activism
activism - فعالیت
noun - اسم
UK :
US :
استفاده از اقدام مستقیم و قابل توجه برای دستیابی به یک نتیجه، معمولاً یک نتیجه سیاسی یا اجتماعی
the use of direct and public methods to try to bring about esp. social and political changes that you and others want
استفاده از روش های مستقیم و عمومی برای تلاش برای به وجود آوردن esp. تغییرات اجتماعی و سیاسی که شما و دیگران می خواهید
political/social/environmental activism
فعالیت سیاسی/اجتماعی/محیط زیستی
black/student activism
سیاهپوستان/فعالیت دانشجویی
سطح فعالیت های سیاسی در این کشور به شدت کاهش یافته است.
political/social activism
فعالیت سیاسی/اجتماعی
یک فعال حقوق مدنی
advocacy
دفاع
championing
قهرمانی
crusading
جنگ صلیبی
درگیری
politicking
سیاسی کردن
engagement
نامزدی
militancy
ستیزه جویی
picketing
اعتصاب
عمل
زور
striking
قابل توجه، برجسته، موثر
boycotting
تحریم
exertion
تلاش
logrolling
logrolling
effecting change
ایجاد تغییر
influence peddling
دستفروشی را تحت تأثیر قرار می دهد
اقدام سیاسی
کنش اجتماعی
عمل مستقیم
do-gooding
نیکوکاری
moving and shaking
حرکت و تکان دادن
حمله کنند
discouragement
دلسردی
مخالفت
اعتراض
متوقف کردن
stoppage
توقف