pure
pure - خالص
adjective - صفت
UK :
US :
تطهیر
پاک شناس
خلوص
ناخالصی
تصفیه کننده
نجس
خالص - تصفیه
صرفا
یک ماده یا ماده خالص با چیزی مخلوط نمی شود
کامل و کل
تمیز و بدون هیچ چیز مضر
without any sexual experience or evil thoughts
بدون هیچ تجربه جنسی یا افکار شیطانی
بسیار واضح و زیبا
معمولی یک سبک خاص
تنها از یک گروه یا نژاد پرورش یافته است
بر اساس یک استاندارد یا الگوی پذیرفته شده انجام می شود
با چیز دیگری مخلوط نمی شود
رنگ خالص با هیچ رنگ دیگری مخلوط نمی شود
صدای خالص واضح و کامل است
تمیز و عاری از مواد مضر
complete; only
کامل؛ فقط
used to refer to an area of study that is studied only for the purpose of developing theories about it not for the purpose of using those theories in a practical way
برای اشاره به حوزهای از مطالعه استفاده میشود که فقط به منظور توسعه نظریهها در مورد آن مطالعه میشود، نه برای استفاده از آن نظریهها به صورت عملی.
بعد از اسم به معنای و هیچ چیز دیگر استفاده می شود
رفتار کردن به گونه ای که از نظر اخلاقی خوب است، به ویژه در امور مربوط به رابطه جنسی
از نظر اخلاقی خوب است، یا مربوط به شخصیت درونی کسی است
کیفیت یا حالتی که با چیز دیگری مخلوط نمی شود
کیفیت داشتن اخلاق خوب و منش خوب
وقتی برای اولین بار از زمین خارج می شود، روغن خیلی خالص نیست.
بطری حاوی 4 لیتر الکل خالص بود.
همبرگرهای ما از گوشت گاو 100٪ خالص ساخته شده اند.
لباس های ساخته شده از پنبه خالص بسیار خنک تر از لباس های ساخته شده از الیاف مخلوط هستند.
آب آشامیدنی خالص
و تحقیق در مورد الکتریکی های خالص که توسط سیستم های باتری جدید عجیب و غریب کار می کنند امیدوار کننده است.
زمان ایده آل برای دنبال کردن ورزشی که بسیاری آن را خالص ترین شکل شکار می دانستند.
بر اساس اصلاحات 1990، ولسوالی ها نیز بر اساس فرمول خالص تأمین مالی خواهند شد.
و حمام خون پایانی گراند گیگنول خالص است.
تحقیر خالص و داغی که اکنون نسبت به او احساس می کردم مرا گرم می کرد.
از شانس محض بود که این مکان را پیدا کردیم.
دور شدن از شهر و استنشاق هوای ناب کوهستانی حس خوبی داشت.
طلای خالص
کراوات از ابریشم خالص
این پیراهن ها 100% پنبه خالص هستند.
به بیمار اکسیژن خالص داده شد تا نفس بکشد.
رقص کلاسیک در خالص ترین شکل خود نیازمند تقارن و تعادل است.
یکی از فیلم ها به عنوان هنر ناب طبقه بندی می شود و دیگری به عنوان سرگرمی.
فلز باید بسیار خالص باشد.
یک بطری آب خالص
هوا شیرین و پاکیزه بود.
بسیاری از مردم هنوز به آب آشامیدنی خالص دسترسی ندارند.
آنها به طور کاملاً تصادفی ملاقات کردند.
او با شادی خالص خندید.
آن زن شیطان محض است.
این گزارش ها حدس و گمان محض هستند (= هیچ مدرکی دال بر صحت آنها وجود ندارد).
این یک تصادف محض بود. من کسی را سرزنش نمی کنم
اتفاقی محض بود که همه غیبت ها همزمان اتفاق افتاد.
سواحل شن و ماسه سفید خالص
یک صدای ناب
برای داشتن یک زندگی پاک
His motives were pure.
انگیزه های او خالص بود.
از نظر جسم و روان پاک باشد
pure mathematics
ریاضیات محض
technology as opposed to pure science subjects
فناوری در مقابل موضوعات علمی محض
این گاوها یکی از خالص ترین نژادهای بریتانیا هستند.
تنبلی است، خالص و ساده.
مرد انتقام می خواهد، پاک و ساده.
یک پیراهن نخی خالص
آب پرتقال خالص
عسل خالص انگلیسی
اسب خالص عرب
پرهای سفید خالص یک قو
unmixed
یک دست
unalloyed
بدون آلیاژ
روشن
سر راست
unadulterated
بدون تقلب
واقعی
genuine
اصل
کامل
refined
تصفیه شده
uncontaminated
غیر آلوده
undiluted
رقیق نشده
authentic
معتبر
flawless
بی عیب و نقص
درست است، واقعی
unblended
مخلوط نشده
clarified
روشن شد
distilled
تقطیر شده
filtered
فیلتر شده
immaculate
معصوم
جامد
sterling
استرلینگ
unprocessed
پردازش نشده
مطلق
خوب
طبیعی
جلگه
plain
ساده
purified
باحسن نیت
مرتب
bona fide
neat
adulterated
تقلبی
impure
نجس
alloyed
آلیاژ شده
mixed
مختلط
diluted
رقیق شده
flawed
ناقص
imperfect
غیرطبیعی
abnormal
ابری
cloudy
مجتمع
بغرنج
آلوده
contaminated
فاسد
corrupt
تاریک
counterfeit
تزئین شده است
دشوار
decorated
متقلب
آراسته
dishonest
جعلی
embellished
نادرست
fake
نامعین
پیچیده
indefinite
بی اعتبار
intricate
مبهم
invalid
نا معلوم
obscure
غیر واضح
ornate
غیر معمول
tainted
غیر اصیل
uncertain
unclear
uncommon
ungenuine