wage

base info - اطلاعات اولیه

wage - حق الزحمه

noun - اسم

/weɪdʒ/

UK :

/weɪdʒ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [wage] در گوگل
description - توضیح
  • money you earn that is paid according to the number of hours, days, or weeks that you work


    پولی که به دست می آورید که بر اساس تعداد ساعات، روزها یا هفته هایی که کار می کنید پرداخت می شود


  • درگیر جنگ با کسی یا مبارزه با چیزی بودن


  • پولی که شخصی با توجه به تعداد ساعات، روزها یا هفته هایی که کار می کند به دست می آورد، به ویژه پولی که هر هفته پرداخت می شود


  • مقدار مشخصی پول که معمولاً هر هفته به کارمندی پرداخت می‌شود، به‌ویژه کارمندی که به جای شغلی که به تحصیلات دانشگاهی نیاز دارد، به مهارت‌های بدنی یا قدرت نیاز دارد.


  • جنگیدن یا سازماندهی یک سری فعالیت ها برای رسیدن به چیزی

  • an amount of money that is paid to an employee esp. for each hour worked


    مقدار پولی که به کارمند پرداخت می شود، به ویژه. برای هر ساعت کار


  • شروع و ادامه جنگ، مبارزه یا برنامه ای برای رسیدن به چیزی


  • مقدار پولی که معمولاً هر هفته به یک کارمند برای کارش پرداخت می شود

  • As capital moves to low-wage areas, the employment rate tends to rise and wages are pushed up.


    با انتقال سرمایه به مناطق کم دستمزد، نرخ اشتغال افزایش یافته و دستمزدها بالا می رود.

  • Steve makes a decent wage as a civil engineer.


    استیو به عنوان یک مهندس عمران دستمزد مناسبی می گیرد.

  • Without qualifications it's nearly impossible to get a job with decent wages.


    بدون مدارک تحصیلی تقریباً غیرممکن است که شغلی با دستمزد مناسب پیدا کنید.

  • In general computer jobs pay good wages.


    به طور کلی، مشاغل کامپیوتری دستمزد خوبی دارند.

  • Being of very modest means, but having some contacts upon the turf, he attempted to increase his wages by gambling.


    او که بسیار متواضع بود، اما با داشتن تماس هایی در زمین، سعی کرد با قمار دستمزد خود را افزایش دهد.

  • Elvina earns an hourly wage of $11.


    الوینا دستمزد ساعتی 11 دلار دریافت می کند.

  • Most of the new jobs in the area only pay the minimum wage.


    اکثر مشاغل جدید در این منطقه فقط حداقل دستمزد را پرداخت می کنند.

  • The Trotskyist movement has long advocated a sliding scale of wages to meet the rising cost of living.


    جنبش تروتسکیستی مدت‌هاست که از افزایش مقیاس دستمزدها برای تامین هزینه‌های رو به افزایش زندگی حمایت می‌کند.

  • About 35p of this went on wages.


    حدود 35 درصد از این مبلغ صرف دستمزد شد.

  • The behaviour of both productivity and product wages do not conform precisely to the simplest description of overaccumulation.


    رفتار بهره وری و دستمزد محصول دقیقاً با ساده ترین توصیف انباشت بیش از حد مطابقت ندارد.

  • There was, in the mid century a gap between rising wages and even more rapidly rising prices that favoured investment.


    در اواسط قرن، شکافی بین افزایش دستمزدها و حتی افزایش سریع قیمت‌ها وجود داشت که به سرمایه‌گذاری کمک می‌کرد.

  • Farmers are businessmen and since wages constitute a cost of production they will normally pay no more than prevailing conditions dictate.


    کشاورزان تاجر هستند و از آنجایی که دستمزدها هزینه تولید را تشکیل می دهد، معمولاً بیش از آنچه شرایط حاکم حکم می کند، پرداخت نمی کنند.

example - مثال
  • wages of £300 a week


    دستمزد 300 پوند در هفته

  • a weekly wage of £300


    دستمزد هفتگی 300 پوند

  • an hourly/a daily/a monthly wage


    دستمزد ساعتی/روزانه/ماهانه

  • Workers in these stores earn a good wage.


    کارگران این فروشگاه ها دستمزد خوبی دریافت می کنند.

  • We all hope we can find a job that pays a decent wage.


    همه ما امیدواریم بتوانیم شغلی پیدا کنیم که دستمزد مناسبی داشته باشد.

  • Wages were paid on Fridays.


    روز جمعه حقوق پرداخت می شد.

  • They are prepared to work for wages well below the legal minimum.


