involvement
involvement - درگیری
noun - اسم
UK :
US :
عمل شرکت در یک فعالیت یا رویداد، یا روشی که در آن شرکت می کنید
کاری که در آن شرکت می کنید یا زمانی را صرف آن می کنید
احساس هیجان و رضایتی که از یک فعالیت دریافت می کنید
رابطه عاشقانه بین دو نفر، به خصوص زمانی که با یکدیگر ازدواج نکرده باشند
عمل یا فرآیند شرکت در چیزی
یک رابطه عاشقانه یا جنسی
حالت شامل شدن در یک فعالیت
He denied ever having any involvement with her.
او هرگونه ارتباط با او را تکذیب کرد.
Calculative involvement refers to a low intensity of either negative or positive orientation towards the organization.
درگیری محاسباتی به شدت کم جهت گیری منفی یا مثبت نسبت به سازمان اشاره دارد.
They ensure that every situation gets resolved quickly and easily with minimal customer involvement.
آنها اطمینان می دهند که هر موقعیتی به سرعت و به راحتی و با کمترین مشارکت مشتری حل می شود.
برای من، اشتیاق ما درگیر شدن عابدانه قلب، بدن و ذهن بود.
در ازدواج آنها دخالت عاطفی بسیار کمی وجود داشت.
Employee involvement represents Ford's first step in the long-term renegotiation of the psychological contract between the individual worker and the company.
مشارکت کارکنان نشان دهنده اولین گام فورد در مذاکره مجدد طولانی مدت قرارداد روانی بین کارگر فردی و شرکت است.
اغلب سنجش ماهیت دقیق دخالت فمینیستی دشوار است.
اما انتقاد از خانم روزولت در درجه اول بر دخالت او در مسائل عمومی متمرکز بود.
There is also a lack of clarity over where the emphasis should be for promoting the involvement of general practitioners.
همچنین در مورد اینکه کجا باید بر ارتقای مشارکت پزشکان عمومی تاکید شود، شفافیت وجود ندارد.
US involvement in European wars
دخالت آمریکا در جنگ های اروپا
هنگامی که او ارتقاء یافت، او از درگیری روزانه با مشتریان غافل شد.
The new album came out of her growing involvement with contemporary music.
آلبوم جدید از درگیری فزاینده او با موسیقی معاصر بیرون آمد.
مشارکت والدین در تربیت فرزندان
او به صراحت از ارتباط خود با این خواننده صحبت کرد.
پرستاران معمولا سعی می کنند از درگیری عاطفی با بیماران خودداری کنند.
درگیری شوهرش با زن دیگری منجر به طلاق آنها شد.
Employees are demanding greater involvement in decision-making.
کارکنان خواستار مشارکت بیشتر در تصمیم گیری هستند.
او مشارکت والدین را در اداره مدرسه تشویق می کند.
پروژه نیاز به مشارکت کامل همه اعضای گروه دارد.
او در حال گذراندن 15 سال حبس به اتهام دست داشتن در توطئه برای سرنگونی دولت است.
موفقیت این سرمایه گذاری ممکن است منجر به مشارکت سایر شرکت های خارجی شود.
هیچ مدرکی دال بر دخالت جنایی وجود ندارد.
Winters denies any involvement in the robbery.
وینترز هرگونه دخالت در این سرقت را رد می کند.
مشخص شد که او مشارکت عمیقی در خرید و فروش مواد مخدر دارد.
The team's continued involvement in the competition is uncertain.
ادامه حضور این تیم در مسابقات نامشخص است.
حضور در کمیته یکی از مشارکتهایی است که میتوانم بدون آن انجام دهم.
او آشکارا در مورد دخالت خود با نخست وزیر سابق صحبت کرد.
He was accused of involvement in the robbery.
او به دست داشتن در سرقت متهم شد.
مشارکت
collaboration
همکاری
اتحادیه
اتحاد
تبانی
collusion
همدستی
complicity
ارتباط
نامزدی
engagement
دست
شراکت
وابستگی
پیوست
affiliation
شمول
attachment
جرم انگاری
connivance
تلقین
inclusion
ورودی
incrimination
حضور
inculpation
عمل
input
نگرانی
درگیر شدن
fraternisationUK
برادری ایالات متحده
پیامد
embroilment
علاقه
fraternisationUK
رابط
fraternizationUS
عضویت
شرکت کردن
liaison
partaking
uninvolvement
عدم دخالت
disengagedness
عدم درگیری
disinterest
بی علاقگی
disinterestedness
بی طرفی
neutrality
غیر حزبی
nonpartisanship
کناره گیری
detachment
بی تفاوتی
indifference
فاصله