activism

base info - اطلاعات اولیه

activism - فعالیت

noun - اسم

/ˈæktɪvɪzəm/

UK :

/ˈæktɪvɪzəm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [activism] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • political/social/environmental activism


    فعالیت سیاسی/اجتماعی/محیط زیستی

  • black/student activism


    سیاهپوستان/فعالیت دانشجویی

  • The levels of political activism in this country have greatly declined.


    سطح فعالیت های سیاسی در این کشور به شدت کاهش یافته است.

  • political/social activism


    فعالیت سیاسی/اجتماعی

  • a civil-rights activist


    یک فعال حقوق مدنی

synonyms - مترادف
  • advocacy


    دفاع

  • championing


    قهرمانی

  • crusading


    جنگ صلیبی


  • درگیری

  • politicking


    سیاسی کردن

  • engagement


    نامزدی

  • militancy


    ستیزه جویی

  • picketing


    اعتصاب


  • عمل


  • زور

  • striking


    قابل توجه، برجسته، موثر

  • boycotting


    تحریم

  • exertion


    تلاش

  • logrolling


    logrolling

  • effecting change


    ایجاد تغییر

  • influence peddling


    دستفروشی را تحت تأثیر قرار می دهد


  • اقدام سیاسی


  • کنش اجتماعی


  • عمل مستقیم

  • do-gooding


    نیکوکاری

  • moving and shaking


    حرکت و تکان دادن

antonyms - متضاد

  • حمله کنند

  • discouragement


    دلسردی


  • مخالفت


  • اعتراض


  • متوقف کردن

  • stoppage


    توقف

لغت پیشنهادی

progress

لغت پیشنهادی

trace

لغت پیشنهادی

bract