condition
condition - وضعیت
noun - اسم
UK :
US :
پیش شرط
نرم کننده
شرطی سازی
مشروط
بدون قید و شرط
---
---
حالتی که چیزی در آن قرار دارد، به خصوص اینکه وضعیت فیزیکی آن چقدر خوب یا بد است
چقدر سالم یا تناسب اندام هستید
something that you must agree to in order for something to happen especially when this is included in a contract
چیزی که شما باید با آن موافقت کنید تا اتفاقی بیفتد، به خصوص زمانی که در قرارداد گنجانده شده باشد
چیزی که باید وجود داشته باشد یا ابتدا اتفاق بیفتد، قبل از اینکه اتفاق دیگری رخ دهد
یک بیماری یا مشکل سلامتی که شما را برای همیشه یا برای مدت طولانی تحت تاثیر قرار می دهد
the situation or state of a particular group of people especially when they have problems and difficulties
وضعیت یا وضعیت یک گروه خاص از مردم، به ویژه زمانی که آنها مشکلات و مشکلاتی دارند
چگونه چیزی به نظر می رسد و آیا آسیب دیده است، کار می کند یا نه
the condition of something at a particular time – use this especially when something is in bad condition because it has not been well looked after
وضعیت چیزی در یک زمان خاص - از آن استفاده کنید به خصوص زمانی که چیزی در شرایط بدی است زیرا به خوبی از آن مراقبت نشده است
اگر چیزی در وضعیت بدی باشد، آسیب دیده، کثیف، درست کار نمی کند و غیره
used especially about clothes furniture or buildings that are in bad condition because they are old and have been used a lot
مخصوصاً در مورد لباس ها، مبلمان یا ساختمان هایی که به دلیل قدیمی بودن و استفاده زیاد در وضعیت بدی هستند استفاده می شود
در مورد لباس ها یا کتاب های قدیمی و پاره استفاده می شود
در مورد ساختمانی استفاده شده است که در وضعیت بسیار بدی قرار دارد زیرا از آن مراقبت نشده است
used about a building or area that is in bad condition especially because the people who live there do not have enough money to look after it properly
در مورد ساختمان یا منطقه ای که در وضعیت بدی است استفاده می شود، به ویژه به این دلیل که مردمی که در آنجا زندگی می کنند پول کافی برای مراقبت از آن ندارند.
used about something such as a house or piece of land that is in very bad condition because it has been empty for a very long time
در مورد چیزی مانند خانه یا زمینی که در وضعیت بسیار بدی است استفاده می شود، زیرا برای مدت طولانی خالی بوده است.
used about something that is old and in bad condition because it has been used a lot and treated roughly
در مورد چیزی که قدیمی و در وضعیت بدی است استفاده می شود زیرا بسیار مورد استفاده قرار گرفته و به طور تقریبی با آن برخورد شده است
used about furniture and other structures that are in such bad condition that they look as if they would break if you tried to use them
در مورد مبلمان و سازه های دیگر که در شرایط بدی هستند استفاده می شود که به نظر می رسد اگر بخواهید از آنها استفاده کنید شکسته می شوند
در مورد وسیله نقلیه یا ماشینی استفاده می شود که آنقدر قدیمی است که به درستی کار نمی کند
اگر چیزی در حال خراب شدن باشد، به تدریج تکه تکه می شود، زیرا قدیمی یا بد ساخته شده است
if a vehicle or machine is on its last legs, it has been used so much and is in such bad condition that you will soon not be able to use it anymore
اگر وسیله نقلیه یا ماشینی در آخرین پایه خود باشد، آنقدر استفاده شده است و در وضعیت بدی قرار دارد که به زودی دیگر نمی توانید از آن استفاده کنید.
