creature

base info - اطلاعات اولیه

creature - موجود

noun - اسم

/ˈkriːtʃər/

UK :

/ˈkriːtʃə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [creature] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • respect for all living creatures


    احترام به همه موجودات زنده

  • alien/strange/mythical creatures


    موجودات بیگانه / عجیب / افسانه ای

  • octopuses and other sea creatures


    اختاپوس ها و دیگر موجودات دریایی

  • The dormouse is a shy, nocturnal creature.


    خوابگاه موجودی خجالتی و شبگرد است.

  • You pathetic creature!


    ای موجود رقت انگیز!

  • She was an exotic creature with long red hair and brilliant green eyes.


    او یک موجود عجیب و غریب با موهای بلند قرمز و چشمان سبز درخشان بود.

  • He always goes to bed at ten—he's a creature of habit (= he likes to do the same things at the same time every day).


    او همیشه ساعت ده به رختخواب می رود - او یک موجود عادت است (= دوست دارد هر روز همان کارها را در یک زمان مشخص انجام دهد).

  • Dogs are more social creatures than cats.


    سگ ها موجوداتی اجتماعی تر از گربه ها هستند.

  • I dreamt of evil creatures who were trying to catch me.


    من خواب موجودات شیطانی را دیدم که می خواستند مرا بگیرند.

  • It is awesome to see these magnificent creatures in flight.


    دیدن این موجودات باشکوه در حال پرواز بسیار عالی است.

  • The newborn young are helpless creatures and easy prey for birds.


    نوزادان تازه متولد شده موجوداتی درمانده و طعمه آسانی برای پرندگان هستند.

  • These timid little creatures exude a pungent smell when threatened.


    این موجودات کوچک ترسو در هنگام تهدید بوی تند خود را متصاعد می کنند.

  • Woodland creatures such as foxes and owls are increasingly common in towns.


    موجودات جنگلی مانند روباه و جغد به طور فزاینده ای در شهرها رایج هستند.


  • موجودی عجیب از سیاره ای دیگر

  • the wild creatures of the forest


    موجودات وحشی جنگل

  • Goblins and other dangerous creatures lurked inside the cave.


    گابلین ها و دیگر موجودات خطرناک در داخل غار کمین کرده بودند.


  • ما زمین را با همه موجودات زنده تقسیم می کنیم و وظیفه داریم ثروت آن را حفظ کنیم.

  • She was a sociable creature; she liked people.


    او موجودی اجتماعی بود. او مردم را دوست داشت

  • a complex/​unhappy creature


    موجود پیچیده/ناشاد

  • a poor/​sad/​charming creature


    موجودی فقیر / غمگین / جذاب

  • Rainforests are filled with amazing creatures.


    جنگل های بارانی پر از موجودات شگفت انگیز است.

  • Don't all living creatures have certain rights?


    آیا همه موجودات زنده از حقوق خاصی برخوردار نیستند؟

  • Blue whales are the largest creatures ever to have lived.


    نهنگ های آبی بزرگترین موجوداتی هستند که تا به حال زندگی کرده اند.

  • The unicorn is a mythical creature.


    اسب شاخدار موجودی افسانه ای است.

  • The film was about creatures from outer space.


    این فیلم در مورد موجوداتی از فضا بود.

  • The duck-billed platypus is a truly bizarre creature.


    پلاتی پوس منقار اردک موجودی واقعاً عجیب است.

  • John is a strange/weak/pathetic creature.


    جان موجودی عجیب/ضعیف/ رقت انگیز است.

  • A lovely blonde creature (= a beautiful blonde woman) walked into the room.


    یک موجود بلوند دوست داشتنی (= زن بلوند زیبا) وارد اتاق شد.

  • It seems clear to me that people are creatures of emotion.


    به نظر من روشن است که مردم مخلوق احساسات هستند.

synonyms - مترادف

  • حیوان

  • beast


    جانور

  • critter


    موجود

  • beastie


    وحشی

  • brute


    بی رحم


  • بودن


  • گونه ها

  • varmint


    ورمنت

  • organism


    ارگانیسم

  • quadruped


    چهارپا

  • insect


    حشره


  • موجود زنده


  • شکل زندگی

  • living entity


    روح زنده


  • حیوان پایین


  • موچود وحشی


  • وجود، موجودیت


  • چیز

  • entity


    مهره داران


  • پستاندار

  • vertebrate


    حیوان وحشی

  • mammal


    غیر آنتروپوئید


  • گوشتخوار

  • non-anthropoid


    جانور وحشی

  • carnivore


    حیات وحش

  • wild beast


    غیر انسانی

  • wildlife


    جانوران

  • nonhuman


    هیولا

  • fauna


    حیوان خانگی

  • monster


  • pet


antonyms - متضاد
  • abstract


    خلاصه

  • inanimate


    بی جان


  • گیاه


  • حیوان


  • مفهوم


  • اندیشه

  • nonhuman


    غیر انسانی

  • beast


    جانور

  • non-anthropoid


    غیر آنتروپوئید


  • موچود وحشی


  • حیوان پایین

لغت پیشنهادی

amortize

لغت پیشنهادی

expedited

لغت پیشنهادی

hobble