increasingly
increasingly - به طور فزاینده ای
adverb - قید
UK :
US :
همیشه بیشتر و بیشتر
بیشتر و بیشتر
اغلب یا به میزان بیشتری
رقابت برای ایالات متحده در محصولات مصرفی روز به روز دشوارتر می شود.
As the trial progressed, and the evidence mounted up it became increasingly difficult to take the plea seriously.
با پیشرفت محاکمه و افزایش شواهد، جدی گرفتن این ادعا دشوارتر شد.
From the 1950s onward, these goals became increasingly entangled.
از دهه 1950 به بعد، این اهداف به طور فزاینده ای در هم پیچیده شدند.
The campaign was snowballing and life was getting increasingly hectic.
مبارزات انتخاباتی در حال گلوله برفی بود و زندگی به طور فزاینده ای شلوغ می شد.
Increasingly humans and animals are in competition for the same land.
به طور فزاینده ای، انسان ها و حیوانات برای یک سرزمین در حال رقابت هستند.
The increase in manufacturing unit wage costs is at its lowest level since 1989 and is increasingly in line with Britain's main competitors.
افزایش هزینههای دستمزد واحد تولیدی در پایینترین سطح خود از سال 1989 است و به طور فزایندهای با رقبای اصلی بریتانیا مطابقت دارد.
Modern economies are increasingly interdependent; policy-relevant research therefore requires large-scale, carefully targeted initiatives.
اقتصادهای مدرن به طور فزاینده ای به یکدیگر وابسته هستند. بنابراین، تحقیقات مرتبط با سیاست نیازمند ابتکارات در مقیاس بزرگ و با دقت هدفمند است.
As the years passed, Celia became increasingly lonely and withdrawn.
با گذشت سالها، سلیا به طور فزاینده ای تنها و گوشه گیر شد.
مردم به طور فزاینده ای به رسانه های تعاملی برای انواع خدمات متکی هستند.
His primary insight being anatomical, Kuypers was concerned with increasingly powerful ways of tracing fibre connections.
بینش اولیه او کالبدشناسی بود، کویپرز به روشهای قدرتمندتر برای ردیابی اتصالات فیبر توجه داشت.
همانطور که منابع به طور فزاینده ای کمیاب می شوند، باید انتخاب هایی انجام شود و اولویت ها تعیین شود.
جودی همانطور که او را تماشا می کرد، به طور فزاینده ای مطمئن شد که انتخاب درستی کرده است.
The rebel group's actions have become increasingly violent.
اقدامات گروه شورشی به طور فزاینده ای خشونت آمیز شده است.
گردشگری نقش مهمی را در اقتصاد منطقه ایفا می کند
increasingly difficult/popular
به طور فزاینده دشوار / محبوب
به طور فزاینده ای روشن می شود که این مشکل به راحتی حل نخواهد شد.
به نظر می رسد به طور فزاینده ای احتمال دارد که توافقی حاصل نشود.
Doctors are growing increasingly concerned about his condition.
نگرانی پزشکان در مورد وضعیت او افزایش یافته است.
به طور فزایندهای، آموزش در دفتر به جای خارج از آن انجام میشود.
to be increasingly important/common
به طور فزاینده مهم/متداول شدن
به طور فزایندهای فشار بر شورا برای لغو تصمیم خود وارد میشود.
او برای کاهش وزن به طور فزاینده ای به رژیم های غذایی رادیکال روی آورد.