official
official - رسمی
adjective - صفت
UK :
US :
کسی که در یک سازمان دارای مقامی است
approved of or done by someone in authority especially the government
تایید یا انجام شده توسط یکی از مقامات، به ویژه دولت
مربوط به یا به عنوان بخشی از یک شغل یا موقعیت مهم انجام می شود
توضیح رسمی، حساب و غیره توضیحی است که به صورت رسمی و عمومی ارائه می شود، اما ممکن است درست نباشد
انتخاب شده تا نماینده کسی یا سازمانی باشد یا کاری برای آنها انجام دهد
یک رویداد رسمی یک رویداد عمومی رسمی است
به عنوان بخشی از کار شما و نه برای اهداف خصوصی شما انجام می شود
someone who has a responsible position in an organization
کسی که در یک سازمان دارای موقعیت مسئول است
relating to a position of responsibility
مربوط به موقعیت مسئولیت
مورد توافق یا تنظیم شده توسط افرادی که در مناصب قدرت هستند
اگر اطلاعاتی رسمی باشد، با صلاحیت به صورت عمومی اعلام شده است
An official language is one that is used by the government of a country when making its laws, in official documents, etc.
زبان رسمی زبانی است که توسط دولت یک کشور هنگام وضع قوانین، در اسناد رسمی و غیره استفاده می شود.
a person who has a position of responsibility in an organization
فردی که در یک سازمان دارای مسئولیت است
با کسی که در موقعیت مسئولیتی قرار دارد، مرتبط است یا ترتیب داده شده است
برای توصیف چیزی استفاده می شود که توسط شخصی در مقامی علنی اعلام شده است
به جای زندگی شخصی شما به کار شما مربوط می شود
Committee members have expressed concerns about possible contacts between donors and officials of the National Security Council.
اعضای کمیته نسبت به تماس های احتمالی بین کمک کنندگان و مقامات شورای امنیت ملی ابراز نگرانی کرده اند.
Health officials in Houston said Thursday that California strawberries are almost certainly the source of the illnesses.
مقامات بهداشتی در هیوستون روز پنجشنبه گفتند که توت فرنگی کالیفرنیایی تقریباً به طور قطع منبع بیماری است.
In any case the police did not offer a high enough salary for any but the most inexperienced official.
در هر صورت، پلیس برای هیچ مقامی جز بی تجربه ترین کارمندان، دستمزد به اندازه کافی بالا ارائه نکرد.
But instead of levying fines, prosecuting plant officials or revoking their licenses, the agency only wrote threatening letters to trustees.
اما این آژانس به جای اعمال جریمه، تعقیب قضایی مسئولان کارخانه یا لغو مجوز آنها، تنها نامه های تهدیدآمیزی به متولیان آن نوشت.
By last week government and state officials had doubled their estimates of contaminated sites to about 100.
تا هفته گذشته، مقامات دولتی و ایالتی تخمین خود را از سایت های آلوده دو برابر کرده و به حدود 100 رساندند.
یکی از نقاط قوت سازمان ها تخصص هایی است که مسئولان در طول زمان اندوخته اند.
یک مسئول اتحادیه
an official announcement/decision/statement
اعلامیه/تصمیم/بیانیه رسمی
بر اساس ارقام/آمار رسمی
این خبر هنوز رسمی نیست.
بیوگرافی رسمی رئیس جمهور
تحقیقات رسمی درباره علت این حادثه آغاز شده است.
زبان رسمی این کشور اسپانیایی است.
وب سایت رسمی فیلم نیز بسیار آموزنده است.
من قصد دارم یک شکایت رسمی (= شکایت کردن به یکی از مقامات).
official duties/responsibilities
وظایف/مسئولیت های رسمی
اقامتگاه رسمی نخست وزیر
وی در سمت رسمی خود به عنوان شهردار حضور یافت.
این اولین نامزدی رسمی او بود.
او در ماه مارس یک سفر رسمی به توکیو داشت.
an official function/reception
یک عملکرد رسمی / پذیرایی
افتتاحیه رسمی برای ماه اکتبر برنامه ریزی شده است.
من فقط نسخه رسمی رویدادها را می دانستم.
خط رسمی این است که تاریخ انتخابات هنوز مشخص نشده است.
داستان رسمی همیشه این بوده است که آنها فقط دوستان خوبی هستند.
رسمی است: این بدترین فیلم زامبی است.
این گزارش فساد اداری را در رابطه با جاده سازی فاش کرد.
خبرگزاری رسمی از حمله سربازان شورشی خبر داد.
هوشیاری بیشتر در مبادی ورودی رسمی و غیر رسمی به کشور الزامی است.
راه اندازی رسمی این شبکه برای این ماه برنامه ریزی شده است.
در این تحقیق از مطالب اسناد رسمی و گزارش های روزنامه استفاده شده است.
The views expressed in this essay are those of the author and do not necessarily reflect official government policy.
نظرات بیان شده در این مقاله متعلق به نویسنده است و لزوماً منعکس کننده سیاست رسمی دولت نیست.
بر اساس گزارش های رسمی، قیمت برنج تا 13 درصد افزایش یافته است.
زمزمه هایی مبنی بر استعفای وی به گوش می رسید و امروز این موضوع را رسمی کرد.
سوار ماشین رسمی منتظر شد.
وزیر برای کارهای رسمی در برلین بود.
سخنگوی رسمی نخست وزیر درخواست ها برای تحقیق را رد کرد.
وی در مقام رسمی خود به عنوان نماینده تجاری آمریکا از چین دیدن کرد.
authorisedUK
مجاز انگلستان
authorizedUS
مجاز ایالات متحده
approved
تایید شده
sanctioned
تحریم شده است
accredited
معتبر
authentic
تایید شده است
endorsed
رسمی
دارای مجوز انگلستان
licencedUK
دارای مجوز ایالات متحده
licensedUS
گواهی شده
authoritative
مشروع
certified
مناسب
احراز هویت
به رسمیت شناخته شده در انگلستان
authenticated
ایالات متحده را شناسایی کرد
recognisedUK
پذیرفته شده
recognizedUS
ثبت شده
validated
درست است، واقعی
accepted
تضمین شده است
documented
حلال
مجاز
valid
تصویب شد
verified
امضاء شده
warranted
باحسن نیت
lawful
کوشر
ratified
signed
bona fide
kosher
allowed
unauthorisedUK
انگلستان غیر مجاز
unauthorizedUS
ایالات متحده غیر مجاز
unofficial
غیر رسمی
nonofficial
بدون مجوز
unsanctioned
گاه به گاه
casual
مشکوک
doubtful
دوستانه و غیر رسمی
dubious
غیر قابل اعتماد
informal
متقلب
unreliable
نادرست
dishonest
مبهم
نامناسب
imprecise
غلط
improper
نامعین
incorrect
غیر دقیق
indefinite
بی اعتبار
inexact
غیر قابل قبول
invalid
غیر مجاز
unacceptable
غیر قانونی
unsuitable
قاچاق
ممنوع است
unlawful
ممنوع شد
illicit
نامشروع
prohibited
ممنوع
banned
ممنوع شده است
illegitimate
غیرقانونی
forbidden
proscribed
outlawed
interdicted
unlicensed