constitute

base info - اطلاعات اولیه

constitute - تشکیل می دهند

verb - فعل

/ˈkɑːnstɪtuːt/

UK :

/ˈkɒnstɪtjuːt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [constitute] در گوگل
description - توضیح
  • to be considered to be something


    چیزی در نظر گرفته شدن


  • اگر چند نفر یا چیزها چیزی را تشکیل می دهند، اجزای تشکیل دهنده آن هستند

  • to officially form a group or organization


    برای تشکیل رسمی یک گروه یا سازمان

  • to be or be considered as something


    بودن یا به عنوان چیزی در نظر گرفته شود


  • شکل دادن یا ساختن چیزی

  • to be or be considered as


    بودن یا در نظر گرفته شدن به عنوان

  • to form or make (something); equal


    شکل دادن یا ساختن (چیزی)؛ برابر


  • اجزایی باشند که چیزی را تشکیل می دهند

  • to be something or to be considered as something


    چیزی بودن یا چیزی بودن


  • تشکیل شرکت، گروه، مجمع و... به نحوی صحیح و قانونی

  • Nitrogen constitutes 78% of the earth's atmosphere.


    نیتروژن 78 درصد جو زمین را تشکیل می دهد.

  • We may need to redefine what constitutes a family.


    ما ممکن است نیاز داشته باشیم که یک خانواده را دوباره تعریف کنیم.

  • The spread of international crime and corruption constitutes a major threat to the global economy.


    گسترش جرم و جنایت بین المللی و فساد یک تهدید بزرگ برای اقتصاد جهانی است.


  • در مجموع، آنها افزایش چشمگیری در نابرابری را تشکیل می دهند.

  • The local authority decided that the present housing conditions constituted a risk for the mother and baby.


    مقامات محلی تصمیم گرفتند که شرایط فعلی مسکن خطری برای مادر و نوزاد است.


  • گاهی اوقات به سختی می توان باور کرد که گروه های مختلف ساکن در مرزهای ما یک جامعه واحد را تشکیل می دهند.


  • تمرکز بر سرنخ هایی است که با هم متنی آماده برای خواندن و تفسیر را تشکیل می دهند.

  • No one doubts that they remain guesses; but what would constitute an intelligent as opposed to an unintelligent guess?


    هیچ کس شک ندارد که آنها حدس و گمان باقی می مانند. اما چه چیزی می تواند یک حدس هوشمندانه را در مقابل حدس غیر هوشمند تشکیل دهد؟

  • The very act of concluding a conflicting treaty would constitute breach and could be treated as such by its other parties.


    خود عمل انعقاد یک معاهده متعارض به منزله نقض است و می تواند توسط سایر طرف های آن چنین رفتار شود.

  • Children constitute four out of every ten poor people in the United States.


    کودکان از هر ده نفر فقیر در ایالات متحده چهار نفر را تشکیل می دهند.

  • The company's action constituted fraud.


    اقدام این شرکت به منزله کلاهبرداری بود.

  • The long ball constitutes more than half her shooting.


    توپ بلند بیش از نیمی از شوت او را تشکیل می دهد.

  • Because journalists don't think the congressman constitutes much of a threat they don't write or broadcast stories about him.


    از آنجایی که روزنامه‌نگاران فکر نمی‌کنند که نماینده کنگره یک تهدید چندانی به حساب نمی‌آید، داستان‌هایی درباره او نمی‌نویسند یا پخش نمی‌کنند.

  • And their gardening shows are designed for audiences who live somewhere other than the sizzling hell that constitutes summer in Tucson.


    و نمایش های باغبانی آنها برای مخاطبانی طراحی شده است که در جایی غیر از جهنم سوزان که تابستان را در توسان تشکیل می دهد زندگی می کنند.

  • The thin layers that constitute the laser head are only 400 atoms thick.


    لایه های نازکی که سر لیزر را تشکیل می دهند تنها 400 اتم ضخامت دارند.

  • Alaska is the largest of the fifty states that constitute the USA.


    آلاسکا بزرگترین ایالت از پنجاه ایالتی است که ایالات متحده آمریکا را تشکیل می دهد.

example - مثال
  • Does such an activity constitute a criminal offence?


