appertain

base info - اطلاعات اولیه

appertain - منصوب

verb - فعل

/ˌæpərˈteɪn/

UK :

/ˌæpəˈteɪn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [appertain] در گوگل
description - توضیح
  • to be connected to or belong to


    متصل شدن یا متعلق به

  • Next Trent had listed those facts appertaining to his own role.


    ترنت بعدی آن حقایق مربوط به نقش خودش را فهرست کرده بود.

example - مثال
  • She enjoyed the privileges appertaining to the office of chairman.


    او از امتیازات مربوط به دفتر رئیس برخوردار بود.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • be irrelevant


    بی ربط باشد

  • disconnect


    قطع شدن


  • جداگانه، مجزا

  • disjoin


    جدا کردن


  • تقسیم کنید

  • conceal


    پنهان کردن، پوشاندن

  • dissociate


    پنهان شدن


  • بخش


لغت پیشنهادی

aroused

لغت پیشنهادی

sweets

لغت پیشنهادی

bullheaded