اگر چیزی روزهای بهتری را دیده باشد، به آن خوبی که بود نیست
چیزی که در شرایط خوبی است شکسته نیست و هیچ علامت یا چیز دیگری در آن وجود ندارد
in good condition – used especially about a person or part of their body or about something that has had a lot of use or is rather old
در شرایط خوب - مخصوصاً در مورد یک شخص یا قسمتی از بدن او یا چیزی که استفاده زیادی داشته یا نسبتاً قدیمی است استفاده می شود.
something that is in perfect or mint condition looks as good or works as well as when it was new especially because it has not been used or touched very much
چیزی که در شرایط عالی یا سالم است به خوبی به نظر می رسد یا کار می کند و همچنین زمانی که جدید بوده است، به خصوص به این دلیل که زیاد استفاده نشده یا لمس نشده است.
something that is as good as new is almost as good as when it was new – used about things that have recently been cleaned or repaired
چیزی که به خوبی جدید است تقریباً به خوبی زمانی است که جدید بود - در مورد چیزهایی که اخیراً تمیز یا تعمیر شده اند استفاده می شود
to make a person or an animal think or behave in a certain way by influencing or training them over a period of time
وادار کردن شخص یا حیوانی به روشی خاص با تأثیرگذاری یا آموزش آنها در یک دوره زمانی خاص فکر کند یا رفتار کند.
برای کنترل یا تصمیم گیری در مورد راهی که در آن چیزی می تواند اتفاق بیفتد یا وجود داشته باشد
برای حفظ سلامت مو یا پوست با قرار دادن مایع مخصوص روی آن
something stated in a contract agreement or insurance policy that must be done or must be true otherwise the contract agreement or policy will be ended or will not remain in force
چیزی که در یک قرارداد، توافق نامه یا بیمه نامه آمده است که باید انجام شود یا باید درست باشد در غیر این صورت قرارداد، قرارداد یا بیمه نامه به پایان می رسد یا به قوت خود باقی نمی ماند.
حالت خاصی که چیزی یا کسی در آن قرار دارد
وضعیت فیزیکی که کسی یا چیزی در آن قرار دارد و تحت تأثیر آن قرار دارد
هر یک از انواع مختلف بیماری
در شرایط بکر/عالی/عالی بودن
بسیاری از نقاشی ها در وضعیت بدی هستند.
وضعیت جاده ها بد است.
او اضافه وزن دارد و از وضعیت خوبی برخوردار نیست (= از نظر جسمی مناسب نیست).
موتورسوار دیشب در وضعیت بحرانی (= در خطر مرگ) در بیمارستان بود.
در وضعیت پایدار/جدی
شما در هیچ شرایطی (= خیلی مریض/بیمار و غیره) نیستید که بتوانید جایی بروید.
در حال خود (= چون حامله است) سیگار نکشد.
حال او بدتر شده است.
آیا فرزند شما هر نوع بیماری پزشکی دارد که ما باید در مورد آن بدانیم؟
او وضعیت سلامتی وخیمی دارد.
یک بیماری قلبی/پوستی
او از بیماری قلبی جدی رنج می برد.
این دارو برای درمان بیماری هایی مانند صرع استفاده می شود.
working/living conditions
شرایط کار / زندگی
economic/market conditions
شرایط اقتصادی/بازار
آنها تحت شرایط وحشتناکی کار می کردند.
اعتصاب بر سر حقوق و شرایط
برای بهبود شرایط برای کارگران
او در شرایط فقر بزرگ شد.
گیاهان در شرایط خنک و مرطوب بهترین رشد را دارند.
قایق در شرایط نامساعد جوی غرق شد.
dry/wet/harsh conditions
شرایط خشک / مرطوب / سخت
مطالعات نشان می دهد که این دارو تحت شرایط خاصی ممکن است مضر باشد.
extreme environmental conditions
شرایط محیطی شدید
treacherous driving conditions
شرایط رانندگی خائنانه
شرایط امروز برای قایقرانی ایده آل است.
پیشنهاد مشروط به شرایط خاصی است.
آنها موافقت کردند که ماشین را به ما قرض دهند به شرطی که (= فقط اگر) آن را قبل از آخر هفته برگردانیم.
مقامات به شرط ناشناس ماندن صحبت کردند.
آنها پول را به یک شرط به ما می دهند و آن اینکه ظرف شش ماه آن را پس بدهیم.
nonessential
غیر ضروری
nonnecessity
غیرضروری
اضافی
گزینه
luxury
لوکس
indulgence
زیاده خواهی
درمان شود
frill
زواید
amenity
تسهیلات، رفاه
non-essential
رضایت
gratification
امتیاز
perk
راحتی
inessential
اوقات فراغت
اسراف
leisure
مجلل
extravagance
تجملات
opulence
گزاف
lavishness
لذت گرایی
exorbitance
لذت بسیار
hedonism
delight
superfluity