    آیا چنین فعالیتی جرم محسوب می شود؟

  • Climate change constitutes a major threat to life.


    تغییرات آب و هوایی یک تهدید بزرگ برای زندگی است.

  • to constitute a danger/crime/breach/nuisance


    برای ایجاد خطر / جنایت / نقض / مزاحمت

  • His action was interpreted as constituting a threat to the community.


    اقدام او به عنوان تهدیدی برای جامعه تفسیر شد.

  • Female workers constitute the majority of the labour force.


    کارگران زن اکثریت نیروی کار را تشکیل می دهند.


  • افراد زیر 40 سال اکثریت نیروی کار را تشکیل می دهند.

  • The committee was constituted in 1974 by an Act of Parliament.


    این کمیته در سال 1974 توسط قانون پارلمان تشکیل شد.

  • The census constitutes the principal source of official statistics.


    سرشماری منبع اصلی آمار رسمی است.

  • The committee ruled that the US ban constituted an infringement of free trade.


    این کمیته حکم داد که ممنوعیت ایالات متحده نقض تجارت آزاد است.

  • The conference in itself constitutes a solid achievement.


    این کنفرانس به خودی خود یک دستاورد بزرگ است.

  • This action constitutes a violation of international law.


    این اقدام نقض قوانین بین المللی است.

  • This latest defeat constitutes a major setback for the Democrats.


    این شکست اخیر یک شکست بزرگ برای دموکرات ها به حساب می آید.

  • Women constitute about ten percent of Parliament.


    زنان حدود ده درصد مجلس را تشکیل می دهند.

  • The under-18s constitute nearly 25 percent of the town's population.


    افراد زیر 18 سال نزدیک به 25 درصد از جمعیت شهر را تشکیل می دهند.

  • The president said that these policies constitute a threat to the United States.


    رئیس جمهور گفت که این سیاست ها تهدیدی برای ایالات متحده است.

  • Asians constitute seven percent of the population in this county.


    آسیایی ها هفت درصد از جمعیت این شهرستان را تشکیل می دهند.

  • Economy travellers constitute about 80% of the airline's business.


    مسافران اقتصادی حدود 80 درصد از تجارت این ایرلاین را تشکیل می دهند.

  • Giving feedback on individual salespersons always constitutes a challenge for sales management because it is difficult to obtain a complete picture of a salesperson's performance.


    ارائه بازخورد در مورد فروشندگان فردی همیشه یک چالش برای مدیریت فروش است، زیرا به دست آوردن تصویر کاملی از عملکرد یک فروشنده دشوار است.

  • This latest development constitutes a major setback for the department.


    این آخرین پیشرفت یک شکست بزرگ برای بخش است.

  • His behaviour could be interpreted as constituting a breach of contract.


    رفتار او را می توان به عنوان نقض قرارداد تفسیر کرد.

  • The district administration constituted a committee to review safety procedures.


    اداره منطقه کمیته ای را برای بررسی رویه های ایمنی تشکیل داد.

  • Power is conferred on the board by a majority vote at a properly constituted annual general meeting.


    قدرت با اکثریت آرا در یک مجمع عمومی سالانه که به درستی تشکیل شده است به هیئت مدیره اعطا می شود.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • زنگ تفريح


  • انکار


  • از بین رفتن

  • disarrange


    بر هم زدن

  • disband


    منحل کردن

  • disperse


    پراکنده کردن


  • تقسیم کنید

  • end


    پایان

  • exclude


    حذف کردن


  • شکست


  • فراموش کردن

  • halt


    مکث


  • چشم پوشی

  • neglect


    بی توجهی


  • جلوگیری کردن

  • raze


    با خاک یکسان کردن


  • رد کردن

  • ruin


    خراب کردن


  • جداگانه، مجزا


  • متوقف کردن

  • veto


    وتو

  • repeal


    لغو

  • revoke


    لغو کردن

  • rescind


    اجازه ندادن

  • disallow


    به هم ریختن


  • قانون شکن

  • disorganize


    دلسرد کردن

  • disapprove


    از دست دادن

  • outlaw


  • discourage



لغت پیشنهادی

keyed

لغت پیشنهادی

employee

لغت پیشنهادی

idiots