safety

base info - اطلاعات اولیه

safety - ایمنی

noun - اسم

/ˈseɪfti/

UK :

/ˈseɪfti/

US :

family - خانواده
safe
بی خطر
unsafe
ناامن
safely
بدون خطر
google image
نتیجه جستجوی لغت [safety] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • مکانی که کودکان بتوانند در امنیت بازی کنند

  • He was kept in custody for his own safety.


    او برای امنیت خودش در بازداشت نگه داشته شد.

  • measures to ensure patient safety


    اقدامات لازم برای اطمینان از ایمنی بیمار

  • His behaviour endangered the safety of the public.


    رفتار او امنیت مردم را به خطر انداخت.

  • The police are concerned for the safety of the 12-year-old boy who has been missing for three days.


    نگرانی پلیس برای سلامت پسر 12 ساله ای که سه روز است مفقود شده است.

  • I'm worried about the safety of the treatment.


    من نگران ایمنی درمان هستم.


  • یک کمپین محلی برای بهبود ایمنی جاده ها

  • People worry about food safety (= food that could be harmful to health).


    مردم نگران ایمنی غذا هستند (= غذایی که می تواند برای سلامتی مضر باشد).

  • breaches of fire safety regulations


    نقض مقررات ایمنی آتش نشانی

  • safety standards/measures/precautions


    استانداردهای ایمنی / اقدامات / اقدامات احتیاطی

  • safety concerns/issues


    نگرانی/مسائل ایمنی

  • The airline has an excellent safety record.


    این شرکت هواپیمایی دارای سابقه ایمنی عالی است.

  • a safety hazard (= something that is not safe)


    خطر ایمنی (= چیزی که ایمن نیست)


  • افسر ایمنی (= کسی که وظیفه اش تضمین ایمنی است)

  • They reached safety seconds before the building was engulfed in flames.


    آنها چند ثانیه قبل از اینکه ساختمان در آتش سوخت به ایمنی رسیدند.

  • I managed to swim to safety.


    من موفق شدم به سمت امن شنا کنم.

  • We watched the lions from the safety of the car.


    ما شیرها را از ایمنی ماشین تماشا کردیم.

  • When cycling on the roads, remember: safety first.


    هنگام دوچرخه سواری در جاده ها، به یاد داشته باشید: ابتدا ایمنی.

  • The house has to be rearranged with a view to child safety.


    خانه باید با در نظر گرفتن امنیت کودکان بازسازی شود.

  • The people want to be able to walk the streets at night in safety.


    مردم می‌خواهند بتوانند شب‌ها با خیال راحت در خیابان‌ها راه بروند.

  • The refugees finally reached a place of safety.


    پناهندگان سرانجام به مکان امنی رسیدند.

  • Walkways allow visitors to enter the caves in perfect safety.


    راهروها به بازدیدکنندگان این امکان را می دهند که با امنیت کامل وارد غارها شوند.

  • The stairs are fitted with handrails either side for safety.


    پله ها برای ایمنی از دو طرف نرده ها تعبیه شده اند.

  • The seat is bolted in place for added safety.


    صندلی برای ایمنی بیشتر در جای خود پیچ ​​شده است.

  • She called for tougher safety standards for child car seats.


    او خواستار استانداردهای ایمنی سخت‌تر برای صندلی‌های ماشین کودک شد.

  • For safety reasons, children should not operate the machine unsupervised.


    به دلایل ایمنی، کودکان نباید دستگاه را بدون نظارت کار کنند.

  • New safety legislation will be introduced next year.


    قانون ایمنی جدید سال آینده معرفی خواهد شد.

  • The building was evacuated for safety reasons.


    ساختمان به دلایل ایمنی تخلیه شد.

  • The car has many safety features, including anti-skid braking.


    این خودرو دارای ویژگی های ایمنی بسیاری از جمله ترمز ضد لغزش است.

  • The plan was rejected by the government nuclear safety watchdog.


    این طرح توسط سازمان دیده بان ایمنی هسته ای دولت رد شد.

  • The playground was closed down on safety grounds.


    زمین بازی به دلایل ایمنی تعطیل شد.

synonyms - مترادف

  • حفاظت


  • امنیت


  • رفاه


  • اهميت دادن

  • preservation


    حفظ

  • safekeeping


    نگهداری

  • asylum


    پناهندگی

  • conservation


    محافظت کردن

  • protecting


    دفاع بریتانیا

  • safeguarding


    دفاع آمریکا

  • defenceUK


    مصونیت

  • defenseUS


    ایمنی

  • immunity


    رستگاری

  • safeness


    محافظ

  • salvation


    اطمینان

  • shielding


    نگهبانی

  • assurance


    نفوذ ناپذیری

  • guarding


    تخلف ناپذیری

  • impregnability


    آسیب ناپذیری

  • inviolability


    پناه

  • invulnerability


    تندرستی


  • نگهداری ایمن

  • well-being


    امنیت عمومی

  • safe keeping


    دفاع شخصی


  • پوشش

  • self-defense


    جایگاه مقدس


  • سپر

  • refuge


    صفحه نمایش

  • sanctuary


  • shield



antonyms - متضاد
  • endangerment


    به خطر افتادن


  • خطر

  • imperilment


    به خطر انداختن


  • تهدید


  • آسیب پذیری

  • peril


    پریشانی

  • vulnerability


    ناامنی

  • jeopardy


    بی ثباتی

  • distress


    قرار گرفتن در معرض بیماری

  • insecurity


    مشکل

  • precariousness



  • hazard



لغت پیشنهادی

Brahman

لغت پیشنهادی

rival

لغت پیشنهادی

adoptee