ghost

base info - اطلاعات اولیه

ghost - روح

noun - اسم

/ɡəʊst/

UK :

/ɡəʊst/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ghost] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Do you believe in ghosts (= believe that they exist)?


    آیا به ارواح اعتقاد دارید (= باور کنید که آنها وجود دارند)؟

  • The ghost of her father had come back to haunt her.


    روح پدرش برای تعقیب او برگشته بود.

  • He looked as if he had seen a ghost (= looked very frightened)


    او طوری به نظر می رسید که انگار یک روح دیده است (= بسیار ترسیده به نظر می رسید)

  • The ghost hunters have so far found nothing.


    شکارچیان ارواح تاکنون چیزی پیدا نکرده اند.

  • The ghost of anti-Semitism still haunts Europe.


    شبح یهود ستیزی هنوز اروپا را فرا گرفته است.

  • There was a ghost of a smile on his face.


    شبحی از لبخند روی صورتش بود.

  • You don't have a ghost of a chance (= you have no chance).


    شبح شانسی نداری (= شانسی نداری).

  • When his career ended, he became a shadow of his former self.


    وقتی کارش به پایان رسید، سایه ای از خود سابقش شد.

  • My car finally gave up the ghost.


    ماشین من بالاخره روح را تسلیم کرد.

  • A priest was called in to exorcize the ghost.


    یک کشیش برای جن گیری روح فراخوانده شد.

  • He looked as pale as a ghost as he climbed out of the wrecked car.


    وقتی از ماشین خراب شده بیرون می‌رفت، مثل یک روح رنگ پریده به نظر می‌رسید.

  • The ghost of a hanged man is said to haunt the house.


    گفته می شود که شبح مردی که به دار آویخته شده، خانه را تسخیر کرده است.

  • Do you believe in ghosts?


    آیا به ارواح اعتقاد دارید؟

  • The gardens are said to be haunted by the ghost of a child who drowned in the river.


    گفته می شود این باغ ها توسط روح کودکی که در رودخانه غرق شده است، تسخیر شده است.

  • The ghost of the old dictator still lingers on.


    شبح دیکتاتور پیر هنوز پابرجاست.

  • A writer friend of his was ghosting the autobiography of a jockey.


    یکی از دوستان نویسنده او زندگی نامه یک جوکی را به صورت شبح می دید.

  • Most of Reagan's newspaper columns were ghosted for him.


    بیشتر ستون های روزنامه ریگان برای او شبح شده بود.


  • باید بهش پیام بدم یا فقط روح؟

  • I couldn't understand why I'd been ghosted.


    نمی‌توانستم بفهمم چرا شبح شده بودم.

  • They slid through the big gate and ghosted across the park.


    آنها از دروازه بزرگ عبور کردند و در سراسر پارک ارواح دیدند.

  • The big striker ghosted to the back post and scored.


    مهاجم بزرگ با شبح به تیرک عقب رفت و گلزنی کرد.

  • There are lots of stories about ghosts.


    داستان های زیادی در مورد ارواح وجود دارد.

synonyms - مترادف
  • phantom


    فانتوم


  • روح

  • spectreUK


    spectreUK

  • spook


    ترساندن

  • wraith


    wraith

  • apparition


    ظهور

  • phantasm


    خیال


  • سایه


  • پیشگام


  • چشم انداز

  • revenant


    یال ها


  • ایدولون

  • manes


    بازدید کننده

  • eidolon


    بوداخ

  • visitant


    ابله

  • bodach


    بوژی

  • bogey


    احمق

  • bogie


    خیال پردازی

  • duppy


    توهم

  • fantasm


    هت کردن

  • hallucination


    خالی از سکنه

  • hant


    متریال سازی انگلستان

  • haunt


    تحقق ایالات متحده

  • materialisationUK


    poltergeist

  • materializationUS


    حضور

  • poltergeist


    specterUS


  • جن

  • specterUS


    آتوآ

  • sprite


    کیهوا

  • atua


  • kehua


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

finally

لغت پیشنهادی

B-to-C

لغت پیشنهادی

rural