prosecutor
prosecutor - دادستان
noun - اسم
UK :
US :
وکیلی که سعی دارد در دادگاه ثابت کند که فردی مرتکب جرم شده است
وکیلی که نماینده مقامات در طرح اتهام کیفری علیه کسی است
یک وکیل به نمایندگی از دولت در دادگاه حقوقی
یک مقام قانونی که شخصی را به ارتکاب جرم متهم می کند، به ویژه در دادگاه حقوقی
a legal representative who officially accuses someone of committing a crime by bringing a case against that person in a court of law
نماینده قانونی که رسماً شخصی را به ارتکاب جرم با طرح پرونده علیه آن شخص در دادگاه متهم می کند.
یک وکیل در دادگاه حقوقی که تلاش می کند ثابت کند که کسی مرتکب جرم شده است
وکیلی که نماینده دولت در دادگاه است
من به عنوان یک دادستان هرگز آن را از دست نمی دادم.
هیئت منصفه برونکس به اندازه کافی برای یک دادستان دشوار بود.
There may also be a reluctance among prosecutors to look beyond the individual driver pilot or captain in each case.
همچنین ممکن است در میان دادستانها بیمیلی به نگاهی فراتر از راننده، خلبان یا کاپیتان در هر مورد وجود داشته باشد.
Confusion then beset the top ranks of the government and the judiciary-special commissions and prosecutors came and went.
سردرگمی سپس رده های بالای حکومت را فرا گرفت و کمیسیون های ویژه قضایی و دادستان ها آمدند و رفتند.
Meanwhile scores of rebel sup porters appeared in court as prosecutors pressed the first charges stemming from the coup attempt.
در همین حال، در حالی که دادستان ها اولین اتهامات ناشی از تلاش برای کودتا را مطرح کردند، تعداد زیادی از حامیان شورشی در دادگاه حاضر شدند.
The chief prosecutor told the court that Johnson was guilty of a horrible crime and asked for the maximum sentence.
دادستان ارشد به دادگاه گفت که جانسون مرتکب جنایت وحشتناکی شده و خواستار حداکثر مجازات شد.
Cole, a former Justice Department prosecutor is equally thorough in the documents he is requesting.
کول، دادستان سابق وزارت دادگستری، در اسنادی که درخواست می کند به همان اندازه دقیق عمل می کند.
The fraud was so obvious that Daley had to permit a special prosecutor to be appointed to investigate.
کلاهبرداری آنقدر آشکار بود که دیلی مجبور شد اجازه دهد تا یک دادستان ویژه برای تحقیق تعیین شود.
A special prosecutor was appointed to deal with that particular case.
یک دادستان ویژه برای رسیدگی به آن پرونده خاص تعیین شد.
the public/state prosecutor
دادستان عمومی/دولتی
دادستان بلند شد تا آدرس افتتاحیه را بدهد.
دادستان های فدرال قصد دارند پرونده را دوباره محاکمه کنند.
دفاع و دادستان با توصیه به یک سال حبس موافقت کردند.
a federal/public prosecutor
یک دادستان فدرال/عمومی
وکیل
مشاوره
counsel
DA
DA
دادستان
prosecuting attorney
دادستان منطقه
دادستان مالی
procurator fiscal
دادستان عمومی
وکیل دولتی
افسر دادستان
prosecution officer
وکیل قاضی
دادستان کل
مدافع
مشاور انگلستان
counsellorUK
وکیل دادگستری
barrister
عامل
مشاور ایالات متحده
attorney-at-law
شفیع
counselorUS
مشاور حقوقی
solicitor
QC
intercessor
مختصر
counselor-at-law
نماینده حقوقی
QC
متخصص قانونی
اجرایی قانونی
اسپیلر
counsellor-at-law
سخنگو
legal practitioner
تعقیب کننده آمبولانس
وکیل جنایی
spieler
mouthpiece
ambulance chaser
public defender
مدافع عمومی