ignore

base info - اطلاعات اولیه

ignore - چشم پوشی

verb - فعل

/ɪɡˈnɔːr/

UK :

/ɪɡˈnɔː(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ignore] در گوگل
description - توضیح
  • to deliberately pay no attention to something that you have been told or that you know about


    عمداً به چیزی که به شما گفته شده یا از آن اطلاع دارید توجه نکنید

  • to behave as if you had not heard or seen someone or something


    طوری رفتار کنید که انگار کسی یا چیزی را نشنیده اید یا ندیده اید

  • to intentionally not listen or give attention to


    به عمد گوش ندادن یا توجه نکردن


  • توجه نکردن به چیزی یا کسی


  • اما توضیح دیگری نیز برای او آمده بود که می‌دانست نباید نادیده بگیرد.

  • Habermas rejects this analysis because the level of communicative action can have an impact on the process of modernization that Marcuse ignored.


    هابرماس این تحلیل را رد می‌کند، زیرا سطح کنش ارتباطی می‌تواند بر فرآیند مدرن‌سازی که مارکوزه نادیده گرفته بود، تأثیر بگذارد.

  • Someone made a rude noise which the teacher decided to ignore.


    یک نفر صدای بی ادبانه ای به راه انداخت که معلم تصمیم گرفت آن را نادیده بگیرد.

  • As the tree burned, it sighed at what happiness it had ignored, and each sigh made a loud popping noise.


    در حالی که درخت می سوخت، آهی کشید از خوشحالی که نادیده گرفته بود، و هر آه صدایی بلند می داد.

  • Now that she had lost all her wealth she was ignored by former friends.


    حالا که تمام ثروتش را از دست داده بود، توسط دوستان سابق نادیده گرفته شد.

  • He ignored Cranston's excited pleas to hurry and went over to the window unrolling them carefully.


    او به التماس های هیجان زده کرانستون برای عجله اعتنا نکرد و به سمت پنجره رفت و آنها را با دقت باز کرد.

  • The waiter totally ignored Glen and served a girl who had come up beside him.


    پیشخدمت کاملاً به گلن توجهی نکرد و به دختری که در کنار او آمده بود خدمت کرد.

  • Olivia was sitting with a group of social admin people who were all ignoring her.


    اولیویا با گروهی از ادمین های اجتماعی نشسته بود که همه او را نادیده می گرفتند.

  • Just ignore him and he'll stop pestering you.


    فقط او را نادیده بگیرید و او از آزار شما دست بردارد.

  • My father's always telling me what to do but I usually just ignore him.


    پدرم همیشه به من می‌گوید چه کار کنم، اما من معمولاً او را نادیده می‌گیرم.

  • Fox is a greedy billionaire who ignores his daughter and ends up turning her into gold.


    فاکس یک میلیاردر حریص است که دخترش را نادیده می گیرد و در نهایت او را به طلا تبدیل می کند.

  • Don't ignore me when I'm talking to you!


    وقتی دارم باهات حرف میزنم از من غافل نشو!

  • She ignored my question and continued her story.


    او به سوال من توجهی نکرد و داستان خود را ادامه داد.

  • Ignoring my warnings, he dived straight into the shallow water.


    او بدون توجه به هشدارهای من، مستقیماً در آب کم عمق شیرجه زد.

  • The school board has continually ignored the complaints of parents.


    هیئت مدیره مدرسه به طور مداوم شکایات والدین را نادیده گرفته است.


  • با این حال، به همان اندازه اشتباه است که فکر کنیم می توان ابعاد عملی زندگی را نادیده گرفت.

  • It was very stupid of you to ignore your mother's advice.


    خیلی احمقانه بود که به توصیه مادرت توجه نکردی.

example - مثال
  • He ignored all the ‘No Smoking’ signs and lit up a cigarette.


    او تمام تابلوهای «سیگار ممنوع» را نادیده گرفت و سیگاری روشن کرد.

  • I made a suggestion but they chose to ignore it.


    من پیشنهادی دادم اما آنها ترجیح دادند آن را نادیده بگیرند.

  • We cannot afford to ignore their advice.


    ما نمی توانیم توصیه های آنها را نادیده بگیریم.

  • to ignore a warning/a problem/an issue


    نادیده گرفتن یک هشدار/یک مشکل/یک مشکل

  • She deliberately ignored my question and changed the subject.


    او عمداً به سؤال من توجهی نکرد و موضوع را تغییر داد.

  • We can't ignore the fact that there is a huge problem here.


    ما نمی توانیم این واقعیت را نادیده بگیریم که یک مشکل بزرگ در اینجا وجود دارد.

  • His work was largely ignored and forgotten for 30 years.


    آثار او تا حد زیادی به مدت 30 سال نادیده گرفته شد و فراموش شد.


  • بسیاری از تحقیقات علوم اجتماعی به سادگی این بخش ها را نادیده می گیرند.

