valuable

base info - اطلاعات اولیه

valuable - با ارزش

adjective - صفت

/ˈvæljuəbl/

UK :

/ˈvæljuəbl/

US :

family - خانواده
valuables
اشیاء با ارزش
value
ارزش
valuation
ارزش گذاری
valuer
ارزش گذار
overvaluation
ارزش گذاری بیش از حد
devaluation
کاهش ارزش
invaluable
ارزشمند
valueless
بی ارزش
valued
بی ارزش کردن
devalue
ارزش بیش از حد
overvalue
کم ارزش کردن
undervalue
با ارزش
google image
نتیجه جستجوی لغت [valuable] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • My home is my most valuable asset.


    خانه من با ارزش ترین دارایی من است.

  • She claims hospitals waste valuable resources by admitting patients days before surgery.


    او ادعا می کند که بیمارستان ها منابع ارزشمند خود را با پذیرش بیماران چند روز قبل از عمل هدر می دهند.

  • valuable antiques


    عتیقه های با ارزش

  • Luckily, nothing valuable was stolen.


    خوشبختانه هیچ چیز ارزشمندی به سرقت نرفت.

  • a valuable experience/lesson


    یک تجربه/درس ارزشمند

  • You should gain some valuable insights into the world of business.


    شما باید بینش ارزشمندی در مورد دنیای تجارت کسب کنید.

  • documents that are enormously valuable to historians


    اسنادی که برای مورخان بسیار ارزشمند است

  • The book provides valuable information on recent trends.


    این کتاب اطلاعات ارزشمندی در مورد روندهای اخیر ارائه می دهد.


  • او قبلاً سهم ارزنده ای در نظریه اقتصادی داشته است.

  • The results will be a valuable tool for further research in the area.


    نتایج یک ابزار ارزشمند برای تحقیقات بیشتر در این منطقه خواهد بود.

  • This advice was to prove valuable.


    این توصیه برای اثبات ارزشمندی بود.

  • Spinach is a valuable source of iron.


    اسفناج منبع ارزشمند آهن است.


  • داده ها برای تحقیقات پزشکی بسیار ارزشمند خواهند بود.


  • یک آزمایش خون ساده که در مدیریت دیابت بسیار ارزشمند است

  • Student input can be particularly valuable in improving the teaching process.


    نظرات دانش آموزان می تواند به ویژه در بهبود فرآیند تدریس ارزشمند باشد.

  • The thieves took three pieces of valuable jewellery.


    سارقان سه قطعه جواهرات ارزشمند را با خود بردند.

  • a precious Chinese vase, valued at half a million pounds


    یک گلدان چینی گرانبها به ارزش نیم میلیون پوند

  • precious memories of our time together


    خاطرات گرانبهایی از دوران با هم بودن

  • a priceless collection of antiques


    مجموعه ای گرانبها از عتیقه جات

  • We hired an expert to prove that the deposits were commercially valuable.


    ما یک کارشناس استخدام کردیم تا ثابت کنیم که این سپرده ها از نظر تجاری ارزشمند هستند.

  • commercially valuable expertise


    تخصص تجاری ارزشمند

  • The Romantics believed that the life of the imagination was intrinsically valuable.


    رمانتیک ها معتقد بودند که حیات تخیل ذاتاً ارزشمند است.


  • موضوع می تواند به همان اندازه برای دانشمندان ارزشمند باشد.

  • The survey was valuable as an indicator of local opinion.


    این نظرسنجی به عنوان شاخصی از نظر محلی ارزشمند بود.

  • They have skills and qualities which make them highly valuable.


    آنها مهارت ها و ویژگی هایی دارند که آنها را بسیار ارزشمند می کند.

  • ecologically valuable species


    گونه های با ارزش زیست محیطی


  • این یک تجربه ارزشمند برای همه ما بود.

  • The internet can be a very valuable learning tool.


    اینترنت می تواند یک ابزار یادگیری بسیار ارزشمند باشد.

  • These antiques are extremely valuable.


    این عتیقه ها بسیار ارزشمند هستند.

  • This is losing valuable business for the company.


    این امر کسب و کار ارزشمندی را برای شرکت از دست می دهد.

  • He was able to provide the police with some valuable information.


    او توانست اطلاعات ارزشمندی را در اختیار پلیس قرار دهد.

synonyms - مترادف
  • invaluable


    ارزشمند

  • priceless


    بسیار گرانبها

  • precious


    گرانبها

  • inestimable


    غیر قابل تخمین

  • irreplaceable


    غیر قابل تعویض

  • prizable


    قابل قیمت

  • prized


    با ارزش


  • فراتر از قیمت

  • treasurable


    قابل ارزش گذاری

  • high-value


    با ارزش بالا

  • of immeasurable value


    با ارزش غیر قابل اندازه گیری

  • of immeasurable worth


    با ارزش بی اندازه

  • of incalculable value


    با ارزش غیر قابل محاسبه

  • of incalculable worth


    با ارزش غیر قابل تخمین

  • of inestimable value


    بدون قیمت

  • of inestimable worth


    ارزش باج یک پادشاه را دارد


  • به وزن طلا می ارزد

  • worth a king's ransom


    نادر


  • قیمتی


  • غیر قابل مقایسه

  • precieux


    بی نظیر

  • incomparable


    انتخاب

  • unparalleled


    خوب


  • نفیس


  • غیر قابل محاسبه

  • exquisite


    ارزش چشم داشت

  • incalculable


    کلکسیونی

  • worth eyeteeth


    بی همتا


  • collectible


  • peerless


antonyms - متضاد
  • worthless


    بی ارزش

  • valueless


    بی معنی

  • meaningless


    ناچیز

  • trivial


    بی فایده

  • inutile


    زباله

  • trashy


    دست و پا زدن

  • piddling


    بی اهمیت

  • unimportant


    هیچ سودی ندارد


  • بلا استفاده

  • trifling


    بی تاثیر

  • useless


    بیهوده

  • inconsequential


    بی سود

  • insignificant


    خالی

  • ineffectual


    بدبخت

  • pointless


    تأسفبار - رقت انگیز

  • nugatory


    غیر ضروری

  • paltry


    فقیر

  • unprofitable


    به درد نخور

  • futile


    بی بهره


  • آشغال

  • rubbish


    ارزان

  • miserable


  • pathetic


  • unessential



  • unusable


  • wretched


  • profitless


  • unavailing


  • rubbishy



لغت پیشنهادی

users

لغت پیشنهادی

witty

لغت پیشنهادی

scratched