prosecutor

base info - اطلاعات اولیه

prosecutor - دادستان

noun - اسم

/ˈprɑːsɪkjuːtər/

UK :

/ˈprɒsɪkjuːtə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [prosecutor] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • the public/state prosecutor


    دادستان عمومی/دولتی


  • دادستان بلند شد تا آدرس افتتاحیه را بدهد.

  • Federal prosecutors intend to retry the case.


    دادستان های فدرال قصد دارند پرونده را دوباره محاکمه کنند.

  • The defense and prosecutors agreed to recommend a one-year jail sentence.


    دفاع و دادستان با توصیه به یک سال حبس موافقت کردند.

  • a federal/public prosecutor


    یک دادستان فدرال/عمومی

synonyms - مترادف

  • وکیل


  • مشاوره

  • counsel


    DA

  • DA


    دادستان

  • prosecuting attorney


    دادستان منطقه


  • دادستان مالی

  • procurator fiscal


    دادستان عمومی


  • وکیل دولتی


  • افسر دادستان

  • prosecution officer


    وکیل قاضی


  • دادستان کل


  • مدافع


  • مشاور انگلستان

  • counsellorUK


    وکیل دادگستری

  • barrister


    عامل


  • مشاور ایالات متحده

  • attorney-at-law


    شفیع

  • counselorUS


    مشاور حقوقی

  • solicitor


    QC

  • intercessor


    مختصر

  • counselor-at-law


    نماینده حقوقی

  • QC


    متخصص قانونی


  • اجرایی قانونی


  • اسپیلر

  • counsellor-at-law


    سخنگو

  • legal practitioner


    تعقیب کننده آمبولانس


  • وکیل جنایی

  • spieler


  • mouthpiece


  • ambulance chaser



antonyms - متضاد
  • public defender


    مدافع عمومی

لغت پیشنهادی

bedchamber

لغت پیشنهادی

amyotrophic

لغت پیشنهادی

loved