new test will enable us to identify more accurately patients who are most at risk.


    آزمایش جدید ما را قادر می سازد تا بیمارانی را که بیشتر در معرض خطر هستند شناسایی کنیم.

  • The researchers hope to identify ways to improve the treatment.


    محققان امیدوارند راه هایی را برای بهبود درمان شناسایی کنند.

  • a computer program to automatically identify any query ending with a question mark


    یک برنامه کامپیوتری برای شناسایی خودکار هر پرسشی که با علامت سوال ختم می شود

  • We have not yet clearly identified the source of the pollution.


    ما هنوز به طور واضح منبع آلودگی را شناسایی نکرده ایم.

  • Scientists have identified a link between diet and cancer.


    دانشمندان ارتباط بین رژیم غذایی و سرطان را شناسایی کرده اند.

  • I recognized him as soon as he came in the room.


    به محض اینکه وارد اتاق شد او را شناختم.

  • The victim has not yet been named.


    هنوز نام قربانی اعلام نشده است.

  • I could just make out a figure in the darkness.


    من فقط می توانستم یک شکل را در تاریکی تشخیص دهم.

  • Even the smallest baby can identify its mother by her voice.


    حتی کوچکترین نوزاد هم می تواند مادرش را با صدایش تشخیص دهد.

  • The gunman in Wednesday's attack has been identified as Lee Giggs, an unemployed truck driver.


    عامل حمله روز چهارشنبه لی گیگز، یک راننده کامیون بیکار شناسایی شده است.

synonyms - مترادف

  • تاسيس كردن

  • ascertain


    مشخص کردن


  • توصیف کردن


  • تعیین کنید


  • تمیز دادن

  • recogniseUK


    تشخیص انگلستان

  • recognizeUS


    ایالات متحده را بشناسد

  • discern


    تشخیص دادن


  • كشف كردن


  • انگشت


  • دانستن


  • پیدا کردن


  • تصميم گرفتن

  • deduce


    استنباط

  • divine


    الهی

  • fix


    ثابت

  • intuit


    شهود

  • substantiate


    اثبات کردن

  • validate


    تایید اعتبار

  • verify


    تایید کنید


  • نام

  • pinpoint


    محل


  • نقطه


  • پرچم


  • تشخیص


  • فرت کردن

  • diagnose


    کشف کردن

  • ferret out





antonyms - متضاد

  • اشتباه

  • confuse


    گیج کردن

  • misidentify


    اشتباه شناسایی کردن

  • misinterpret


    سوء تعبیر کند

  • confound


    سوء تفاهم کردن

  • misapprehend


    تصور غلط

  • misconceive


    سوء تعبیر کردن

  • misconstrue


    سوء تفاهم

  • misunderstand


    اشتباه محاسبه کند

  • miscalculate


    اشتباه حساب کردن

  • miscount


    سوء استفاده

  • misdeem


    قضاوت نادرست

  • misjudge


    بد دانستن

  • misknow


    اشتباه خوانده شود

  • misread


    بیش از حد

  • overestimate


    نادیده گرفتن


  • دست کم گرفتن

  • underestimate


    اشتباه بزرگ

  • blunder


    خرابی

  • botch


    چاقو

  • bungle


    از دست دادن


  • مخلوط کردن


  • اشتباه درک کردن

  • misperceive


    اشتباه فهمیدن

  • miscomprehend


    به هم ریختن

  • muddle up


    بی توجهی

  • neglect


    تحریف کردن

  • distort


    چشم پوشی

  • disregard




لغت پیشنهادی

chorus

لغت پیشنهادی

cargo

لغت پیشنهادی

though