investigator

base info - اطلاعات اولیه

investigator - محقق

noun - اسم

/ɪnˈvestɪɡeɪtər/

UK :

/ɪnˈvestɪɡeɪtə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [investigator] در گوگل
description - توضیح
  • someone who investigates things, especially crimes


    کسی که در مورد مسائل، به ویژه جنایات تحقیق می کند


  • شخصی که کارش بررسی جرم، مشکل، اظهارات و غیره برای کشف حقیقت است

  • Only 1 of 6 observed episodes of asthma was believed by the clinical investigators to be related to therapy.


    تنها 1 مورد از 6 دوره مشاهده شده آسم توسط محققان بالینی به درمان مربوط می شود.

  • Making arrangements for the engineering investigators to cope with the jet age posed much less difficulty.


    ایجاد تمهیداتی برای محققین مهندسی برای کنار آمدن با عصر جت، دشواری بسیار کمتری را به همراه داشت.

  • Federal investigators are trying to prove that Dime employees conspired to falsify loan documents, court records show.


    سوابق دادگاه نشان می دهد که بازرسان فدرال در تلاشند ثابت کنند که کارمندان دایم برای جعل اسناد وام توطئه کردند.

  • A team of special investigators have gone to the scene of the explosion.


    تیمی از بازرسان ویژه به محل انفجار رفته اند.

  • His revelations amazed the investigators who had believed they were dealing with a limited case.


    افشاگری های او بازرسان را شگفت زده کرد که معتقد بودند با یک پرونده محدود سروکار دارند.

  • The investigator has concluded that they were making a false insurance claim.


    بازپرس به این نتیجه رسیده است که آنها ادعای بیمه کاذب داشتند.

  • The investigator dispatched to probe the incident blamed the Tonghaks for the trouble.


    بازپرسی که برای بررسی این حادثه اعزام شد، تونگهک ها را مقصر این مشکل دانست.

  • After confessing, Flores agreed to cooperate with investigators.


    پس از اعتراف، فلورس موافقت کرد که با بازرسان همکاری کند.

example - مثال
  • air safety investigators


    محققان ایمنی هوایی

  • a private investigator (= a detective)


    بازپرس خصوصی (= کارآگاه)

  • Investigators have studied the possible effects of contamination.


    محققان اثرات احتمالی آلودگی را مطالعه کرده اند.


  • یک محقق خصوصی

synonyms - مترادف
  • detective


    کاراگاه

  • gumshoe


    کفش آدامسی

  • sleuth


    کارآگاه

  • hawkshaw


    شاهین

  • operative


    عامل

  • shamus


    شمس

  • sherlock


    شرلوک

  • sleuthhound


    سگ دریایی

  • private detective


    کاراگاه خصوصی


  • چشم خصوصی


  • محقق خصوصی


  • تحلیلگر


  • وکیل


  • ممیز، مامور رسیدگی

  • auditor


    سگ شکاری

  • hound


    پرسشگر

  • inquirer


    لباس شخصی

  • plainclothesman


    پلیس


  • دادستان


  • بازبین

  • reviewer


    جاسوس

  • snooper


    جاسوسی

  • spy


    آزمایشکننده

  • tester


    افسر لباس شخصی

  • plainclothes officer


    شرلوک هولمز

  • Sherlock Holmes


    پلیس مخفی

  • undercover cop


    PI

  • PI


    اسنوپ

  • snoop


    دیک خصوصی

  • private dick


    نظاره گر

  • peeper


antonyms - متضاد
  • interviewee


    مصاحبه شونده

لغت پیشنهادی

denies

لغت پیشنهادی

alphabet

لغت پیشنهادی

ABC