  • The government has completely ignored the wishes of the public.


    دولت به کلی خواسته های مردم را نادیده گرفته است.

  • She ignored him and carried on with her work.


    او را نادیده گرفت و به کار خود ادامه داد.

  • If he tries to start an argument just ignore him.


    اگر سعی می کند بحثی را شروع کند، او را نادیده بگیرید.

  • He blithely ignored her protests and went on talking.


    او با کمال میل اعتراضات او را نادیده گرفت و به صحبت ادامه داد.

  • Her mother's opinions on how babies should be cared for were freely given and duly ignored.


    نظرات مادرش در مورد نحوه مراقبت از نوزادان آزادانه ارائه شد و به درستی نادیده گرفته شد.

  • Hill wilfully ignored the conventions of the banking world.


    هیل عمداً قوانین دنیای بانکداری را نادیده گرفت.

  • I've learned to ignore all of my sister's hurtful comments.


    من یاد گرفته ام که تمام نظرات آزاردهنده خواهرم را نادیده بگیرم.


  • به نظر می رسد مردم بسیار مایل به نادیده گرفتن خطرات هستند.

  • Safety guidelines had been blatantly ignored.


    دستورالعمل های ایمنی آشکارا نادیده گرفته شده بود.

  • Scientists have tended to ignore these creatures.


    دانشمندان تمایل به نادیده گرفتن این موجودات دارند.

  • Social services routinely ignore the problems facing at-risk young women.


    خدمات اجتماعی به طور معمول مشکلات زنان جوان در معرض خطر را نادیده می گیرند.

  • The diesel fumes from Oxford's buses are not easily ignored.


    دود گازوئیل اتوبوس های آکسفورد را نمی توان به راحتی نادیده گرفت.

  • The managers have conveniently ignored these statistics.


    مدیران به راحتی این آمار را نادیده گرفته اند.

  • He continued eating, deciding to ignore her.


    او به خوردن ادامه داد و تصمیم گرفت او را نادیده بگیرد.

  • I shrugged, pretending to ignore him.


    شانه هایم را بالا انداختم و وانمود کردم که او را نادیده گرفته ام.

  • She sat at her desk and studiously ignored me.


    پشت میزش نشست و با دقت به من توجهی نکرد.

  • She can be really irritating but I try to ignore her.


    او می تواند واقعا تحریک کننده باشد اما من سعی می کنم او را نادیده بگیرم.

  • Safety regulations are being ignored by company managers in the drive to increase profits.


    مقررات ایمنی توسط مدیران شرکت در تلاش برای افزایش سود نادیده گرفته می شود.

  • How can the government ignore the wishes of the majority?


    چگونه دولت می تواند خواسته های اکثریت را نادیده بگیرد؟

  • I smiled at her but she just ignored me.


    من به او لبخند زدم اما او به من توجهی نکرد.

  • They ignored our warnings.


    آنها هشدارهای ما را نادیده گرفتند.

  • The mayor ignored the hecklers and went on with her speech.


    شهردار نادیده گرفته شد و به سخنان خود ادامه داد.

synonyms - مترادف
  • disregard


    بی توجهی


  • نادیده گرفتن


  • از دست دادن

  • discount


    تخفیف

  • neglect


    روگذر

  • overpass


    جست و خیز کردن

  • skip


    میان بر

  • bypass


    بدبینی

  • misheed


    بی توجه

  • unheed


    سفید کردن

  • whitewash


    اجتناب کردن


  • راضی کردن

  • connive


    طفره رفتن

  • evade


    حذف کردن

  • exclude


    فراموش کردن


  • رد کردن

  • omit


    اندک


  • بی خیال


  • براق بیش از

  • unmind


    بیخیال


  • عبور کردن

  • gloss over


    به آن توجهی نکنید


  • هل دادن به کناره


  • شانه بالا انداختن

  • pay no heed to


    غافل بودن


  • پلک زدن در


  • مسواک زدن

  • be oblivious to


    رها شدن از

  • blink at



  • dispense with


antonyms - متضاد

  • اذعان

  • heed


    توجه

  • recogniseUK


    تشخیص انگلستان

  • recognizeUS


    ایالات متحده را بشناسد


  • قدردانی


  • اطلاع

  • realiseUK


    RealiseUK

  • realizeUS


    realizeUS

  • cognize


    شناختن


  • دانستن


  • توجه داشته باشید


  • درک

  • see


    دیدن


  • نشانی

  • avow


    قول


  • آگاه باشید


  • آگاه بودن از

  • be conscious of


    توجه کنید


  • توجه کن به


  • ستایش


  • سلام کردن

  • praise


    سلام

  • greet


    تگرگ

  • salute


    سر تکان دادن به

  • hail


    به


  • سیگنال به



لغت پیشنهادی

alienated

لغت پیشنهادی

peeved

لغت پیشنهادی

volumes