explanation
explanation - توضیح
noun - اسم
UK :
US :
غیر قابل توضیح
توضیحی
قابل توضیح
توضیح
---
---
---
دلایلی که برای اینکه چرا اتفاقی افتاده یا چرا کاری را انجام داده اید می آورید
a statement or piece of writing intended to describe how something works or make something easier to understand
بیانیه یا نوشتهای که برای توصیف نحوه کارکرد چیزی یا آسانتر کردن درک چیزی است
جزئیات یا دلایلی که کسی ارائه می کند تا چیزی را روشن یا قابل درک کند
جزییات یا سایر اطلاعاتی که کسی برای روشن کردن یا درک آسان چیزی ارائه می دهد
توضیح نیز دلیل یا بهانه ای برای انجام کاری است
مگر اینکه گای توضیح قابل قبولی ارائه دهد، کل دادگاه در مورد آنها شایعات می کند.
Students can rewrite an explanation for a different audience such as their younger brothers and sisters.
دانشآموزان میتوانند توضیحی را برای مخاطبان مختلف، مانند برادران و خواهران کوچکترشان بازنویسی کنند.
آیا استراتژی انگاره پراگماتیسم توضیح بهتری را امکان پذیر می کند؟
راهنمای ما توضیح مفصلی از نظام حکومتی به ما داد.
Some of these critiques give mono-casual, but most give multi-dimensional, explanations of the links between law and society.
برخی از این نقدها توضیحاتی تک اتفاقی، اما بیشتر آنها چند بعدی از پیوندهای بین قانون و جامعه ارائه می دهند.
مربی گرین حاضر به پذیرش توضیحات او نبود.
One can go to the thousands of human societies and find ingenious explanations for each incidence of masculinity and femininity.
می توان به هزاران جامعه انسانی رفت و برای هر یک از موارد مردانگی و زنانگی توضیحاتی مبتکرانه یافت.
او هیچ توضیحی برای غیبت خود در جلسه روز گذشته ارائه نکرد.
او هیچ توضیحی در مورد اینکه چرا اینقدر ناگهانی را ترک کرد ارائه نکرد.
نوع توضیحی که ما ارائه می کنیم نباید با قوانین فیزیک مغایرت داشته باشد.
I don't know why he tested positive for drugs. The only explanation I can think of is that the samples got mixed up.
نمی دانم چرا آزمایش مواد مخدرش مثبت شد. تنها توضیحی که می توانم به آن فکر کنم این است که نمونه ها قاطی شده اند.
چندین توضیح ممکن برای عملکرد عالی دختران در دبیرستان وجود دارد.
می توانید یک توضیح سریع در مورد نحوه عملکرد آن به ما بدهید؟
این را می توان به عدم وجود هرگونه توضیح مرتبط با صنایع دستی درباره تغییرات نسبت داد.
هر نمودار با یک توضیح ساده دنبال می شود.
What was their explanation for their decision?
توضیح آنها برای تصمیمشان چه بود؟
دانشمندان برای این تغییرات آب و هوایی توضیحات مختلفی ارائه کرده اند.
The people who consider themselves to be pentecostals are uncomfortable with explanations of their movement that seem to explain it away.
افرادی که خود را پنطیکاستی می دانند از توضیحاتی در مورد حرکت خود که به نظر می رسد آن را توضیح می دهد ناراحت هستند.
این کار باید یک هفته پیش تمام می شد. توضیح شما چیست؟
محتمل ترین توضیح این است که هواپیمایش تاخیر داشته است.
It's the only explanation that makes any sense.
این تنها توضیحی است که منطقی به نظر می رسد.
a plausible/an alternative explanation
یک توضیح قابل قبول/یک توضیح جایگزین
to offer/provide an explanation
برای ارائه/ارائه توضیح
هیچ توضیحی برای غیبت او به ذهنم نمی رسد.
من مطمئن هستم که یک توضیح کاملاً ساده برای این وجود دارد.
او توضیح کافی برای دیر آمدن نداد.
کتاب با توضیحی درباره چرایی ممنوعیت برخی داروها آغاز می شود.
توضیحی در مورد اینکه چرا زودتر آنجا را ترک کرده است
بدون توضیح ناگهانی اتاق را ترک کرد.
او برای توضیح گفت: «من باید شما را می دیدم.
بخشهای دیگر کتاب حاوی توضیحات طولانی و غیرضروری است.
برای توضیح کامل نحوه عملکرد دستگاه، به صفحه 5 مراجعه کنید.
معلم به بچه ها توضیح مفصلی از داستان داد.
او وارد توضیحات فنی در مورد نرم افزار و برنامه نویسی شد.
گفت نه اما دلیلی نیاورد.
دلیلی برای شکایت ندارید
این تصمیم بر چه اساسی اتخاذ خواهد شد؟
اواخر دوباره! این بار چه بهانه ای دارید؟
بهانه ای به من داد تا ماشین را ببرم.
به نظر می رسید هیچ انگیزه ای برای قتل وجود نداشته است.
من نمی توانم هیچ توجیهی برای افزایش مالیات بیشتر ببینم.
او به بهانه اینکه باید کار کند حزب را زودتر ترک کرد.
او در توضیح افزود: «من قبلاً با آنها کار کرده ام، می بینید.
A more credible explanation now occurred to her.
حالا توضیح معتبرتری به ذهنش خطور کرد.
An explanation is clearly called for.
توضیح واضح است.
Another quite plausible explanation presented itself.
توضیح کاملاً قابل قبول دیگری خود را ارائه کرد.
موفقیت او به قدری قابل توجه بوده است که توضیح را به چالش می کشد.
من می توانم یک توضیح احتمالی برای رفتار او در نظر بگیرم.
I had no explanation for her strange behaviour.
هیچ توضیحی برای رفتار عجیب او نداشتم.
من فکر می کنم شما مستحق یک توضیح هستید.
clarification
شفاف سازی
شرح
elucidation
روشنگری
exposition
نمایشگاه
explication
توضیح
expounding
توضیح دادن
illustration
تصویر
تعریف
تظاهرات
elaboration
پیچیدگی
تفسیر
گزارش
breakdown
درهم شکستن
مختصر
commentary
روشنایی
enlightenment
روایت
illumination
مشخصات
narration
بیانیه
specification
ساخت و ساز
ترسیم
جزئیات
delineation
مثال
توجه داشته باشید
ساده سازی
خلاصه
simplification
درس دادن
summary
ترجمه
حاشیه نویسی
translation
اظهار نظر
annotation
complication
عوارض
concealment
پنهان کاری
hiding
قایم شدن
ignorance
جهل
سوال
ساکت
سکوت
vagueness
ابهام
misunderstanding
سوء تفاهم
obfuscation
مبهم سازی
denial
انکار
suppression
سرکوب
درخواست
misconception
تصور غلط
obscurity
رهایی
تیرگی
dimness
گیجی
درهم ریختن
muddle
مزخرف
nonsense
گنگ
ambiguity
ارائه اطلاعات نادرست
misrepresentation