contribution
contribution - مشارکت
noun - اسم
UK :
US :
چیزی که می دهید یا انجام می دهید تا به موفقیت کمک کنید
مقدار پولی که برای کمک به پرداخت چیزی می دهید
a regular payment that you make to your employer or to the government to pay for things that you will receive when you are no longer working for example health care a pension etc
پرداختی معمولی که به کارفرمای خود یا به دولت پرداخت می کنید تا برای چیزهایی که در زمانی که دیگر کار نمی کنید دریافت کنید، مانند مراقبت های بهداشتی، مستمری و غیره.
a piece of writing a song a speech etc that forms part of a larger work such as a newspaper book broadcast, recording etc
یک قطعه نوشته، یک آهنگ، یک سخنرانی و غیره که بخشی از یک کار بزرگتر مانند روزنامه، کتاب، پخش، ضبط و غیره را تشکیل می دهد.
وقتی پول، زمان، کمک و غیره می دهید
a regular payment made to the government by an employee and their employer so that the employee has the right to receive money from the government when they are ill or unemployed
پرداخت منظمی که توسط یک کارمند و کارفرما به دولت انجام می شود تا کارمند در صورت بیماری یا بیکاری حق دریافت پول از دولت را داشته باشد.
مبلغی که به خیریه داده می شود
مبلغی که یک محصول یا فعالیت خاص به سربار یک شرکت می پردازد
مبلغی که هر بیمهگر مشترک به بیمهگری که در واقع یک خسارت را پرداخت میکند، میپردازد
something that you contribute or do to help produce or achieve something together with other people or to help make something successful
کاری که شما برای کمک به تولید یا دستیابی به چیزی همراه با افراد دیگر، یا کمک به موفقیتآمیز بودن، مشارکت میکنید یا انجام میدهید
پول، حمایت یا کمک های دیگر
payments from a company or employee to pay for an employee's benefits such as medical insurance or a pension
پرداخت های یک شرکت یا کارمند برای پرداخت مزایای یک کارمند مانند بیمه درمانی یا مستمری
پولی که به یک فرد یا سازمان داده می شود تا به آنها در دستیابی به یک هدف خاص کمک کند
the amount of money earned from a product service or activity which is used to pay for its overheads (= regular and necessary costs of operating a business)
مقدار پول به دست آمده از یک محصول، خدمات یا فعالیتی که برای پرداخت هزینه های سربار آن استفاده می شود (= هزینه های منظم و ضروری برای راه اندازی یک تجارت)
the part of the total insurance payment that one insurance company pays to a customer when more than one insurance company provides insurance for the same injury accident loss etc.
بخشی از کل پرداختی بیمه ای که یک شرکت بیمه به مشتری می پردازد، زمانی که بیش از یک شرکت بیمه برای همان آسیب، حادثه، خسارت و غیره بیمه می کنند.
health-care insurance contributions
سهم بیمه خدمات درمانی
Its contribution is particular rather than general and some have questioned whether there is a need for two levels of appeal court.
سهم آن به جای کلی است، و برخی این سوال را مطرح کرده اند که آیا نیاز به دو سطح دادگاه تجدید نظر وجود دارد یا خیر.
Many like them have raised money for local charities or simply made a genuine and lasting contribution to their communities.
بسیاری مانند آنها برای خیریه های محلی پول جمع آوری کرده اند یا به سادگی کمکی واقعی و پایدار به جوامع خود کرده اند.
In addition many companies make contributions to employee retirement plans at the start of the year.
علاوه بر این، بسیاری از شرکت ها در ابتدای سال به برنامه های بازنشستگی کارکنان کمک می کنند.
تعداد کمی از آنها طرح مشارکت بهتری دارند.
Pastor also received no contribution from the organization.
کشیش نیز هیچ کمکی از سازمان دریافت نکرد.
He stressed the contribution that pragmatic Britain could make.
او بر سهمی که بریتانیا عملگرا می تواند داشته باشد، تاکید کرد.
مجله ای با مشارکت نویسندگان مشهور
همه مشارکتها با سپاس دریافت خواهند شد.
ما کاملاً به کمک های داوطلبانه متکی هستیم.
campaign contributions
کمک های کمپین
کمک قابل توجهی به امور خیریه
کمک های ارزشمندی برای نگهداری از کلیسای جامع
She argued that a greater contribution towards reducing Britain's record debts should be asked of the better off.
او استدلال کرد که سهم بیشتری در کاهش بدهیهای بی سابقه بریتانیا باید از افراد بهتر درخواست شود.
کمک های مالی افراد برای هزینه های دفتر و چاپ پرداخت می شود.
pension contributions
سهم بازنشستگی
کمک های بیمه ملی
می توانید سهم ماهانه خود را در طرح بازنشستگی افزایش دهید.
صندوقهای بازنشستگی درآمد بازنشستگی را بر اساس میزان مشارکت کارکنان و کارفرمایان قرار میدهند.
او سهم بسیار مثبتی در موفقیت پروژه داشت.
سهم قابل توجهی در دانش علمی
این ستاره به دلیل کمک برجسته خود در زمینه سرگرمی این جایزه را دریافت می کند.
This book represents a major contribution to our understanding of the Holocaust.
این کتاب کمک بزرگی به درک ما از هولوکاست است.
او احساس می کند که جهان سهم حیاتی او در توسعه راک اند رول را نادیده گرفته است.
the car’s contribution to the greenhouse effect
سهم خودرو در اثر گلخانه ای
او پس از مرگ به دلیل مشارکت در تلاش های جنگی مورد تجلیل قرار گرفت.
These measures would make a valuable contribution towards reducing industrial accidents.
این اقدامات کمک شایانی به کاهش حوادث صنعتی خواهد کرد.
او میگوید که ایالات متحده باید برای به رسمیت شناختن سهم زنان و اقلیتها در جامعه تلاش بیشتری کند.
آنها سهم نسبی عوامل خطر مختلف برای سرطان روده را مورد مطالعه قرار دادند.
تمام مشارکتهای مربوط به شماره ماه می باید تا جمعه دریافت شود.
سهم مهمی در بحث
با تشکر از مشارکت شما در وبلاگ.
هیچ مشارکتی توسط محققان مستقر در آمریکای شمالی وجود ندارد.
این مؤسسه کاملاً از طریق مشارکت داوطلبانه تأمین می شود.
من می خواهم سهم کوچکی در هزینه تعطیلات داشته باشم.
از ما خواسته شد تا در هزینه غذا سهمی داشته باشیم.
کمک های کیک و سایر اقلام برای فروش کیک را می توان در دفتر مدرسه گذاشت.
ده پرداخت ماهانه 50 دلاری
پیش پرداخت
donation
اهداء
benefaction
احسان
offering
ارائه
هدیه
اعطا کردن
alms
صدقه
subscription
اشتراک، ابونمان
handout
جزوه
حاضر
subsidy
یارانه
beneficence
سود رسانی
خیریه
philanthropy
بشردوستی
allowance
کمک هزینه
backing
پشتیبان
bequest
وصیت
bestowal
عطا کردن
endowment
وقف
gifting
هدیه دادن
giving
دادن
input
ورودی
کمک
donative
اهدایی
پرداخت
تدارک
نقش
عرضه
حمایت کردن
write-off
رد کردن
دست
helping hand
دست کمک
noncontribution
عدم مشارکت
