teacher

base info - اطلاعات اولیه

teacher - معلم

noun - اسم

/ˈtiːtʃər/

UK :

/ˈtiːtʃə(r)/

US :

family - خانواده
teaching
درس دادن
teachings
آموزه ها
teach
آموزش دهید
google image
نتیجه جستجوی لغت [teacher] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که کارش تدریس است، به خصوص در مدرسه


  • کسی که به عنوان شغل خود تدریس می کند، به ویژه در یک مدرسه


  • معلمی که مسئول یک مدرسه یا دانشکده است

  • someone who gives private lessons to one student or a small group of students. In Britain, a tutor is also a teacher in a university


    کسی که به یک دانش آموز یا گروه کوچکی از دانش آموزان درس خصوصی می دهد. در بریتانیا یک معلم خصوصی نیز در یک دانشگاه معلم است


  • کسی که در دانشگاه یا کالج تدریس می کند

  • a teacher in a college or university. In Britain, a professor is a high-ranking university teacher especially one who is head of a department


    یک معلم در کالج یا دانشگاه در بریتانیا، یک استاد یک معلم دانشگاهی عالی رتبه است، به ویژه کسی که رئیس یک بخش است

  • someone who teaches a sport or a practical skill such as swimming or driving


    کسی که یک ورزش یا یک مهارت عملی مانند شنا یا رانندگی را آموزش می دهد


  • کسی که به یک فرد یا تیم کمک می کند تا در یک ورزش پیشرفت کند


  • کسی که شغلش آموزش افراد است یا کسی که در زمینه آموزش متخصص است


  • کسی که مهارت های خاصی را به افراد آموزش می دهد، به ویژه مهارت هایی که برای انجام یک کار به آن ها نیاز دارند

  • a woman who lived with a family and taught their children in past times


    زنی که در گذشته با خانواده زندگی می کرد و به فرزندان خود آموزش می داد


  • کسی که شغلش تدریس در مدرسه یا کالج است

  • a person who instructs or trains others esp. in a school


    شخصی که به دیگران دستور می دهد یا آموزش می دهد، به ویژه. در یک مدرسه

  • She's a teacher in the high school.


    او معلم دبیرستان است.

  • I remember having some pretty awful teachers when I was at school.


    یادم می آید وقتی در مدرسه بودم معلم های خیلی بدی داشتم.

  • This year the district hired 523 certified teachers.


    در سال جاری، ولسوالی 523 معلم دارای گواهی را استخدام کرد.

  • Edward Cody, a World Civilization teacher kept a map of the world with pins marking his students' birthplaces.


    ادوارد کودی، معلم تمدن جهانی، نقشه ای از جهان را با سنجاق هایی که محل تولد دانش آموزانش را نشان می داد، نگه داشت.

  • a conference for teachers of English


    کنفرانسی برای معلمان زبان انگلیسی

  • The school doesn't have enough French teachers.


    مدرسه به اندازه کافی معلم فرانسوی ندارد.

  • Mrs. Sherwood was my first-grade teacher.


    خانم شروود معلم کلاس اول من بود.

  • Some governing bodies have been sensitive to this danger and have established committees and structures involving teachers other than the teacher-governors.


    برخی از نهادهای حاکمیتی نسبت به این خطر حساس بوده اند و کمیته ها و ساختارهایی را ایجاد کرده اند که معلمان غیر از معلمان و فرمانداران در آن حضور دارند.

  • But my teacher writes the stuff on the blackboard so quickly and then erases it before I can copy it all.


    اما معلم من مطالب را خیلی سریع روی تخته سیاه می نویسد و سپس قبل از اینکه بتوانم همه آن ها را کپی کنم پاک می کند.

  • It is a false hierarchy to pose teachers as more important than other staff.


    این یک سلسله مراتب نادرست است که معلمان را مهمتر از سایر کارکنان نشان دهیم.

  • Satisfied with what be heard, he asked the teacher to be an intermediary between himself and the Kangs.


    او که از شنیده ها راضی بود، از معلم خواست که میان خود و کانگ ها واسطه باشد.

  • The teacher's aid can give valuable assistance in producing specialised materials under guidance of the teacher or adviser.


    کمک معلم می تواند در تولید مطالب تخصصی با راهنمایی معلم یا مشاور کمک شایانی کند.

  • Figure 7.2 shows that as the age of the pupil increases, so the proportion of women teachers decreases.


