student

base info - اطلاعات اولیه

student - دانشجو

noun - اسم

/ˈstuːdnt/

UK :

/ˈstjuːdnt/

US :

family - خانواده
study
مطالعه
studiousness
اهل مطالعه
studious
مطالعه کرد
studied
با مطالعه
studiously
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [student] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که در دانشگاه، مدرسه و غیره درس می خواند

  • someone who is studying at a university or school. In British English, student is not usually used to refer to a child at primary school


    کسی که در دانشگاه یا مدرسه تحصیل می کند. در انگلیسی بریتانیایی، دانش آموز معمولاً برای اشاره به کودک در مدرسه ابتدایی استفاده نمی شود


  • کسی که در یک مدرسه خاص یا توسط یک معلم خاص تدریس می شود


  • کودکی که به مدرسه می رود

  • a boy or girl who goes to schoolused especially when talking about how they behave, or that time in someone’s life


    پسر یا دختری که به مدرسه می‌رود - مخصوصاً برای صحبت در مورد نحوه رفتارشان یا آن زمان در زندگی شخصی استفاده می‌شود.


  • کسی که در حال یادگیری یک زبان خارجی است


  • فردی که در کالج یا دانشگاه در حال یادگیری است


  • کسی که در مدرسه یاد می گیرد


  • اگر فردی دانشجوی یک رشته خاص باشد، در مورد آن می داند و به آن علاقه مند است


  • فردی که در مدرسه، کالج یا دانشگاه مشغول به تحصیل است


  • کسی که دانشجوی یک رشته خاص است، علاقه زیادی به آن دارد


  • فردی که در کالج، دانشگاه یا مدرسه تحصیل می کند

  • someone who knows about a subject and is interested in it but may not have studied it formally


    کسی که در مورد یک موضوع می داند و به آن علاقه دارد، اما ممکن است آن را به طور رسمی مطالعه نکرده باشد

  • There are only 15 students in each class.


    در هر کلاس فقط 15 دانش آموز وجود دارد.

  • Student leaders had organized a sit-in to protest against the war.


    رهبران دانشجو در اعتراض به جنگ تحصنی ترتیب داده بودند.

  • She's a student at Cornell University.


    او دانشجوی دانشگاه کرنل است.

  • Studies had shown that the more assessment tests a student failed, the likelier that student was to drop out.


    مطالعات نشان داده بود که هر چه دانش‌آموز در آزمون‌های ارزشیابی بیشتر مردود شود، احتمال انصراف آن دانش‌آموز بیشتر است.

  • Wiggins was a student of theology for many years before leaving the seminary.


    ویگینز سالها قبل از ترک حوزه علمیه دانشجوی الهیات بود.

  • What was the social life like when you were a student nurse?


    زندگی اجتماعی در دوران دانشجویی پرستار چگونه بود؟

  • We would welcome suggestions from both teachers and students.


    ما از پیشنهادات معلمان و دانش آموزان استقبال می کنیم.

  • Seventy percent of the university's business students have job offers by graduation.


    70 درصد از دانشجویان بازرگانی دانشگاه با فارغ التحصیلی پیشنهادهای شغلی دارند.

  • extra help for disabled students


    کمک اضافی برای دانش آموزان معلول

  • He was accused of attacking a fellow student.


    او متهم به حمله به یکی از دانشجویان بود.

  • Others are fortunate to find supportive faculty administrators, and fellow students.


    دیگران خوش شانس هستند که اساتید، مدیران و دانشجویان حمایت کننده را پیدا کنند.

  • Law students always have a lot of work to do.


    دانشجویان حقوق همیشه کارهای زیادی برای انجام دادن دارند.

  • Relying on math formulas or drills in class the study suggests, bores many students and undermines their performance.


    این مطالعه نشان می دهد که با تکیه بر فرمول ها یا تمرین های ریاضی در کلاس، بسیاری از دانش آموزان را خسته می کند و عملکرد آنها را تضعیف می کند.

  • We have a large number of mature students here some with small children.


    ما در اینجا تعداد زیادی دانش‌آموز بالغ داریم، برخی با بچه‌های کوچک.

  • a farewell party for the overseas students


    جشن خداحافظی برای دانشجویان خارج از کشور

  • The study found that drug use among high school students is rising.


    این مطالعه نشان داد که مصرف مواد مخدر در بین دانش آموزان دبیرستانی در حال افزایش است.

  • To get a better grade the student must take it from one of the students above by out-performing him or her.


    برای کسب نمره بهتر، دانش آموز باید آن را از یکی از دانش آموزان بالا با عملکرد بهتر از او بگیرد.

  • The device ensures that the students have the correct information and avoids copious note-taking.


