increasingly

base info - اطلاعات اولیه

increasingly - به طور فزاینده ای

adverb - قید

/ɪnˈkriːsɪŋli/

UK :

/ɪnˈkriːsɪŋli/

US :

family - خانواده
increase
افزایش دادن
increased
افزایش یافت
increasing
افزایش می یابد
google image
نتیجه جستجوی لغت [increasingly] در گوگل
description - توضیح

  • همیشه بیشتر و بیشتر


  • بیشتر و بیشتر

  • more often or to a greater degree


    اغلب یا به میزان بیشتری


  • رقابت برای ایالات متحده در محصولات مصرفی روز به روز دشوارتر می شود.

  • As the trial progressed, and the evidence mounted up it became increasingly difficult to take the plea seriously.


    با پیشرفت محاکمه و افزایش شواهد، جدی گرفتن این ادعا دشوارتر شد.

  • From the 1950s onward, these goals became increasingly entangled.


    از دهه 1950 به بعد، این اهداف به طور فزاینده ای در هم پیچیده شدند.

  • The campaign was snowballing and life was getting increasingly hectic.


    مبارزات انتخاباتی در حال گلوله برفی بود و زندگی به طور فزاینده ای شلوغ می شد.

  • Increasingly humans and animals are in competition for the same land.


    به طور فزاینده ای، انسان ها و حیوانات برای یک سرزمین در حال رقابت هستند.

  • The increase in manufacturing unit wage costs is at its lowest level since 1989 and is increasingly in line with Britain's main competitors.


    افزایش هزینه‌های دستمزد واحد تولیدی در پایین‌ترین سطح خود از سال 1989 است و به طور فزاینده‌ای با رقبای اصلی بریتانیا مطابقت دارد.

  • Modern economies are increasingly interdependent; policy-relevant research therefore requires large-scale, carefully targeted initiatives.


    اقتصادهای مدرن به طور فزاینده ای به یکدیگر وابسته هستند. بنابراین، تحقیقات مرتبط با سیاست نیازمند ابتکارات در مقیاس بزرگ و با دقت هدفمند است.

  • As the years passed, Celia became increasingly lonely and withdrawn.


    با گذشت سالها، سلیا به طور فزاینده ای تنها و گوشه گیر شد.

  • Increasingly people are relying on interactive media for a variety of services.


    مردم به طور فزاینده ای به رسانه های تعاملی برای انواع خدمات متکی هستند.

  • His primary insight being anatomical, Kuypers was concerned with increasingly powerful ways of tracing fibre connections.


    بینش اولیه او کالبدشناسی بود، کویپرز به روش‌های قدرتمندتر برای ردیابی اتصالات فیبر توجه داشت.

  • As resources become increasingly scarce, choices have to be made and priorities set.


    همانطور که منابع به طور فزاینده ای کمیاب می شوند، باید انتخاب هایی انجام شود و اولویت ها تعیین شود.

  • As she watched him Jody felt increasingly sure that she had made the right choice.


    جودی همانطور که او را تماشا می کرد، به طور فزاینده ای مطمئن شد که انتخاب درستی کرده است.

  • The rebel group's actions have become increasingly violent.


    اقدامات گروه شورشی به طور فزاینده ای خشونت آمیز شده است.

example - مثال
synonyms - مترادف

  • بیشتر

  • additionally


    علاوه بر این

  • further


    به علاوه

  • perceptibly


    به طور محسوس


  • از نو


  • به تدریج بیشتر

  • steadily more


    به طور پیوسته بیشتر

  • to a greater degree


    به درجه ای بیشتر

  • to a greater extent


    به میزان بیشتری


  • بیشتر و بیشتر

  • continuously more


    به طور مداوم بیشتر


  • به میزان فزاینده ای

  • with acceleration


    با شتاب

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

distant

لغت پیشنهادی

known

لغت پیشنهادی

bristling