stuff
stuff - چیز
noun - اسم
UK :
US :
used when you are talking about things such as substances, materials, or groups of objects when you do not know what they are called, or it is not important to say exactly what they are
هنگامی که شما در مورد چیزهایی مانند مواد، مواد، یا گروهی از اشیاء صحبت می کنید، زمانی که نمی دانید نام آنها چیست، یا مهم نیست که دقیقاً آنها را بگویید استفاده می شود.
used when talking about different activities, subjects, or ideas, when you do not say exactly what these are
هنگامی که درباره فعالیتها، موضوعات یا ایدههای مختلف صحبت میکنید، زمانی که دقیقاً نمیگویید اینها چیست، استفاده میشود
زمانی استفاده می شود که در مورد کاری که شخصی انجام داده یا ساخته است صحبت می کنید، برای مثال نوشتن، موسیقی یا هنر
ویژگی های شخصیت کسی
هل دادن یا قرار دادن چیزی در فضای کوچک، به ویژه به روشی سریع و بی دقت
تا چیزی پر شود
قبل از پختن مرغ، فلفل و غیره را با مخلوطی از نان یا برنج، پیاز و غیره پر کنید
پوست حیوان مرده را پر کند تا حیوان هنوز زنده به نظر برسد
یک ماده، به خصوص زمانی که شما دقیقاً نمی دانید یا نمی گویید که چیست
things that someone says or does, when you are referring to them in a general way without saying exactly what they are
چیزهایی که کسی میگوید یا انجام میدهد، وقتی شما به طور کلی به آنها اشاره میکنید بدون اینکه دقیقاً بگویید چه هستند
دارایی یا چیزهایی که با خود به جایی می برند
used to refer to more things of a similar kind to ones you have mentioned, when you do not say exactly what they are
برای اشاره به موارد بیشتری از نوع مشابه مواردی که ذکر کردید استفاده می شود، در حالی که دقیقاً نمی گویید آنها چیست
مهارت یا توانایی های بزرگ کسی
پر کردن کامل ظرف با چیزی
هل دادن چیزی به فضای کوچک، اغلب به سرعت یا بی دقت
برای پر کردن بدن حیوان مرده با مواد مخصوص به طوری که انگار هنوز زنده است
(از یک مرد) با زن همبستر شدن
برای پر کردن غذا با چاشنی
برای خوردن زیاد
یک ماده یا ماده
گروهی از چیزها، فعالیت ها یا موضوعات مختلف
درون چیزی را پر کردن
پر کردن بوقلمون، یا گوشت یا سبزیجات دیگر، این است که قبل از پختن آن را با مواد غذایی دیگر پر کنید.
اگر خودتان را پر کنید، مقدار زیادی غذا می خورید
اما الان همه متاهل هستند و چیزهای دیگر.
اوقات فراغت داشتیم، بنابراین شروع کردیم با نمونهها و ترتیبدهندهها و چیزهای دیگر.
وسایل کمپینگ ما به تنهایی بیشتر فضای عقب ماشین را اشغال می کرد.
بنابراین شما فقط چیزهای غیر محرمانه را از این طریق ارسال می کنید.
گور باید این تصور را حفظ کند که همه اینها چیزهای عادی و روزمره هستند.
آنها برای من یک سری مطالب در مورد دانشگاه فرستادند.
در آنجا چه چیزهایی به شما یاد دادند؟
این همه چیز چسبناک روی فرش چیست؟
صندلی ها با نوعی مواد پلاستیکی پوشیده شده بودند.
این سس تند چیز خوبی است.
من نمی دانم چگونه می توانید این مواد را بخورید!
آنها لوازم التحریر و چیزهای (از این قبیل) می فروشند.
همه چیزهای من (= دارایی من) کجاست؟
آیا می توانید همه چیز را از روی میز حذف کنید؟
من می خواهم چیزهای فنی گران قیمت بخرم.
مقاله پیتر چیزهای جالب زیادی در خود داشت.
هنوز چیزهای جالب زیادی در منچستر در حال وقوع است.
امروز کارهای زیادی برای انجام دادن دارم.
من خواندن و چیزهای دیگر را دوست دارم.
گروه در اولین آلبوم خود کارهای بسیار خوبی انجام داد.
این همه چیز خوب است. آفرین!
من به همه چیزهای مربوط به ارواح اعتقادی ندارم.
این همه «خانم اسمیت» چیست؟ من را آنا صدا کن
او کارهای زیادی انجام داده و مکان های بسیار جالبی بوده است.
من در چند روز گذشته کلی مطالب توسط افراد مختلف خوانده ام.
سفر جادویی بود. چیزهایی که رویاها از آن ساخته شده است.
رژه ها و راهپیمایی ها موضوع اصلی سیاست در منطقه بود.
داستان کانر داستان افسانه است.
چیزهای رویاها / کابوس ها
بیایید ببینیم از چه چیزهایی ساخته شده اید (= چه جور آدمی هستید).
خیلی ها تسلیم می شدند، اما تیم از چیزهای خشن تر ساخته شده بود.
برخی از اعضای تیم فقط کارهای خود را انجام نمی دهند (= آنطور که باید انجام می دهند).
دارو به وضوح کار خود را انجام داده است.
این چیزهای بچه ها بود در مقایسه با آنچه در پیش است.
فیلم از ابتدا تا انتها چیزهای ناب کودکانه است.
چیزهای خود را به آخرین بازدیدهای نمودار بچسبانید
کمکت کنم وسایلت را جمع کنی؟
وسایل شنا خود را بیاورید
things
چیزها
objects
اشیاء
belongings
متعلقات
effects
اثرات
items
موارد
possessions
اموال
goods
کالاها
trappings
تله
junk
جنس اوراق و شکسته
materials
مواد
ویژگی
chattels
احشام، برده زرخرید
clobber
کلوبگر
duds
دودز
holdings
دارایی ها
impedimenta
مانع
movables
منقول
moveables
قابل جابجایی
personalty
شخصیت
possession
مالکیت
articles
مقالات
بهم ریختگی
packages
بسته ها
plunder
غارت کردن
gubbins
گابین ها
personal effects
اثرات شخصی
personal possessions
دارایی های شخصی
ملک شخصی
bits and bobs
بیت و باب
bits and pieces
تکه ها و تکه ها
goods and chattels
کالاها و خانه ها