constitute
constitute - تشکیل می دهند
verb - فعل
UK :
US :
چیزی در نظر گرفته شدن
اگر چند نفر یا چیزها چیزی را تشکیل می دهند، اجزای تشکیل دهنده آن هستند
برای تشکیل رسمی یک گروه یا سازمان
بودن یا به عنوان چیزی در نظر گرفته شود
شکل دادن یا ساختن چیزی
بودن یا در نظر گرفته شدن به عنوان
شکل دادن یا ساختن (چیزی)؛ برابر
اجزایی باشند که چیزی را تشکیل می دهند
چیزی بودن یا چیزی بودن
تشکیل شرکت، گروه، مجمع و... به نحوی صحیح و قانونی
نیتروژن 78 درصد جو زمین را تشکیل می دهد.
ما ممکن است نیاز داشته باشیم که یک خانواده را دوباره تعریف کنیم.
گسترش جرم و جنایت بین المللی و فساد یک تهدید بزرگ برای اقتصاد جهانی است.
در مجموع، آنها افزایش چشمگیری در نابرابری را تشکیل می دهند.
The local authority decided that the present housing conditions constituted a risk for the mother and baby.
مقامات محلی تصمیم گرفتند که شرایط فعلی مسکن خطری برای مادر و نوزاد است.
It is sometimes difficult to believe that the different groups living within our borders constitute a single society.
گاهی اوقات به سختی می توان باور کرد که گروه های مختلف ساکن در مرزهای ما یک جامعه واحد را تشکیل می دهند.
تمرکز بر سرنخ هایی است که با هم متنی آماده برای خواندن و تفسیر را تشکیل می دهند.
No one doubts that they remain guesses; but what would constitute an intelligent as opposed to an unintelligent guess?
هیچ کس شک ندارد که آنها حدس و گمان باقی می مانند. اما چه چیزی می تواند یک حدس هوشمندانه را در مقابل حدس غیر هوشمند تشکیل دهد؟
The very act of concluding a conflicting treaty would constitute breach and could be treated as such by its other parties.
خود عمل انعقاد یک معاهده متعارض به منزله نقض است و می تواند توسط سایر طرف های آن چنین رفتار شود.
کودکان از هر ده نفر فقیر در ایالات متحده چهار نفر را تشکیل می دهند.
اقدام این شرکت به منزله کلاهبرداری بود.
توپ بلند بیش از نیمی از شوت او را تشکیل می دهد.
Because journalists don't think the congressman constitutes much of a threat they don't write or broadcast stories about him.
از آنجایی که روزنامهنگاران فکر نمیکنند که نماینده کنگره یک تهدید چندانی به حساب نمیآید، داستانهایی درباره او نمینویسند یا پخش نمیکنند.
And their gardening shows are designed for audiences who live somewhere other than the sizzling hell that constitutes summer in Tucson.
و نمایش های باغبانی آنها برای مخاطبانی طراحی شده است که در جایی غیر از جهنم سوزان که تابستان را در توسان تشکیل می دهد زندگی می کنند.
لایه های نازکی که سر لیزر را تشکیل می دهند تنها 400 اتم ضخامت دارند.
آلاسکا بزرگترین ایالت از پنجاه ایالتی است که ایالات متحده آمریکا را تشکیل می دهد.
Does such an activity constitute a criminal offence?
آیا چنین فعالیتی جرم محسوب می شود؟
تغییرات آب و هوایی یک تهدید بزرگ برای زندگی است.
to constitute a danger/crime/breach/nuisance
برای ایجاد خطر / جنایت / نقض / مزاحمت
اقدام او به عنوان تهدیدی برای جامعه تفسیر شد.
کارگران زن اکثریت نیروی کار را تشکیل می دهند.
افراد زیر 40 سال اکثریت نیروی کار را تشکیل می دهند.
این کمیته در سال 1974 توسط قانون پارلمان تشکیل شد.
سرشماری منبع اصلی آمار رسمی است.
این کمیته حکم داد که ممنوعیت ایالات متحده نقض تجارت آزاد است.
این کنفرانس به خودی خود یک دستاورد بزرگ است.
این اقدام نقض قوانین بین المللی است.
این شکست اخیر یک شکست بزرگ برای دموکرات ها به حساب می آید.
Women constitute about ten percent of Parliament.
زنان حدود ده درصد مجلس را تشکیل می دهند.
The under-18s constitute nearly 25 percent of the town's population.
افراد زیر 18 سال نزدیک به 25 درصد از جمعیت شهر را تشکیل می دهند.
رئیس جمهور گفت که این سیاست ها تهدیدی برای ایالات متحده است.
Asians constitute seven percent of the population in this county.
آسیایی ها هفت درصد از جمعیت این شهرستان را تشکیل می دهند.
Economy travellers constitute about 80% of the airline's business.
مسافران اقتصادی حدود 80 درصد از تجارت این ایرلاین را تشکیل می دهند.
Giving feedback on individual salespersons always constitutes a challenge for sales management because it is difficult to obtain a complete picture of a salesperson's performance.
ارائه بازخورد در مورد فروشندگان فردی همیشه یک چالش برای مدیریت فروش است، زیرا به دست آوردن تصویر کاملی از عملکرد یک فروشنده دشوار است.
این آخرین پیشرفت یک شکست بزرگ برای بخش است.
رفتار او را می توان به عنوان نقض قرارداد تفسیر کرد.
اداره منطقه کمیته ای را برای بررسی رویه های ایمنی تشکیل داد.
Power is conferred on the board by a majority vote at a properly constituted annual general meeting.
قدرت با اکثریت آرا در یک مجمع عمومی سالانه که به درستی تشکیل شده است به هیئت مدیره اعطا می شود.
ساختن
comprise
شامل می شود
فرم
نمایندگی کند
گنجاندن
تجمیع
aggregate
کامل
آرایش
حساب برای
اضافه کردن به
مبلغ به
جمع
مجسم کردن
عرضه
embody
مسئول چیزی بودن
خلاصه کردن به
شامل شود
بودن
پر کردن
به عنوان عمل کنید
عملکرد به عنوان
به عنوان
انجام وظیفه برای
انجام عملکرد از
شکل در
مطرح کردن
گرد کردن
کمک به
برابر
زنگ تفريح
انکار
از بین رفتن
disarrange
بر هم زدن
disband
منحل کردن
disperse
پراکنده کردن
تقسیم کنید
پایان
exclude
حذف کردن
شکست
فراموش کردن
halt
مکث
چشم پوشی
neglect
بی توجهی
جلوگیری کردن
raze
با خاک یکسان کردن
رد کردن
ruin
خراب کردن
جداگانه، مجزا
متوقف کردن
veto
وتو
repeal
لغو
revoke
لغو کردن
rescind
اجازه ندادن
disallow
به هم ریختن
قانون شکن
disorganize
دلسرد کردن
disapprove
از دست دادن
outlaw
discourage