meeting

base info - اطلاعات اولیه

meeting - ملاقات

noun - اسم

/ˈmiːtɪŋ/

UK :

/ˈmiːtɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [meeting] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • A hundred people attended the public meeting.


    صد نفر در جلسه عمومی شرکت کردند.

  • The meeting will be held in the school hall.


    جلسه در سالن مدرسه برگزار خواهد شد.

  • to schedule/convene/arrange/organize/call a meeting


    برای برنامه ریزی / تشکیل / ترتیب / سازماندهی / فراخوان یک جلسه

  • Helen will chair the meeting (= be in charge of it).


    هلن ریاست جلسه را بر عهده خواهد داشت (= مسئول آن خواهد بود).

  • The meeting was postponed.


    جلسه به تعویق افتاد.


  • یک جلسه سالانه

  • a board/council/committee/public meeting


    یک هیئت / شورا / کمیته / جلسه عمومی

  • a series of meetings


    یک سری جلسات

  • What time is the meeting?


    جلسه چه ساعتی است؟

  • Three speakers addressed the meeting.


    سه سخنران در این نشست سخنرانی کردند.

  • I'll be in a meeting all morning—can you take my calls?


    من تمام صبح در یک جلسه خواهم بود - می توانید تماس های من را قبول کنید؟

  • The issue will be discussed at the next board meeting.


    این موضوع در جلسه بعدی هیئت مدیره بررسی خواهد شد.

  • a meeting of the United Nations Security Council


    نشست شورای امنیت سازمان ملل


  • او قرار است با مقامات ارشد دولتی دیدار کند.


  • جلسه عمومی درباره این پیشنهاد روز دوشنبه برگزار می شود.

  • This will be the first meeting between the two leaders since they took office.


    این اولین دیدار رهبران دو کشور از زمان روی کار آمدن آنها خواهد بود.

  • Facilities include nine meeting rooms.


    امکانات شامل نه اتاق جلسه است.

  • They rely on videoconferencing for virtual meetings.


    آنها برای جلسات مجازی به ویدئو کنفرانس متکی هستند.


  • در این نشست درباره چگونگی حل بحران جاری در این منطقه بحث و تبادل نظر خواهد شد.

  • The meeting voted to accept the pay offer.


    جلسه رای به پذیرش پیشنهاد پرداخت.

  • Mr Wade told the meeting that a one-way system would make the town safer.


    آقای وید در جلسه گفت که یک سیستم یک طرفه شهر را امن تر می کند.

  • At our first meeting I was nervous.


    در اولین جلسه ما عصبی بودم.


  • این یک ملاقات اتفاقی بود که زندگی من را تغییر داد.

  • He remembered their childhood meetings with nostalgia.


    دیدارهای دوران کودکی آنها را با دلتنگی به یاد می آورد.

  • The meeting of father and son after so long was a joyous occasion.


    ملاقات پدر و پسر پس از مدت ها یک موقعیت شاد بود.


  • این دومین دیدار من با او بود.

  • an athletics meeting


    یک جلسه دو و میدانی


  • یک جلسه مسابقه

  • The horse has won at all of his previous meetings this season.


    اسب در تمام دیدارهای قبلی خود در این فصل پیروز شده است.

  • Quaker meetings are held here every week.


    جلسات Quaker در اینجا هر هفته برگزار می شود.

  • a meeting of minds between the two artists


    ملاقات ذهنی بین این دو هنرمند

synonyms - مترادف
  • assembly


    مونتاژ

  • gathering


    جمع آوری


  • کنفرانس


  • قرارداد

  • convocation


    تشکیل جلسه

  • get-together


    با هم بودن

  • congress


    کنگره

  • conclave


    ملاقات


  • تجمع

  • rally


    جلسه


  • اجلاس - همایش


  • confab

  • confab


    شورا


  • نامزدی

  • engagement


    انجمن

  • forum


    گردآوری

  • ingathering


    واو

  • powwow


    گروه

  • caucus


    تجدید دیدار

  • reunion


    امر


  • زنگ زدن


  • تقابل

  • confrontation


    تاریخ


  • سالن

  • meetup


    سمینار

  • salon


    مرحله نهایی مسابقات

  • seminar


    تعارض

  • showdown


    جلسه هیئت مدیره


  • نشست کسب و کار



antonyms - متضاد

  • توافق

  • calm


    آرام


  • تقسیم


  • صلح

  • separation


    جدایش، جدایی

  • divergence


    واگرایی


  • شخصی

  • lawlessness


    بی قانونی

  • divergency


    یکی

  • one


    موجودیت واحد

  • single entity


لغت پیشنهادی

versus

لغت پیشنهادی

welfare

لغت پیشنهادی

baguette