    شکل 7.2 نشان می دهد که با افزایش سن دانش آموز، نسبت معلمان زن کاهش می یابد.

example - مثال
  • an English/a science teacher


    یک معلم انگلیسی/یک معلم علوم

  • primary/elementary school teachers


    معلمان دبستان / دبستان

  • There is a growing need for qualified teachers of Business English.


    نیاز روزافزون به معلمان واجد شرایط زبان انگلیسی تجاری وجود دارد.

  • John teaches French at the local school.


    جان در مدرسه محلی زبان فرانسه تدریس می کند.

  • She taught me how to change a tyre.


    او به من یاد داد که چگونه لاستیک را عوض کنم.

  • Our priority is to educate people about the dangers of drugs.


    اولویت ما آموزش مردم در مورد خطرات مواد مخدر است.

  • Members of staff should be instructed in the use of fire equipment.


    کارکنان باید در مورد استفاده از تجهیزات آتش نشانی آموزش داده شوند.

  • She’s a trained midwife.


    او یک ماما آموزش دیده است.

  • He’s training the British Olympic swimming team.


    او در حال تمرین تیم شنای المپیک بریتانیا است.

  • He’s the best football player I’ve ever coached.


    او بهترین بازیکن فوتبالی است که تا به حال مربیگری کرده ام.

  • She coaches some of the local children in maths.


    او برخی از بچه های محلی را در ریاضیات مربی می کند.

  • She tutors some of the local children in math.


    او به برخی از بچه های محلی ریاضی آموزش می دهد.

  • school/​college teachers


    معلمان مدرسه / کالج

  • a swimming/​science instructor


    یک مربی شنا/علم

  • a horse trainer


    یک مربی اسب

  • Do you have a personal trainer?


    آیا مربی شخصی دارید؟


  • یک مربی فوتبال

  • tutors working with migrant children


    معلمانی که با کودکان مهاجر کار می کنند

  • She was a secondary school teacher.


    او معلم دبیرستان بود.

  • The class was taught by two teachers.


    کلاس توسط دو معلم تدریس می شد.

  • He was an inspirational teacher.


    او یک معلم الهام بخش بود.

  • I'm good at cooking. I had a good teacher.


    من در آشپزی خوب هستم. من معلم خوبی داشتم.

  • She's been accepted at Bath Teacher Training College.


    او در کالج تربیت معلم حمام پذیرفته شده است.

  • There's always been a shortage of good math teachers.


    همیشه کمبود معلمان خوب ریاضی وجود داشته است.

  • an English/math/kindergarten teacher


    معلم انگلیسی / ریاضی / مهدکودک

synonyms - مترادف

  • مربی


  • معلم مدرسه

  • schoolteacher


    کارشناس آموزشی

  • educationist


    pedagogUK

  • pedagogueUK


    مشاور ایالات متحده


  • راهنما

  • counselorUS


    گورو

  • educationalist


    مدرس


  • مرشد

  • guru


    دستور دهنده

  • lecturer


    استاد

  • mentor


    معلم خصوصی

  • preceptor


    مشاور


  • مشاور انگلستان

  • trainer


    سلطه

  • tutor


    دان

  • advisor


    همکار

  • counsellorUK


    معشوقه

  • dominie


    خواننده

  • don


    مدیر مدرسه


  • خانم مدرسه


  • توان

  • mistress


    حاکم


  • pedagogUS

  • schoolmaster


    سوفسطایی

  • schoolmistress


    تابعی

  • exponent


  • governess


  • pedagogUS


  • sophist


  • abecedary


antonyms - متضاد

  • دانشجو

  • pupil


    شاگرد


  • محقق

  • apprentice


    شاگرد کارآموز

  • learner


    یادگیرنده

  • trainee


    کارآموز

  • attendant


    خدمتکار

  • devotee


    فداکار

  • disciple


    فارغ التحصیل


  • تحت حمایت

  • protege


    کم مطالعه

  • understudy


    وابسته

  • adherent


    دنباله رو

  • follower


    مبتدی

  • protégé


    جوان

  • beginner


    تازه کار


  • فوق لیسانس

  • mentee


    بچه مدرسه ای

  • novice


    دانش آموز

  • postgraduate


    دختر مدرسه ای

  • schoolboy


    سال دوم

  • schoolchild


    کارشناسی

  • schoolgirl


    متصدی

  • sophomore


    کرم کتاب

  • undergrad


    مختلط

  • acolyte


    دکتری

  • bookworm


    تازه تر

  • coed


  • dependant


  • docent


  • fresher


لغت پیشنهادی

likened

لغت پیشنهادی

badly

لغت پیشنهادی

exhibiting