    این دستگاه از داشتن اطلاعات صحیح دانش آموزان اطمینان می دهد و از یادداشت برداری زیاد خودداری می کند.

example - مثال
  • a college/university student


    یک دانشجوی کالج/دانشگاه


  • یک دانشجوی کارشناسی ارشد

  • a medical/law student


    یک دانشجوی پزشکی/حقوق

  • international students (= who come to study from other countries)


    دانشجویان بین المللی (= که از کشورهای دیگر برای تحصیل می آیند)

  • She's a student at Oxford.


    او دانشجوی آکسفورد است.

  • He's a third-year student at the College of Art.


    او دانشجوی سال سوم دانشکده هنر است.

  • a student loan (= money lent to students to pay for their studies)


    وام دانشجویی (= پولی که به دانشجویان برای پرداخت هزینه تحصیلشان قرض داده می شود)

  • He is here on a student visa.


    او با ویزای دانشجویی اینجاست.


  • طرح کاهش بدهی دانشجویان

  • student fees (= to pay for the cost of teaching)


    هزینه های دانشجویی (= پرداخت هزینه تدریس)

  • a student nurse/teacher


    یک دانشجو پرستار/معلم


  • افزایش چشمگیر تعداد دانش آموزان

  • I did some acting in my student days.


    من در دوران دانشجویی بازیگری می کردم.

  • a 15-year-old high school student


    یک دانش آموز 15 ساله دبیرستانی

  • a teacher who engages her students


    معلمی که شاگردانش را درگیر می کند


  • دانشجوی مشتاق ذات انسانی

  • He was a deeply observant man a close student of the natural world.


    او مردی عمیقاً مشاهده‌گر و دانش‌آموز نزدیک دنیای طبیعت بود.


  • فارغ التحصیل دبیرستان

  • a graduate student.


    دورا کارینگتون از دیگر دانش آموزان او در مدرسه هنری اسلید بودند.

  • His fellow students at the Slade art school included Dora Carrington.


    بورسیه ای که برای دانشجویان اقلیت در نظر گرفته شده است


  • خوابگاه دانشگاهی برای همه دانشجویان سال اول وجود دارد.

  • There is university accommodation for all first year students.


    این دپارتمان همیشه دارای درصد بالایی از دانشجویان دختر بوده است.


  • این دانشگاه دانشجویان بین المللی زیادی را جذب می کند.

  • The university attracts a lot of international students.


    کریس دانشجوی دکترا در UCLA است.

  • Chris is a doctoral student at UCLA.


    پائولا دانشجوی دکترا در دانشگاه لیدز است.

  • Paola is a PhD student at University of Leeds.


    این نظرسنجی در میان 400 دانشجوی دانشگاه MIT انجام شد.

  • The survey was conducted among 400 students at MIT.


    او در دهه 1960 دانشجوی هنر در پاریس بود.

  • She was an art student in Paris in the 1960s.


    هر دانشجوی سینما باید سکانس آغازین این فیلم را مطالعه کند.


  • این دوره برای دانشجویان رشته های زیست شناسی، حشره شناسی، باغبانی و مطالعات محیطی می باشد.

  • This course is for students of biology, entomology, horticulture, and environmental studies.


    او ابتدا به عنوان دانشجو به لندن رفت.

  • She first went to London as a student.


synonyms - مترادف

  • محقق

  • undergraduate


    کارشناسی

  • postgraduate


    فوق لیسانس

  • tutee


    سرپرست

  • fresher


    تازه تر

  • freshman


    دانشجوی سال اول

  • freshwoman


    تازه کار

  • pupil


    شاگرد

  • sophomore


    سال دوم

  • coed


    مختلط

  • finalist


    فینالیست

  • frosh


    تازه

  • classmate


    همکلاسی

  • grad


    درجه


  • فارغ التحصیل

  • undergrad


    ثبت نام کننده

  • registrant


    یادگیرنده

  • learner


    عمده


  • شمع شویی

  • candlewaster


    کلاس برتر

  • upperclassman


    جوان


  • plebe

  • plebe


    ارشد


  • زیر کلاس

  • underclassman


    تحصیلات تکمیلی

  • postgrad


    دانشجوی کارشناسی ارشد


  • دانشجوی دکتری

  • postgraduate student


  • PhD student


antonyms - متضاد
  • nonstudent


    غیر دانشجو


  • معلم


  • استاد


  • مربی


  • مدرس

  • lecturer


    pedagogUS

  • pedagogUS


    pedagogUK

  • pedagogueUK


    اصلی


  • معلم خصوصی

  • tutor


    کارشناس آموزشی

  • educationist


    معلم مدرسه

  • schoolteacher


    مشاور انگلستان

  • counsellorUK


    مشاور ایالات متحده

  • counselorUS


    مدیر مدرسه

  • schoolmaster


    خانم مدرسه

  • schoolmistress


    مشاور

  • advisor


    بزرگ شده


  • بالغ

  • grown-up


    بزرگتر


  • elder


لغت پیشنهادی

paces

لغت پیشنهادی

imperialists

لغت پیشنهادی

hypothesize