    آنها آماده هستند تا با دستمزدی بسیار کمتر از حداقل قانونی کار کنند.

  • The average wage for unskilled workers is very low.


    میانگین دستمزد کارگران غیر ماهر بسیار پایین است.

  • There are extra benefits for people on low wages.


    مزایای اضافی برای افرادی که دستمزد پایین دارند وجود دارد.

  • Workers have been on strike for higher wages since October.


    کارگران از ماه اکتبر برای افزایش دستمزد دست به اعتصاب زده اند.

  • Tax and insurance are deducted from your wages.


    مالیات و بیمه از دستمزد شما کسر می شود.

  • low/minimum wage earners


    حقوق بگیران کم/حداقل

  • wage cuts


    کاهش دستمزد


  • افزایش 3 درصدی دستمزد

  • a wage rise of 3%


    افزایش دستمزد 3 درصدی

  • wage demands/claims/settlements


    مطالبات دستمزد / مطالبات / تسویه حساب

  • The staff have agreed to a voluntary wage freeze (= a situation in which wages are not increased for a time).


    کارکنان با توقف داوطلبانه دستمزد موافقت کرده اند (= وضعیتی که در آن دستمزدها برای مدتی افزایش نمی یابد).

  • people on low incomes


    افراد کم درآمد

  • a weekly wage of £200


    دستمزد هفتگی 200 پوند

  • The job offers good rates of pay.


    این شغل نرخ های حقوق خوبی را ارائه می دهد.


  • افزایش متوسط ​​درآمد کارگران کارخانه

  • Full employment pushed up wages.


    اشتغال کامل دستمزدها را بالا برد.

  • He busked to supplement his meagre wages.


    او برای تکمیل دستمزد ناچیز خود تلاش می کرد.

  • He made a good wage as a trader.


    او به عنوان یک تاجر دستمزد خوبی می گرفت.


  • چگونه می توان با این دستمزد کم زندگی کرد؟

  • Markets set the wages.


    بازارها دستمزد را تعیین می کنند.

  • Real wages fell last year when inflation is taken into account.


    دستمزدهای واقعی در سال گذشته با در نظر گرفتن تورم کاهش یافت.

  • Semi-skilled tradesmen began to demand higher wages.


    تاجران نیمه ماهر شروع به تقاضای دستمزدهای بالاتر کردند.

  • She earns a good wage at the factory.


    او در کارخانه دستمزد خوبی می گیرد.

  • Staff shortages have put an upward pressure on wages.


    کمبود پرسنل باعث افزایش دستمزدها شده است.

  • The government promised greater tax cuts in return for continued wage restraints.


    دولت در ازای ادامه محدودیت دستمزدها، وعده کاهش مالیات بیشتر را داد.

synonyms - مترادف

  • هدایت


  • دنبال کردن

  • undertake


    بعهده گرفتن

  • prosecute


    تحت تعقیب قرار دادن

  • execute


    اجرا کردن

  • practiseUK


    تمرین انگلستان


  • ادامه دادن


  • درگیر شدن

  • do


    انجام دادن


  • مبارزه کردن

  • fulfilUK


    برآورده کردن

  • fulfillUS


    برآورده کردن US

  • instigate


    تحریک کردن


  • ساختن

  • practiceUS


    praktikUS


  • با ... ادامه دهید


  • خود را به

  • devote oneself to


    ادامه دادن با


  • ادامه هید


  • کار در


  • ادامه بده


  • پیش برو با


  • از طریق ببینید


  • مستقیم


  • مدیریت کنید


  • تخلیه


  • اصرار ورزیدن

  • discharge


    استقامت کن

  • persist


    حمل از طریق

  • persevere



antonyms - متضاد
  • cease


    دست کشیدن


  • از بین رفتن


  • شکست


  • فراموش کردن

  • halt


    مکث


  • از دست دادن


  • بی توجهی

  • neglect


    متوقف کردن


  • سوء مدیریت

  • mismanage


    آزاد کردن

  • liberate


    ترک کردن


  • چشم پوشی


  • رایگان


  • تبرئه کردن

  • exonerate


    دست برداشتن از


  • تعلیق کند

  • discontinue


    عقب انداختن

  • suspend


    به تعویق انداختن

  • postpone


    قطع کردن

  • defer


    قفسه

  • interrupt


    منقطع

  • shelve


    خودداری کنید

  • prorogue


    زمانبندی دوباره

  • intermit


    اجتناب کنید


  • نگه دارید

  • withhold


    جدول

  • reschedule


    خاتمه دادن

  • shun




  • terminate


لغت پیشنهادی

shout

لغت پیشنهادی

armory

لغت پیشنهادی

obtrusive