involvement

base info - اطلاعات اولیه

involvement - درگیری

noun - اسم

/ɪnˈvɑːlvmənt/

UK :

/ɪnˈvɒlvmənt/

US :

family - خانواده
involved
گرفتار
involve
درگیر کردن
google image
نتیجه جستجوی لغت [involvement] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف

  • مشارکت

  • collaboration


    همکاری


  • اتحادیه


  • اتحاد


  • تبانی

  • collusion


    همدستی

  • complicity


    ارتباط


  • نامزدی

  • engagement


    دست


  • شراکت


  • وابستگی


  • پیوست

  • affiliation


    شمول

  • attachment


    جرم انگاری

  • connivance


    تلقین

  • inclusion


    ورودی

  • incrimination


    حضور

  • inculpation


    عمل

  • input


    نگرانی


  • درگیر شدن


  • fraternisationUK


  • برادری ایالات متحده


  • پیامد

  • embroilment


    علاقه

  • fraternisationUK


    رابط

  • fraternizationUS


    عضویت


  • شرکت کردن


  • liaison



  • partaking


antonyms - متضاد
  • uninvolvement


    عدم دخالت

  • disengagedness


    عدم درگیری

  • disinterest


    بی علاقگی

  • disinterestedness


    بی طرفی

  • neutrality


    غیر حزبی

  • nonpartisanship


    کناره گیری

  • detachment


    بی تفاوتی

  • indifference


    فاصله


لغت پیشنهادی

passports

لغت پیشنهادی

expensively

لغت پیشنهادی

fan