wage
wage - حق الزحمه
noun - اسم
UK :
US :
پولی که به دست می آورید که بر اساس تعداد ساعات، روزها یا هفته هایی که کار می کنید پرداخت می شود
درگیر جنگ با کسی یا مبارزه با چیزی بودن
money that someone earns according to the number of hours, days, or weeks that they work especially money that is paid each week
پولی که شخصی با توجه به تعداد ساعات، روزها یا هفته هایی که کار می کند به دست می آورد، به ویژه پولی که هر هفته پرداخت می شود
a particular amount of money that is paid, usually every week to an employee especially one who does work that needs physical skills or strength rather than a job needing a college education
مقدار مشخصی پول که معمولاً هر هفته به کارمندی پرداخت میشود، بهویژه کارمندی که به جای شغلی که به تحصیلات دانشگاهی نیاز دارد، به مهارتهای بدنی یا قدرت نیاز دارد.
جنگیدن یا سازماندهی یک سری فعالیت ها برای رسیدن به چیزی
مقدار پولی که به کارمند پرداخت می شود، به ویژه. برای هر ساعت کار
شروع و ادامه جنگ، مبارزه یا برنامه ای برای رسیدن به چیزی
مقدار پولی که معمولاً هر هفته به یک کارمند برای کارش پرداخت می شود
با انتقال سرمایه به مناطق کم دستمزد، نرخ اشتغال افزایش یافته و دستمزدها بالا می رود.
استیو به عنوان یک مهندس عمران دستمزد مناسبی می گیرد.
بدون مدارک تحصیلی تقریباً غیرممکن است که شغلی با دستمزد مناسب پیدا کنید.
به طور کلی، مشاغل کامپیوتری دستمزد خوبی دارند.
Being of very modest means, but having some contacts upon the turf, he attempted to increase his wages by gambling.
او که بسیار متواضع بود، اما با داشتن تماس هایی در زمین، سعی کرد با قمار دستمزد خود را افزایش دهد.
الوینا دستمزد ساعتی 11 دلار دریافت می کند.
اکثر مشاغل جدید در این منطقه فقط حداقل دستمزد را پرداخت می کنند.
The Trotskyist movement has long advocated a sliding scale of wages to meet the rising cost of living.
جنبش تروتسکیستی مدتهاست که از افزایش مقیاس دستمزدها برای تامین هزینههای رو به افزایش زندگی حمایت میکند.
حدود 35 درصد از این مبلغ صرف دستمزد شد.
The behaviour of both productivity and product wages do not conform precisely to the simplest description of overaccumulation.
رفتار بهره وری و دستمزد محصول دقیقاً با ساده ترین توصیف انباشت بیش از حد مطابقت ندارد.
There was, in the mid century a gap between rising wages and even more rapidly rising prices that favoured investment.
در اواسط قرن، شکافی بین افزایش دستمزدها و حتی افزایش سریع قیمتها وجود داشت که به سرمایهگذاری کمک میکرد.
Farmers are businessmen and since wages constitute a cost of production they will normally pay no more than prevailing conditions dictate.
کشاورزان تاجر هستند و از آنجایی که دستمزدها هزینه تولید را تشکیل می دهد، معمولاً بیش از آنچه شرایط حاکم حکم می کند، پرداخت نمی کنند.
دستمزد 300 پوند در هفته
دستمزد هفتگی 300 پوند
an hourly/a daily/a monthly wage
دستمزد ساعتی/روزانه/ماهانه
کارگران این فروشگاه ها دستمزد خوبی دریافت می کنند.
همه ما امیدواریم بتوانیم شغلی پیدا کنیم که دستمزد مناسبی داشته باشد.
Wages were paid on Fridays.
روز جمعه حقوق پرداخت می شد.
آنها آماده هستند تا با دستمزدی بسیار کمتر از حداقل قانونی کار کنند.
میانگین دستمزد کارگران غیر ماهر بسیار پایین است.
مزایای اضافی برای افرادی که دستمزد پایین دارند وجود دارد.
کارگران از ماه اکتبر برای افزایش دستمزد دست به اعتصاب زده اند.
مالیات و بیمه از دستمزد شما کسر می شود.
low/minimum wage earners
حقوق بگیران کم/حداقل
wage cuts
کاهش دستمزد
افزایش 3 درصدی دستمزد
افزایش دستمزد 3 درصدی
wage demands/claims/settlements
مطالبات دستمزد / مطالبات / تسویه حساب
The staff have agreed to a voluntary wage freeze (= a situation in which wages are not increased for a time).
کارکنان با توقف داوطلبانه دستمزد موافقت کرده اند (= وضعیتی که در آن دستمزدها برای مدتی افزایش نمی یابد).
افراد کم درآمد
دستمزد هفتگی 200 پوند
این شغل نرخ های حقوق خوبی را ارائه می دهد.
افزایش متوسط درآمد کارگران کارخانه
Full employment pushed up wages.
اشتغال کامل دستمزدها را بالا برد.
او برای تکمیل دستمزد ناچیز خود تلاش می کرد.
او به عنوان یک تاجر دستمزد خوبی می گرفت.
چگونه می توان با این دستمزد کم زندگی کرد؟
بازارها دستمزد را تعیین می کنند.
دستمزدهای واقعی در سال گذشته با در نظر گرفتن تورم کاهش یافت.
تاجران نیمه ماهر شروع به تقاضای دستمزدهای بالاتر کردند.
او در کارخانه دستمزد خوبی می گیرد.
کمبود پرسنل باعث افزایش دستمزدها شده است.
دولت در ازای ادامه محدودیت دستمزدها، وعده کاهش مالیات بیشتر را داد.
هدایت
دنبال کردن
undertake
بعهده گرفتن
prosecute
تحت تعقیب قرار دادن
execute
اجرا کردن
practiseUK
تمرین انگلستان
ادامه دادن
درگیر شدن
انجام دادن
مبارزه کردن
fulfilUK
برآورده کردن
fulfillUS
برآورده کردن US
instigate
تحریک کردن
ساختن
practiceUS
praktikUS
با ... ادامه دهید
خود را به
ادامه دادن با
ادامه هید
کار در
ادامه بده
پیش برو با
از طریق ببینید
مستقیم
مدیریت کنید
تخلیه
اصرار ورزیدن
discharge
استقامت کن
persist
حمل از طریق
persevere
cease
دست کشیدن
از بین رفتن
شکست
فراموش کردن
halt
مکث
از دست دادن
بی توجهی
neglect
متوقف کردن
سوء مدیریت
mismanage
آزاد کردن
liberate
ترک کردن
چشم پوشی
رایگان
تبرئه کردن
exonerate
دست برداشتن از
تعلیق کند
discontinue
عقب انداختن
suspend
به تعویق انداختن
postpone
قطع کردن
defer
قفسه
interrupt
منقطع
shelve
خودداری کنید
prorogue
زمانبندی دوباره
intermit
اجتناب کنید
نگه دارید
withhold
جدول
reschedule
خاتمه دادن
shun
terminate