indeed

base info - اطلاعات اولیه

indeed - در واقع

adverb - قید

/ɪnˈdiːd/

UK :

/ɪnˈdiːd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [indeed] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Thank you very much indeed!


    واقعا از شما ممنونم!

  • I was very sad indeed to hear of your father's death.


    واقعا از شنیدن خبر فوت پدرت خیلی ناراحت شدم.

  • The last three months have been very good indeed for the company.


    سه ماه گذشته واقعاً برای این شرکت بسیار خوب بوده است.

  • ‘Was he very angry?’ ‘Indeed he was.’


    آیا او خیلی عصبانی بود؟ در واقع او بود.

  • ‘Do you agree?’ ‘Indeed I do/Yes, indeed.’


    آیا موافق هستید؟

  • ‘You said you'd help?’ ‘I did indeed—yes.’


    «تو گفتی که کمک می‌کنی؟» «من واقعاً انجام دادم - بله.»

  • It is indeed a remarkable achievement.


    این در واقع یک دستاورد قابل توجه است.

  • I don't mind at all. Indeed I would be delighted to help.


    اصلا برام مهم نیست در واقع، من خوشحال خواهم شد کمک کنم.

  • Today's youth live in a more affluent society than their grandparents, indeed even their parents.


    جوانان امروزی در جامعه ای مرفه تر از پدربزرگ ها و مادربزرگ ها و در واقع حتی والدینشان زندگی می کنند.

  • A ghost indeed! I've never heard anything so silly.


    واقعا یک روح! من هرگز چیزی به این احمقانه نشنیده بودم.

  • ‘Why did he do it?’ ‘Why indeed?’


    چرا این کار را کرد؟ چرا واقعا؟

  • Indeed it could be the worst environmental disaster in Europe this century.


    در واقع، این می تواند بدترین فاجعه زیست محیطی اروپا در قرن حاضر باشد.

  • Evidence suggests that errors may indeed be occurring.


    شواهد حاکی از آن است که ممکن است در واقع اشتباهاتی رخ دهد.

  • We live in strange times indeed.


    ما واقعاً در دوران عجیبی زندگی می کنیم.

  • Many people are very poor indeed.


    بسیاری از مردم واقعاً بسیار فقیر هستند.

  • Is this your dog? It is indeed./Indeed it is.


    این سگ شماست؟ «این واقعاً است.»/«حقیقت است».

  • Yes I did indeed say that.


    بله، من واقعاً این را گفتم.

  • For such creatures, speed is not important - indeed it is counterproductive.


    برای چنین موجوداتی، سرعت مهم نیست - در واقع نتیجه معکوس دارد.

  • I am happy indeed proud to be associated with this project.


    من خوشحالم و واقعاً افتخار می کنم که با این پروژه همراه هستم.

  • She said she won't come back until Monday. Won't she indeed?


    او گفت تا دوشنبه برنمی گردد. آیا او، در واقع؟

  • When will we get a pay rise? When indeed?


    کی افزایش حقوق خواهیم داشت؟ واقعا کی؟

  • If he has indeed quit his job I asked myself why is he still here?


    اگر او واقعاً کار خود را رها کرده است، از خودم پرسیدم، چرا او هنوز اینجاست؟

  • From a medical standpoint, the discovery may turn out to be very big news indeed.


    از نقطه نظر پزشکی، این کشف ممکن است در واقع یک خبر بسیار بزرگ باشد.


  • به راستی (= وقتی واقعاً به آن فکر می کنید)، چرا وقتی احساس می کنید سوپرمن هستید، باید به توصیه های یک پزشک کاملاً عمل کنید؟


  • یافتن کار غیرممکن بود و در واقع، ادامه یافتن کار سخت‌تر می‌شد.

synonyms - مترادف

  • قطعا


  • واقعا


  • براستی


  • در حقیقت


  • مسلما

  • undeniably


    غیر قابل انکار

  • undoubtedly


    بی شک

  • verily


    بسيار خوب

  • veritably


    مطمئنا


  • به طور قطعی

  • alright


    به وضوح

  • assuredly


    بدون شک

  • categorically


    به آسانی


  • زوج


  • آرام

  • doubtless


    غیر قابل بحث


  • بی چون و چرا


  • به طور غیر قابل بحث

  • forsooth


    بدون استدلال

  • genuinely


    بنابراین

  • inarguably


    خیلی خوب

  • incontestably


    نه

  • incontrovertibly


  • indisputably



  • plainly


  • unarguably


  • unquestionably


  • so



  • nay


antonyms - متضاد
  • doubtfully


    با شک

  • dubiously


    به طرز مشکوکی

  • indefinite


    نامعین

  • questionably


    سوال برانگیز

  • suspiciously


    با شک ایالات متحده

  • skepticallyUS


    بدبینانه انگلستان

  • scepticallyUK


    با بی اعتمادی

  • mistrustfully


    به طور نامحدود

  • doubtingly


    به طور نامشخص

  • indefinitely


    به طور مبهم

  • distrustfully


    به دروغ

  • indistinctly


    نادقیق

  • vaguely


    به صورت متقلبانه

  • falsely


    نادرست

  • inaccurately


    اشتباه

  • fraudulently


    خمیده

  • incorrectly


    با تردید

  • mistakenly


    اسکانت

  • askance


    آزمایشی

  • hesitantly


    بلاتکلیف

  • askant


    به طور نامطمئن

  • tentatively


    بی اراده

  • undecidedly


  • uncertainly


  • irresolutely


  • ambiguously


  • hesitatingly


لغت پیشنهادی

ears

لغت پیشنهادی

Austrian

لغت پیشنهادی

plausibility