pure

base info - اطلاعات اولیه

pure - خالص

adjective - صفت

/pjʊr/

UK :

/pjʊə(r)/

US :

family - خانواده
purification
تطهیر
purist
پاک شناس
purity
خلوص
impurity
ناخالصی
purifier
تصفیه کننده
impure
نجس
purify
خالص - تصفیه
purely
صرفا
google image
نتیجه جستجوی لغت [pure] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • طلای خالص

  • ties made of pure silk


    کراوات از ابریشم خالص

  • These shirts are 100% pure cotton.


    این پیراهن ها 100% پنبه خالص هستند.

  • The patient was given pure oxygen to breathe.


    به بیمار اکسیژن خالص داده شد تا نفس بکشد.

  • Classical dance in its purest form requires symmetry and balance.


    رقص کلاسیک در خالص ترین شکل خود نیازمند تقارن و تعادل است.

  • One movie is classified as pure art the other as entertainment.


    یکی از فیلم ها به عنوان هنر ناب طبقه بندی می شود و دیگری به عنوان سرگرمی.

  • The metal needs to be very pure.


    فلز باید بسیار خالص باشد.


  • یک بطری آب خالص

  • The air was sweet and pure.


    هوا شیرین و پاکیزه بود.

  • Much of the population still does not have access to pure drinking water.


    بسیاری از مردم هنوز به آب آشامیدنی خالص دسترسی ندارند.

  • They met by pure chance.


    آنها به طور کاملاً تصادفی ملاقات کردند.

  • She laughed with pure joy.


    او با شادی خالص خندید.

  • That woman is pure evil.


    آن زن شیطان محض است.

  • These reports are pure speculation (= there is no evidence that they are true).


    این گزارش ها حدس و گمان محض هستند (= هیچ مدرکی دال بر صحت آنها وجود ندارد).

  • It was a pure accident. I'm not blaming anybody.


    این یک تصادف محض بود. من کسی را سرزنش نمی کنم

  • It was pure coincidence that all the absences occurred at the same time.


    اتفاقی محض بود که همه غیبت ها همزمان اتفاق افتاد.

  • beaches of pure white sand


    سواحل شن و ماسه سفید خالص


  • یک صدای ناب


  • برای داشتن یک زندگی پاک

  • His motives were pure.


    انگیزه های او خالص بود.


  • از نظر جسم و روان پاک باشد

  • pure mathematics


    ریاضیات محض

  • technology as opposed to pure science subjects


    فناوری در مقابل موضوعات علمی محض

  • These cattle are one of the purest breeds in Britain.


    این گاوها یکی از خالص ترین نژادهای بریتانیا هستند.

  • It's laziness, pure and simple.


    تنبلی است، خالص و ساده.

  • The man wants revenge, pure and simple.


    مرد انتقام می خواهد، پاک و ساده.


  • یک پیراهن نخی خالص


  • آب پرتقال خالص

  • pure English honey


    عسل خالص انگلیسی

  • a pure Arab horse


    اسب خالص عرب

  • a swan's pure white plumage


    پرهای سفید خالص یک قو

synonyms - مترادف
  • unmixed


    یک دست

  • unalloyed


    بدون آلیاژ


  • روشن


  • سر راست

  • unadulterated


    بدون تقلب


  • واقعی

  • genuine


    اصل


  • کامل

  • refined


    تصفیه شده

  • uncontaminated


    غیر آلوده

  • undiluted


    رقیق نشده

  • authentic


    معتبر

  • flawless


    بی عیب و نقص


  • درست است، واقعی

  • unblended


    مخلوط نشده

  • clarified


    روشن شد

  • distilled


    تقطیر شده

  • filtered


    فیلتر شده

  • immaculate


    معصوم


  • جامد

  • sterling


    استرلینگ

  • unprocessed


    پردازش نشده


  • مطلق


  • خوب


  • طبیعی


  • جلگه

  • plain


    ساده

  • purified


    باحسن نیت


  • مرتب

  • bona fide


  • neat


antonyms - متضاد
  • adulterated


    تقلبی

  • impure


    نجس

  • alloyed


    آلیاژ شده

  • mixed


    مختلط

  • diluted


    رقیق شده

  • flawed


    ناقص

  • imperfect


    غیرطبیعی

  • abnormal


    ابری

  • cloudy


    مجتمع


  • بغرنج


  • آلوده

  • contaminated


    فاسد

  • corrupt


    تاریک

  • counterfeit


    تزئین شده است


  • دشوار

  • decorated


    متقلب


  • آراسته

  • dishonest


    جعلی

  • embellished


    نادرست

  • fake


    نامعین


  • پیچیده

  • indefinite


    بی اعتبار

  • intricate


    مبهم

  • invalid


    نا معلوم

  • obscure


    غیر واضح

  • ornate


    غیر معمول

  • tainted


    غیر اصیل

  • uncertain


  • unclear


  • uncommon


  • ungenuine


لغت پیشنهادی

harness

لغت پیشنهادی

bra

لغت پیشنهادی

loader