boulder

base info - اطلاعات اولیه

boulder - تخته سنگ

noun - اسم

/ˈbəʊldər/

UK :

/ˈbəʊldə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [boulder] در گوگل
description - توضیح

  • یک تکه سنگ گرد بزرگ


  • یک سنگ بسیار بزرگ

  • a large rounded rock that has been smoothed by the action of the weather or water


    سنگی گرد و بزرگ که در اثر آب و هوا صاف شده است

  • My shin had struck a boulder on the river bottom during my spill.


    ساق پام در حین ریختن من به تخته سنگی در کف رودخانه برخورد کرده بود.

  • A dozen or so greenish boulders lurked with angular menace below.


    یک دوجین یا بیشتر تخته سنگ مایل به سبز با تهدیدی زاویه‌دار در زیر آن کمین کرده بودند.

  • Two huge boulders had to be moved out of the way before the trucks could get through.


    قبل از عبور کامیون‌ها، باید دو تخته سنگ بزرگ از سر راه برداشته می‌شد.

  • In one of the passes they pulled off the paved highway and parked out of sight of it among limestone boulders.


    در یکی از گردنه ها از بزرگراه آسفالت خارج شده و دور از چشم آن، در میان تخته سنگ های آهکی پارک کردند.

  • Pyrotechnics, a runaway boulder and a few animatronic Indys are along the way.


    آتش‌نشان‌ها، یک تخته سنگ فراری و چند انیماترونیک ایندی در راه هستند.

  • Stephen went back across the river again clambering over the boulders.


    استفان دوباره از رودخانه برگشت و از صخره ها بالا رفت.

  • With nervous steps, I crossed from one slippery wet boulder to the next whilst the water swirled and gurgled beneath.


    با قدم های عصبی، از روی تخته سنگی خیس لغزنده به تخته سنگی دیگر گذشتم در حالی که آب زیر آن می چرخید و غرغر می کرد.

  • What was I doing cavorting with boulders in the middle of nowhere?


    داشتم با تخته سنگ ها در وسط ناکجا آباد چیکار می کردم؟

example - مثال
  • huge granite boulders underneath the cliff


    تخته سنگ های گرانیتی بزرگ در زیر صخره

  • fallen rocks and boulders


    سنگ ها و تخته سنگ های افتاده

  • As the ice sheet rode over the land huge boulders were ripped from the underlying rock.


    همانطور که ورقه یخ بر روی زمین سوار شد، تخته سنگ های عظیمی از سنگ زیرین کنده شد.

synonyms - مترادف

  • سنگ


  • بولدرستون

  • boulderstone


    جبر

  • gibber


    سارسن

  • sarsen


    سنگ جبر

  • gibber stone


    سنگریزه

  • pebble


    سنگ ریزه

  • gravel


    سنگفرش

  • cobblestone


    سنگ زیر پا

  • stepping stone


    جرم


  • اسلب

  • slab


    نادان

  • goolie


    قلوه سنگ

  • rubble


    صخره ای

  • cairn


    مسدود کردن


  • اسکریپ

  • scree


    بتن ریزی

  • concretion


    باندی

  • boondie


    شن

  • cobble


    صخره

  • grit


    غلات

  • crag


    تالوس


  • سنگ ها

  • talus


    بقایای سنگ

  • stones


    گرانول

  • rock debris


    قطعه

  • granule


    گلوله

  • nugget


  • pellet


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

belay

لغت پیشنهادی

manifested

لغت پیشنهادی

attitude