roughly
roughly - تقریبا
adverb - قید
UK :
US :
نه دقیقا
نه به آرامی و نه با دقت
تقریبا
بدون مراقبت زیاد برای ساختن چیزی عالی
به روشی خشن یا عصبانی
violently
با خشونت
مارتین تقریباً 150000 دلار در سال درآمد دارد.
یک آشپزخانه جدید تقریباً 6000 دلار هزینه دارد.
در واقع این تقریباً به اندازه هر کسی است.
تئوفیلین تقریباً به اندازه کافئین قوی است. تئوبرومین هفت برابر ضعیف تر از هر دو است.
این قطعه یک بلوک چوبی تقریباً تراشیده شده با میخ هایی است که به بازوها، سینه و صورت کوبیده شده است.
تراز اولیه آن تقریباً به سمت کاستور ادامه یافت، با این حال، با یک مسیر خندقی که توسط مرزهای مختلف محصور شده بود.
Its original alignment was roughly continued towards Castor, however by a ditched trackway flanked by various enclosure boundaries.
طبق این قرارداد، موندادوری به تقریباً مساوی تقسیم می شد که هر کدام حدود 800 میلیون دلار آمریکا ارزش داشت.
Under the agreement Mondadori was to be split into roughly equal halves, each worth around US$800 million.
جیل تقریباً چهار ساعت در روز را صرف کار روی کتاب خود می کند.
تا زمانی که تقریباً می دانید چگونه این کار را انجام دهید، خوب است.
رنگ ها تقریباً برای برجسته بودن در مطالعات آزمایشی با ناظران سالم مطابقت داشتند.
آن مرد تقریباً هم سن من بود.
خط عقب، تقریباً در خط اصلی از طریق جاده، دقیقاً همین است.
او به سختی مرا به سمت در هل داد.
بله، تقریباً این پاسخ درست است.
فروش تقریباً 10 درصد افزایش یافته است.
ما تقریباً در نیمه راه بین اینجا و ساحل زندگی می کنیم.
همه آنها تقریباً در یک زمان ترک کردند.
به طور کلی، هفته ای پنجاه نامه در این زمینه دریافت می کنیم.
او را به سختی از سر راه هل داد.
او تقریباً پرسید: چه می خواهید؟
roughly plastered walls
دیوارهای تقریباً گچ کاری شده
تقریباً 2.25 میلیون افزایش داشته است.
Roughly speaking, it's 2.25 million.
به طور کلی، 2.25 میلیون است.
ما تقریباً سلیقه های مشابه داریم/تقریباً یکسان هستیم.
گوجه فرنگی ها را به صورت ریز خرد کنید.
بچه ها را به شدت به یک طرف هل داد.
و اینجا چه خبر است؟ او به طور تقریبی گفت.
چمدان را به شدت به کناری هل داد.
The town’s population has roughly doubled.
جمعیت این شهر تقریباً دو برابر شده است.
در سال 2006 حدود 104.8 میلیون دلار برای بلیط های لاتاری هزینه شد.
در باره
تقریبا
دور و بر
عملا
نزدیک
practically
نزدیک شدن
مقداری
approaching
در حدود
گفتن
circa
بسیار
پسندیدن
آزادانه
فقط درمورد
loosely
کم و بیش، تقریبا
نزدیک به
چیزی مثل
یا بیشتر
نه چندان دور
میدان
یا در اطراف
مثبت یا منفی
or thereabouts
در همسایگی
در حال رفتن برای
در محدوده ی
از ترتیب از
در ناحیه ی
بعلاوه منها
آنجا یا آنجا
plus-minus
در مجاورت
دقیقا
موکدا
strictly
به معنای واقعی کلمه
به طور مشخص
به صراحت
explicitly
به درستی
accurately
به طور کامل
thoroughly
مستقیما
کاملا
squarely
به صورت کامل
قطعا
مثبت
correctly
دم دستی
براستی
فقط
به طور جامع
positively
بدون ابهام
smack-dab
بدون اشتباه
با دقت
wholly
در واقع
utterly
exhaustively
expressly
unequivocally
unerringly
comprehensively
scrupulously
exactingly